این گونه اعمال(علاوه بر این که هیچ کدام با منطق و اندیشه علمی سازگار نیست، زیرا با افروختن آتش باران نازل نمی شود،و زدن گاو نرتاثیری در گاو ماده نمی گذارد و داغ کردن شتر سالم باعث بهبودی شتر بیمار نمی گردد و هم چنین...)،یک نوع زجر و ستم به حیوانات بوده است.اگر ما این عقائد و رفتار را با قوانین متقن اسلام که درباره حمایت از حیوانات وارد شده است مقایسه نمائیم،خواهیم گفت : این شریعت نقطه مقابل افکار محیط بوده است.ما در این جا از میان دهها دستور اسلامی درباره حمایت حیوانات،فقط یک دستور کوتاهی را می آوریم :
رسول اکرم «ص »می فرماید : هر حیوان سواری بر صاحب خود شش حق دارد :
1- در هر منزلی فرود آمد آن را علوفه دهد.
2- اگر از آبی می گذرد آن را بر حیوان عرضه بدارد.
3- بر صورت او تازیانه نزند.
4- موقع سخن گفتن طولانی بر پشت آن قرار نگیرد.
5- بار زیادتر از توانائی بر آن حمل نکند.
6- حیوان را به پیمودن راهی که از توانائی آن بیرون است،واندارد. (8)
6- کیفیت معالجه بیماران :
اگر کسی را عقرب و مار می گزید بر گردن مار و عقرب گزیده زیور آلات طلائی می آویختند و معتقد بودند که اگر مس و قلع همراه خود داشته باشد می میرد. بیماری «هاری »را که معمولا از گاز گرفتن سگان بیمار به وجود می آید با مالیدن کمی از خون بزرگ قبیله بر موضع جراحت معالجه می نمودند و در شعر زیر این معنی منعکس است. (9) و اگر علائم جنون در کسی ظاهر می گردید برای راندن ارواح خبیثه به کثافات پناه برده کهنه آلوده و استخوان مردگان را به گردن وی می آویختند.برای این که بچه آنها دیوزده نشود،دندان روباه و گربه را به نخی بسته و به گردن بچه ها می انداختند.هر گاه لب و دهان بچه ها کورک می زد،مادر بچه غربالی به سر می گرفت و از خانه های قبیله نان و خرما جمع می کرد و آنها را به سگها می داد تا دانه و کورک لب و دهان فرزندش بهبودی پیدا کند و زنان قبیله مواظبت می کردند بچه های آنها از آن نانها و خرماها نخورند که مبادا آنها نیز به همین درد گرفتار شوند.
برای معالجه بیماری جلدی مانند ریختن پوست بدن،آب دهن به آن می مالیدند. اگر بیماری شخصی ادامه می یافت،تصور می کردند که بیمار،حیوانی را مانند مار و غیره که متعلق به دیوها است کشته است.برای پوزش خواستن از دیوها،مجسمه هائی از گل به صورت شتر درست کرده و جو و گندم و خرما بر آن حمل نموده در برابر سوراخ کوه می گذاشتند و فردا به همان نقطه باز می گشتند.اگر می دیدند که بارها دست خورده است آن را نشانه قبولی هدایا دانسته می گفتند که بیمار خوب خواهد شد و در غیر این صورت معتقد بودند که چون هدیه ناچیز بوده از این نظر مورد پذیرش دیوها واقع نگردیده است.
مبارزه اسلام با این خرافات
اسلام با این خرافه ها از طرق مختلفی مبارزه کرده است.هنگامی که عده ای از اعراب بیابانی که با آویزه جادوئی و قلاده هایی که در آنها سنگها و استخوانها به بند کشیده می شد،بیماران خود را معالجه می کردند خدمت رسول خدا«ص »شرفیاب شدند و درباره مداوا با گیاهان و داروهای طبی پرسش نمودند. رسول اکرم فرمود: لازم است بر هر فرد بیمار سراغ دارو رود، زیرا خدائی که درد آفریده دارو نیز آفریده است. (10) حتی موقعی که سعد بن ابی وقاص بیماری قلبی گرفت،حضرت فرمود : باید پیش «حارث کلده »طبیب معروف ثقیف بروید، سپس خود آن حضرت او را به داروی مخصوصی راهنمائی کرد (11).
علاوه بر این بیاناتی درباره آویزه های جادوئی که فاقد همه گونه آثارند، وارد شده است.اینک،به نقل دو روایت در این باره اکتفاء می ورزیم :
1- مردی که فرزند او دچار گلودرد شده بود با آویزه های جادوئی وارد محضر پیامبر شد.پیامبر فرمود: فرزندان خود را با این آویزه های جادوئی نترسانید،لازم است در این بیماری از عصاره «عود هندی »استفاده نمائید. (12) امام صادق «ع »می فرمود : «ان کثیرا من التمائم شرک »،بسیاری از بازوبندها و آویزه ها شرک است. (13)
پیامبر و اوصیاء گرامی او با راهنمائی مردم به داروهای زیاد که همه آنها را محدثان بزرگ اسلام تحت عنوان طب النبی و طب الرضا و...گرد آورده اند،بار دیگر ضربه محکمی بر این اوهام که گریبان عرب دوران جاهلیت را گرفته بود،وارد ساخته اند.
7- قسمت دیگری از خرافات :
برای رفع نگرانی و ترس از وسائل زیر استفاده می کردند: موقعی که وارد دهی می شدند و از بیماری وبا،یا دیو می ترسیدند،برای رفع ترس در برابر دروازه روستا،10 بار صدای الاغ می دادند و گاهی این کار را با آویختن استخوان روباه به گردن خود توام می نمودند. اگر در بیابانی گم می شدند پیراهن خود را پشت رو می کردند و می پوشیدند.موقع مسافرت که از خیانت زنان خود می ترسیدند،برای کسب اطمینان نخی را بر ساقه و یا شاخه درختی می بستند،موقع بازگشت اگر نخ به حال خود باقی بود، مطمئن می شدند که زن آنها خیانت نورزیده است و اگر باز،یا مفقود می گردید زن را به خیانت متهم می ساختند.
اگر دندان فرزند آنان می افتاد،آن را با دو انگشت به سوی آفتاب پرتاب کرده می گفتند: آفتاب!دندانی بهتر از این بده.زنی که بچه اش نمی ماند،اگر هفت بار بر کشته مرد بزرگی قدم می گذاشت،معتقد بودند که: بچه او باقی می ماند و...
پی نوشت ها:
. «من لا یحضره الفقیه »/228،همچنین برای آگاهی از روایات مربوط به حقوق حیوانات،به کتاب «الشؤون الاقتصادیه »/130-159،مراجعه فرمائید.
9. احلامکم لسقام الجهل شافیة×کما دماءکم تشفی من الکلب.
10. «التاج »،ج 3/178،یعنی این آویزها در رفع بیماری مؤثر نیست.
11. «التاج »،ج 3/179.
12. «التاج »،ج 3/184.
13. «سفینه »،ماده «رقی ».
منبع : فروغ ابدیت، آیت الله جعفر سبحانی ، جلد اول
(استفاده فقط با ذکر نشانی سایت جایز است)