امام خمینی (ره) والله اسلام تمامش سیاست است؛ ***** مقام معظم رهبری: به گفتار امام و کردار امام اهتمام بورزید ***** امام خمینی(ره): ان شاء الله ما اندوه دلمان را در وقت مناسب با انتقام از امریکا و آل سعود برطرف خواهیم ساخت و داغ و حسرت حلاوت این جنایت بزرگ را بر دلشان خواهیم نهاد 1367/4/29 ***** امام خمینی(رحمة الله علیه) : حکومت آل سعود، این وهابیهای پست بیخبر از خدا بسان خنجرند که همیشه از پشت در قلب مسلمانان فرو رفته‌اند 1366/5/12***** امام خمینی (ره) شهادت در راه خدا مسئله ای نیست که بشود با پیروزی در صحنه های نبرد مقایسه شود، مقام شهادت خود اوج بندگی و سیر و سلوک در عالم معنویت است ***** امام خمینی (ره): ما تابع امر خداییم، به همین دلیل طالب شهادتیم و تنها به همین دلیل است که زیر بار ذلت و بندگی غیر خدا نمی رویم ***** امام خمینی(ره) ”من برای آنکه شما جوانان شایسته ای هستید، علاقه دارم که جوانی خود را در راه خداوند و اسلام عزیز و جمهوری اسلامی صرف کنید تا سعادت هر دو جهان را دریابید.„ ***** حُسنُ الخلاقِ یُدِّرُ الرزاقَ وَ یونِسَ الرِّفاقَ؛ خوش اخلاقى روزى ها را زیاد مى کند و میان دوستان انس و الفت پدید مى آورد. «نهج الفصاحه، ح 781»***** امام خمینی(س) علم همراه تهذیبِ نفس است که انسان را به مقام انسانیت می رساند .هم در علم کوشا باشید و هم در عمل و هم در تهذیب اخلاق ***** بايد مسائل اسلامي حل بشود در اينجا و پياده بشود. بايد مستضعفين را حمايت بكنند، بايد مستضعفين تقويت بشوند حضرت امام خميني قدس سره الشريف صحیفه امام – جلد 6 – صفحه 461 ***** اهمیّت فضای مجازی به انداره ی انقلاب اسلامی است "مقام معظم رهبری" ***** آن کسی قلمش قلم انسانی است که از روی انصاف بنویسد. امام خمینی (ره) ***** همان طوري که در سابق عمل مي‌شد، روضه‌خواني بشود، مرثيه گفته بشود، شعر و نثر در فضايل اهل بيت و در مصائب آنها گفته بشود. حضرت امام خميني قدس سره الشريف صحيفه امام – جلد 15 – ص 332 ***** نگذاريد پيشكسوتان شهادت و خون در پيچ و خم زندگي روزمره خود به فراموشي سپرده شوند. حضرت امام خميني قدس سره الشريف صحيفه امام، ج 21، ص 93 ***** من در ميان شما باشم و يا نباشم، به همه شما وصيت و سفارش مي‌کنم که نگذاريد انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بيفتد. حضرت امام خميني قدس سره الشريف صحيفه امام، ج 21، ص 93 ***** پيامبر اسلام نيازي به مساجد اشرافي و مناره‌هاي تزئيناتي ندارد. پيامبر اسلام دنبال مجد و عظمت پيروان خود بوده است که متأسفانه با سياست‌هاي غلط حاکمان دست‌نشانده به خاک مذلت نشسته‌اند. حضرت امام خميني قدس سره الشريف صحيفه امام، ج 21، ص 80 ***** پيغمبر اسلام تمام عمرش در امور سياسي بود، تمام عمرش را صرف كرد در سياست اسلامي، و حكومت اسلامي تشكيل داد. حضرت امام خميني قدس سره الشريف صحيفه امام، ج 15، ص 11 ***** امام به همه فهماند که انسان کامل شدن، علی وار زیستن و تا نزدیکی مرزهای عصمت پیش رفتن افسانه نیست. مقام معظم رهبری ***** راه ما راه امام خمینی است و در این راه با همه قدرت و قاطعیت خود حرکت خواهیم کرد. مقام معظم رهبری


