قسمت دوم:
استجابت دعا و موانع آن
به تصریح قرآن کریم، استجابت دعای بندگان از سنتهای اجتناب ناپذیر خداوند است. پر واضح است که همین اجابت دعا از فواید مهم آن نیز به شمار می رود. کافی است تا شخصی در طول حیات خویش یک بار خدا را از دل و جان و در کمال انقطاع از غیر بخواند و در حالی که قطعا علل و ابزار مادی را از رفع نیاز خود ناتوان می دیده است پاسخ مناسب را از او بشنود و حاجتش برآورده شود؛ آنگاه چنین فردی غیب عالم را چنان باور خواهد کرد که با هیچ استدلالی امکان پذیر نخواهد بود.
بدیهی است برآورده شدن خواسته ها، در گرو تحقق پاره ای شرایط است که علمای اخلاق آنها را تحت عنوان آداب دعا و یا شرایط دعا بر شمرده اند. ما، در این مقاله تنها به چند نمونه از این شرایط که در دواوین شاعران بزرگ فارسی هم از آنها یاد شده است بسنده می کنیم.
بنا به آنچه گفته شد طبق صریح آیات الهی و روایات دینی، پاسخ حق به دعای بنده قطعی است و اگر خلاف این واقع شود با حکمتی بالاتر از اجابت داشته و یا در دعای بنده خللی بوده است. کمال الدین اسماعیل اصفهانی با اشاره به آیه: اجیب دعوة الداع اذا دعان(1) چنین می گوید:
اندر دعای توست خلل ورنه بردرش
|
دست اجابت است که گریبانکش عطاست
|
گر باورم نداری مصداق این سخن
|
آنک، اجیب دعوة داعی اذا دعاست(2)
|
از عواملی که در عدم اجابت دعا کارگر می افتد نافرمانی از حضرت حق است. «گناه» چون سدی است که از ریزش جویبار فیض الهی ممانعت می کند. تنها راه چاره بازگشت به سوی اوست. سنایی در این باره می فرماید:
بارگی را بساز آلت و زین
|
از پی بارگاه علیین
|
با دعا یار کن انابت حق
|
تا قبولت کند اجابت حق(3)
|
پارسایی و بر راه صواب بودن عامل مهمی است که نفسها را گرم می کند و دعاها را با اجابت مقرون می سازد. افرادی با این خصوصیات، «مستجاب الدعوه» اند. اینان دعایشان کلید فتح مشکلاتی است که حل آنها با اسباب و ابزار عادی غیرممکن می نماید. سعدی در بیان این معنی داستان پادشاهی را می آورد که به واسطه بیماری اظهار عجز و ناتوانی کرده بودند. بعد از ناامیدی از معالجه ی طبیبان، ندیمی از ندیمان شاه، او را به نزد مردی مبارک دم و پارسا صفت رهنمون می شود. او در توصیف این شخص «متسجاب الدعوه» چنین می گوید:
در این شهر مردی مبارک دم است
|
که در پارسایی چون اویی کم است
|
نبردند پیشش مهمات کس
|
که مقصود حاصل نشد در نفس
|
نرفته است هرگز بر او ناصواب
|
دلی روشن و دعوتی مستجاب
|
بخوان تا بخواند دعایی بر این(4)
|
که رحمت رسد زآسمان برین
|
عوامل مهم دیگری که در اجابت دعا مؤثرند، عبارتند از: اخلاص در دعا تلاش در راه خواسته، روزی حلال، انقطاع کامل از غیر خدا، اضطرار و... که توضیح و بررسی آنها را به مجالی دیگر وامی گذاریم تنها به این نکته اشاره می کنیم که گاه دعا را اجابت نمی کنند چون برآورده شدن آن به زبان شخص است. در حقیقت آدمی با دید ظاهری ، خواسته اش را سودمند تلقی می کند در حالی که چه بسا ضررهای مادی دیگر و یا از همه مهمتر هلاکت دین او در اجابت آن دعا باشد:
بس دعاها کان زیان است و هلاک
|
وز کرم می نشنود یزدان پاک
|
وان دعا گوینده شاکی می شود
|
می برد ظن بدو آن بد بود(5)
|