 

 

 

تاريخ انتشار: 06 خرداد 1404 ساعت 23:18:55
گفتاری از آیت الله العظمی صانعی؛
امام جواد (ع) و افضلیت زیارت حضرت زهرا (س)

مبارزه شدید جواد الائمه (ع) با ارتجاع، عوام‌فریبی و خشک ‎مقدسی و تحجّر یک مبارزه بسیار قوی در زندگی امام است، که جواد الائمه (ع) با تحجّر، عوام فریبی، ارتجاع، کلاه سر مردم گذاشتن با رمّالی و فالگیری، و...؛ مبارزه کرد.

در فروع کافی در باب «الطواف والحج عن الائمّه:»، روایتی آمده که هر کسی هر طور که می‌تواند تحلیل می‌کند. و مجلسی در مرآة العقول می‌گوید: روایت صحیحه است،[1] اما مرآة العقول هم شرح نکرده است، آن‌جایی را که من می‌خواستم اصلاً شرح نکرده، فقط گفته «صحیحةٌ»، و رد شده است. ظاهراً احتیاج به شرح ندیده است.

در روایت دارد که راوی آمد خدمت جواد الائمه (ع) عرض کرد من گاهی می‌خواهم از طرف شما یا پدرتان طواف کنم، می‌گویند طواف از اوصیا درست نیست! حضرت فرمود: نه، مانعی ندارد. راوی می‌گوید: سه سال بعد رفتم خدمت آقا جواد الائمه (ع)، عرض کردم که من رفتم روز اول برای رسول‌الله (س) طواف کردم، روز دوم برای علی بن ابی‌طالب (ع) روز سوم حسن بن علی تا روز دهم برای شما طواف کردم و این دین و عقیده من است. این دین من به محبت و دوستی شما اهل بیت:است. حضرت فرمود: بله، دینی است با ولایت و محبت ما، درست هم است. بعد عرض کرد ، گاهی برای حضرت زهرا هم طواف می‌کنم، گاهی هم طواف نمی‌کنم. حضرت فرمود: زیاد طواف کن برای حضرت زهرا3، فإنّه أفضل؛ یعنی طواف برای حضرت زهرا از طواف برای رسول‌الله افضل است.[2]

در چه چیزی افضل است؟ این­جا جای تحلیل است. شاید افضلیت از این جهت باشد که حضرت زهرا3کم‌تر مطرح بوده و افضل است، از این جهت که یک کسی که کم‌تر مطرح است، گمنام است، انسان باید برای او زیارت کند. شاید برای این بود که حضرت زهرا3فوق العاده مظلوم بوده است. هم در حیاتش مظلوم بود و هم بعد از وفاتش مظلوم بود، برای این‌که هم در من لا یحضره الفقیه و هم در آداب الزیارة شیخ صدوق دارد، البته دیگران هم دارند، مفاتیح هم نقل کرده است که حضرت زهرا3زیارت مأثوره ندارد.[3] زیارت حضرت، زیارتی است که خود شیخ صدوق ابداع کرده است، این­که زیارتی از طرف ائمه وارد شده باشد، درباره ایشان وجود ندارد. می‌گویند سرّش این است که ائمه:می‌ترسیدند، تقیّه می‌کردند برای حضرت زهرا3زیارت ‌نامه‌ای را بخوانند و به دیگران دستور بدهند، چون اگر می‌خواستند زیارت­­نامه باشد، باید مظلومیت‌های حضرت زهرا را تذکر بدهند و تذکر دادن مظلومیت‌های حضرت زهرا کاری بس دشوار و خطرناک بود و لذا این­ها از روی تقیّه برای حضرت زهرا زیارت­نامه نداشتند، درحالی ‌که برای همه معصومین زیارت­نامه وجود دارد، اما برای حضرت زهرا3، زیارت‌نامه وجود نداشته است. شاید سر افضلیّت زیارت حضرت زهرا از این جهت باشد که او با جان خودش پایه امامت امام معصوم، یعنی امامت علی بن ابی‌طالب (ع) را نگه‌داری و حفظ کرد و نگذاشت با دروغ‌‌پردازی‌ها و با تحریف در تاریخ، بتوانند امامت او را از بین ببرند. اگر نگوییم علت تامّه، حداقل جزو اخیر باقی ماندن امامت علی بن ابی‌طالب (ع)، یعنی امامت امام معصوم به وسیله فداکاری‌های حضرت زهرا بوده است.