گاهی دعای بنده که با شرایط لازم خدا را خوانده است فوراً مستجاب نمی شود بلکه در اجابت آن تأخیر می افتد. این نیز لطف و کرم الهی است از امام صادق علیه السلام نقل شده است که: همانا بنده، خداوند را می خواند؛ پس خداوند به فرشتگان می گوید بدرستی که دعایش را مستجاب کرده ام لیکن حاجتش را نگه دارید زیرا من دوست دارم صدای او را بشنوم...»(6)در اینجا خداوند می فرماید: «... فانی اُحبُّ أن أسمعَ صوتُه» و این کمال محبت الهی به بنده ای صادق است که دست به دعا برداشته و بر درگاه بی نیاز الهی ابراز نیازمندی کرده است. در حدیث دیگری از رسول خدا(ص) نقل شده است که: اذ اُحب الله عهداً ابتلاء لیسمع تضرعه: وقتی خداوند بنده ای را دوست دارد وی را مبتلا سازد تا تضرع او را بشنود. (7) مولوی در بیان سبب تأخیر اجابت دعای مؤمن؛ به این نکته توجه نموده است:
ای بسا مخلص که نالید در دعا
|
تا رود درد خلوصش بر سما
|
تا رود بالای این سقف برین
|
بوی مجر از انین المذنبین
|
پس ملایک با خدا نالند زار
|
کای مجیب هر دعا وای مستجار
|
بنده مؤمن تضرع می کند
|
او نمی داند بجز تو مستند
|
تو عطا بیگانگان را میدهی
|
از تو دارد آرزو هر میشتهی
|
حق بفرماید که نِه از خواری اوست
|
عین تأخیر عطاباری اوست
|
حاجت آورد ش زغفلت سوی من
|
آن کشیدش موکشان در کوی من
|
گر برارم حاجتش او وا رود
|
هم در آن بازیچه مستغرق شود
|
گرچه می نالد به جان با مستجار
|
دل شکسته، میشه خسته، گو بزار
|
خوش همی آید مرا آواز او
|
وان خدایا گفتن و آن راز او(8)
|
مولوی در این ابیات به نکته ای دیگر هم توجه می دهد و آن این است که بسیاری از افراد در هنگام نیاز رو به سوی خدا می آورند و پس از برآورده شدن حاجتهای خویش دوباره به غفلت از حق زندگی می گذرانند لذا معتقد است بنده باید با صفا و پاکی روی به درگاه خدای آورد؛ پیوسته خواسته هایش را با وی در میان گذارد و عاشقانه با او مناجات کند لکن در بند برآورده شدن حاجت نباشد؛ زیرا همان اذن دعا بهترین اجابت حق است. پس تأکید می کند:
ای اخی دست از دعا کردن مدار با اجابت یا رد اویت چه کار(9)
زمان دعا
بزرگان دین، ایام خاصی را برای نیایش، سفارش کرده اند که از آن میان «ماه مبارک رمضان» و «سحر» را می توان نام برد. پرواضح است در این اوقات به دلیل پالایش روحی و آرایشی که پدید می آید، معنویت دو چندان می شود و می توان عاشقانه با معبود خویش راز و نیاز کرد و گرنه در هر زمان که حال خوشی به انسان دست داد، فرصت مغتنمی است تا شخص به مناجات حق روی آورد. شاعران بزرگ فارسی به این دو وقت خوش ذکر و دعا نیز اشارت داشته اند. «کمال الدین اسماعیل» درباره دعا و نیایش در ماه مبارک رمضان می گوید:
رمضان است هین دهان در بند
|
دردوزخ به خویشتن دربند
|
روزکی چند با خدا پرداز
|
در دکان اهرمن دربند
|
جز به ذکر و دعا دهان مگشای
|
ورنه هرزه مدار تن دربند(10)
|
مولوی دعاهای در این ماه را با جابت مقرون دانسته است:
مبارک باد آمد ماه روزه
|
رهت خوش باد، ای همراه روزه
|
... دعاها اندر این مه مستجاب است
|
فلکها را بدرد آرد روزه(11)
|
سحر نیز از اوقات شریفی است که درهای آسمان به روی مناجاتیان گشوده می شود؛ نسیم رحمت حق می وزد و حاجتهای بزرگ روا می گردد.امام باقر(ع) در این باره می فرمایند:
«فعشیکم بالدعاء فی السحر الی طلوع الشمس فانها ساعة تفتح فیها ابواب السّماء و تهب الریاح و تقسم فیها الارزاق تقضی فیها الحوائج العظام»(12)
حکیم افضل الدین محمد مرفی کاشانی (بابا افضل) در این معنا سروده است:
برخیز که عاشقان به شب راز کنند
|
گرد در و بام دوست پرواز کنند
|
هر جا که دری بود به شب دربندند
|
الا در دوست را که شب باز کنند(13)
|
قوامی رازی نیز مخاطبان خود را به شب زنده داری فرا می خواند و می گوید:
به شبها، در عبادتها طلب کن جنت باقی که اندر موضع تاریک باشد چشمه جیران(14)
خواجه شیراز که لذت مناجات با خدا را در سحرها چشیده و از این خوان کرم بهره ها برده است در احوال خویش چنین می سراید:
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
|
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
|
بیخود از شعشه ی پرتو ذاتم گردند
|
باده از جام تجلی صفاتم دادند
|
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
|
آن شب قدر که این تازه براتم دادند(15)
|
مولوی هم که با سحر پیوندی ناگسستنی داشته و اهمیت آن را به خوبی دریافته است، بر خفتگان نهیب می زند و آنان را به شب زنده داری فرا می خواند. او متذکرمی شود که انسان آن هنگام که سر برخاک تیره نهاد. حسرت این ایام خوش را خواهد خورد، زمانی که دیگر اندوه سودی نخواهد داشت. وی در غزلی پرشور چنین می گوید:
ای خفته شب تیره، هنگام دعا آمد
|
وی نفس جفا پیشه، هنگام وفا آمد
|
بنگر به سوی روزن، بگشای در توبه
|
پرداخته کن خانه، هین نوبت ما آمد
|
از جرم و جفاجویی چون دست نمی شویی؟
|
بر روی بزن آبی، میقات صلا آمد
|
زین قبله به یاد آری، چون رو به لحد آری
|
سودت نکند حسرت آنکه که قضا آمد
|
زین قبله بجو نوری تا شمع لحد باشد
|
آن نور شود گلشن چون نور خدا آمد(16)
|
در پایان این مقاله، یادآوری این نکته را ضروری می داند که: گوهر گرانبهای نیایش بیش از آن ارزش دارد که تنها دست بر خواسته های مادی و زودگذر دنیایی شود. از این رو ضمن آن که هر کس باید در سحرهای ماه مبارک رمضان خواسته های حقیقی خویش را از خداوند بزرگ طلب کند. شایسته است برای جامعه، همکیشان و همنوعان خویش نیز سربلندی و پیروزی بخواهد و در مقام راز و نیاز با دوست، از ادعیه ماثوره – که به فرموده امام راحلمان(رض) قرآن صاعد است.(17) – نهایت استفاده را بنماید زیرا دعاهای رسیده از ناحیه معصومین(ع) ضمن آن که درس خداشناسی و اخلاق و زندگی است به انسان می آموزد تا چگونه با خدای خویش ارتباط برقرار کند و از او چه بخواهد که سعادت دنیا و آخرتش را تامین نماید.
من غلام آنکه نفروشد وجود
|
جز بدان سلطان یا افضال وجود
|
چون بگیرید آسمان گریان شود
|
چون بنالد چرخ یا رب خوان شود
|
من غلام آن مس همت پرست
|
کو به غیر کیمیا نارد شکست
|
دست اشکسته برآور در دعا
|
سوی اشکسته برد فضل خدا(18)
|
*********************************
پی نوشت ها :
1- سوره ی بقره (2)، آیه ی186.
2- کمال الدین اسماعیل اصفهانی، دیوان؛ تصحیح مرحوم دکتر بحرالعلومی، ص 18.
3- سنایی، حدیقه الحقیقه؛ همان، ص 141.
4- بوستان؛ همان، ص 69.
5- مثنوی، همان، دفتر دوم، پ 140 و 141.
6- فروزانفر، احادیث مثنوی، ص 223 (نقل از وافی، ج 5، ص 229)
7- نهج الفصاحه، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ص 25.
8- مثنوی، همان، دفتر ششم، پ 4217 – 4226.
9- همان، ب 2344.
10- کمال الدین اسماعیل اصفهانی، دیوان، جهان، ص 562.
11- کلیات شمس، همان، ج 5، ص 136.
12- صدوق، ثواب الاعمال، ص 358.
13- افضل الدین محمد مرفی کاشانی (بابا افضل). دیوان: انتشارات زوار، ص 70.
14- قوامی رازی، دیوان تصحیح میرهلال الدین حسینی اُرموی، ص 126.
15- حافظ، دیوان، همان، ص 78.
16- کلیات شمس، همان، ج 2، ص 47.
17- ر.ک: صحیفه ی نور، ج 12 ص 29 و همچنین وصیتنامه آن حضرت.
18. مثنوی، همان، دفتر پنجم، پ 490-492.
نوشته : مهدی ملک ثابت
منبع : www.tebyan.net