حسن بن علی بن شعبه که ظاهراً معاصر با شیخ صدوق1بود، در تحف العقول روایاتی را از امام جواد (ع) نقل کرده است. یکی از روایت‌های او که به نظر بنده بسیار جالب است، این است که می‌فرماید: «مَنْ شَهِدَ أَمْراً فَکَرِهَهُ کَانَ کَمَنْ غَابَ عَنْهُ، وَ مَنْ غَابَ عَنْ أَمْرٍ فَرَضِیَهُ کَانَ کَمَنْ شَهِدَه».[4] اگر شما یک جایی باشید که یک گناهی را انجام می‌دهند یا از گناهی، از معصیتی اطلاع پیدا کنید ـ معصیت فقط دزدی نیست، تضییع حق مردم هم معصیت است. خیانت به ملت هم معصیت است، ظلم به ملت هم معصیت است ـ یک موقع دنبال آن معصیت پایکوبی می‌کنید و کف می‌زنید، گرچه حاضر نبودید، اما گناه در نامه عمل شما نوشته می‌شود. وقتی که به افراد حمله و هجمه می‌شود و یک عده‌ای راضی‌ به این هجمه و حمله هستند، تا به آن­ها می‌گویید، می‌گویند ما نمی‌دانیم، ما خبر نداریم، یعنی چه که شما نمی‌دانید؟ پس چطور می‌خواهید مملکت را اداره کنید؟ نمی‌توانید جلوی هجمه را بگیرید؟ نمی‌توانید جلوی درب خانه مردم ریختن و کوبیدن را بگیرید؟ نمی‌توانید جلوی تضییع حق مردم را بگیرید؟ پس اگر نمی‌توانند بروند کنار، بعد به سر خودشان می‌آید، به سر رئیس مجلس‌شان می‌آید که از جمله مسئولین سیاسی مقتدر در مملکت است، بالاتر از آن به سر رئیس جمهوری که یک ماه و نیم از ریاست جمهوری او نگذشته و آرای ملت را پشتیبان دارد، می‌آید، الآن فهمیده‌اند ‌که این­ها همه یک سرچشمه داشته‌اند و از یک‌جا ناشی بوده است. کسانی که دیروز می‌شنیدند یا امروز می‌شنوند و راضی هستند، مثل کسانی هستند که حمله کرده‌اند.

اگر ما به جنایتی رضایت دادیم، مثل آن کسی هستیم که جنایت کرده است، اگر ما به زندانی شدن یک زندانی بی‌گناه راضی هستیم، شریک هستیم. اگر در منع ظلم، کاری که نمی‌توانیم بکنیم، لااقل قلباً ناراحتی و تنفر داشته باشیم، قلباً خوشمان نیاید. در طول تاریخ این قلوب به هم پیوسته می‌شود و ظالمین و ستمگران را رسوا می‌کند و چوب و تازیانه الهی بر بدن‌شان می‌خورد.

Pإِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِO؛[5] خدا در کمین ستمکاران است، هر کسی باشد، هر مقامی باشد، هر لباسی داشته باشد، هر پستی داشته باشد، او در کمین ستمکاران است و آن­ها را به رسوایی می‌کشاند و یک روزی، ولو دیر، به نفرت خلق کیفرشان می‌دهد.

امام جواد (ع) فرمود: «المُؤمِنَ یَحتَاجُ إلى تَوفِیق‌ مِنَ‌ اللّه‌ وَواعظٍ مِن نَفسِهِ وَقَبُولِ مِمَّن یَنصِحُهُ»؛[6] مؤمن باید چند تا چیز داشته باشد: «تَوفِیق مِنَ اللّه»؛ باید توفیق از خدا داشته باشد، باید خدا مقدمات کار خیر را برای او فراهم کند. «وَاعظ مِن نَفسِه»؛ در دلش و در جانش یک موعظه کننده‌ای باشد که همیشه به او تذکر بدهد. «وَقَبُولِ مِمَّن یَنصِحَهُ»؛ اگر کسی خیرخواهی او را می‌کند، به خیرخواهی او عنایت کند و خیرخواهی او را قبول کند.

امام جواد (ع) و مبارزه با بدعت و خرافه

مبارزه شدید جواد الائمه (ع) با ارتجاع، عوام‌فریبی و خشک ‎مقدسی و تحجّر یک مبارزه بسیار قوی در زندگی امام است، که جواد الائمه (ع) با تحجّر، عوام فریبی، ارتجاع، کلاه سر مردم گذاشتن با رمّالی و فالگیری، و...؛ مبارزه کرد و شاهد بر این قضیه روایتی است که کافی نقل کرده است:

«حَدَّثَنِی شَیْخٌ مِنْ أَصْحَابِنَا یُقَالُ لَهُ: عَبْدُالله بْنُ رَزِینٍ، قَالَ: کُنْتُ مُجَاوِراً بِالْمَدِینَةِ، مَدِینَةِ الرَّسُولِ وَکَانَ أَبُو جَعْفَرٍ (ع) یَجِی‌ءُ فِی کُلِّ یَوْمٍ مَعَ الزَّوَالِ إِلَى الْمَسْجِدِ، فَیَنْزِلُ فِی الصَّحْنِ وَیَصِیرُ إِلَى رَسُولِ الله وَیُسَلِّمُ عَلَیْهِ وَیَرْجِعُ إِلَى بَیْتِ فَاطِمَةَ3، فَیَخْلَعُ نَعْلَیْهِ وَیَقُومُ فَیُصَلِّی، فَوَسْوَسَ إِلَیَّ الشَّیْطَانُ، فَقَالَ: إِذَا نَزَلَ فَاذْهَبْ حَتَّى تَأْخُذَ مِنَ التُّرَابِ الَّذِی یَطَأُ عَلَیْهِ. فَجَلَسْتُ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ أَنْتَظِرُهُ لِأَفْعَلَ هَذَا، فَلَمَّا أَنْ کَانَ وَقْتُ الزَّوَالِ أَقْبَلَ (ع) عَلَى حِمَارٍ لَهُ، فَلَمْ یَنْزِلْ فِی الْمَوْضِعِ الَّذِی کَانَ یَنْزِلُ فِیهِ وَجَاءَ حَتَّى نَزَلَ عَلَى الصَّخْرَةِ التِی عَلَى بَابِ الْمَسْجِدِ، ثُمَّ دَخَلَ فَسَلَّمَ عَلَى رَسُولِ الله (س)، قَالَ: ثُمَّ رَجَعَ إِلَى الْمَکَانِ الَّذِی کَانَ یُصَلِّی فِیهِ فَفَعَلَ هَذَا أَیَّاماً، فَقُلْتُ: إِذَا خَلَعَ نَعْلَیْهِ جِئْتُ فَأَخَذْتُ الْحَصَى الَّذِی یَطَأُ عَلَیْهِ بِقَدَمَیْهِ، فَلَمَّا أَنْ کَانَ مِنَ الْغَدِ جَاءَ عِنْدَ الزَّوَالِ، فَنَزَلَ عَلَى الصَّخْرَةِ، ثُمَّ دَخَلَ فَسَلَّمَ عَلَى رَسُولِ الله ثُمَّ جَاءَ إِلَى الْمَوْضِعِ الَّذِی کَانَ یُصَلِّی فِیهِ فَصَلَّى فِی نَعْلَیْهِ وَلَمْ یَخْلَعْهُمَا حَتَّى فَعَلَ ذَلِکَ أَیَّاماً، فَقُلْتُ فِی نَفْسِی: لَمْ یَتَهَیَّأْ لِی هَاهُنَا، وَلَکِنْ أَذْهَبُ إِلَى بَابِ الْحَمَّامِ فَإِذَا دَخَلَ إِلَى الْحَمَّامِ أَخَذْتُ مِنَ التُّرَابِ الَّذِی یَطَأُ عَلَیْهِ، فَسَأَلْتُ عَنِ الْحَمَّامِ الَّذِی یَدْخُلُهُ، فَقِیلَ لِی: إِنَّهُ یَدْخُلُ حَمَّاماً بِالْبَقِیعِ لِرَجُلٍ مِنْ وُلْدِ طَلْحَةَ، فَتَعَرَّفْتُ الْیَوْمَ الَّذِی یَدْخُلُ فِیهِ الْحَمَّامَ وَصِرْتُ إِلَى بَابِ الْحَمَّامِ وَجَلَسْتُ إِلَى الطَّلْحِیِّ أُحَدِّثُهُ وَأَنَا أَنْتَظِرُ مَجِیئَهُ (ع)، فَقَالَ الطَّلْحِیُّ: إِنْ‌ أَرَدْتَ دُخُولَ الْحَمَّامِ فَقُمْ فَادْخُلْ فَإِنَّهُ لا یَتَهَیَّأُ لَکَ ذَلِکَ بَعْدَ سَاعَةٍ، قُلْتُ: وَلِمَ؟ قَالَ: لأَنَّ ابْنَ الرِّضَا یُرِیدُ دُخُولَ الْحَمَّامِ، قَالَ: قُلْتُ: وَمَنِ ابْنُ الرِّضَا؟ قَالَ: رَجُلٌ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ، لَهُ صَلاحٌ وَوَرَعٌ، قُلْتُ لَهُ: وَلا یَجُوزُ أَنْ یَدْخُلَ مَعَهُ الْحَمَّامَ غَیْرُهُ، قَالَ نُخْلِی: لَهُ الْحَمَّامَ إِذَا جَاءَ، قَالَ: فَبَیْنَا أَنَا کَذَلِکَ إِذْ أَقْبَلَ  وَمَعَهُ غِلْمَانٌ لَهُ وَبَیْنَ یَدَیْهِ غُلامٌ مَعَهُ حَصِیرٌ حَتَّى أَدْخَلَهُ الْمَسْلَخَ فَبَسَطَهُ وَوَافَى فَسَلَّمَ وَدَخَلَ الْحُجْرَةَ عَلَى حِمَارِهِ وَدَخَلَ الْمَسْلَخَ وَنَزَلَ عَلَى الْحَصِیرِ، فَقُلْتُ لِلطَّلْحِیِّ: هَذَا الَّذِی وَصَفْتَهُ بِمَا وَصَفْتَ مِنَ الصَّلاحِ وَالْوَرَعِ، فَقَالَ: یَا هَذَا، لا وَالله مَا فَعَلَ هَذَا قَطُّ إِلَّا فِی هَذَا الْیَوْمِ، فَقُلْتُ فِی نَفْسِی: هَذَا مِنْ عَمَلِی أَنَا جَنَیْتُهُ، ثُمَّ قُلْتُ: أَنْتَظِرُهُ حَتَّى یَخْرُجَ فَلَعَلِّی أَنَالُ مَا أَرَدْتُ إِذَا خَرَجَ، فَلَمَّا خَرَجَ وَتَلَبَّسَ دَعَا بِالْحِمَارِ فَأُدْخِلَ الْمَسْلَخَ وَرَکِبَ مِنْ فَوْقِ الْحَصِیرِ وَخَرَجَ، فَقُلْتُ فِی نَفْسِی: قَدْ وَالله آذَیْتُهُ وَلا أَعُودُ وَلا أَرُومُ مَا رُمْتُ مِنْهُ أَبَداً وَصَحَّ عَزْمِی عَلَى ذَلِکَ، فَلَمَّا کَانَ وَقْتُ الزَّوَالِ مِنْ ذَلِکَ الْیَوْمِ أَقْبَلَ عَلَى حِمَارِهِ حَتَّى نَزَلَ فِی الْمَوْضِعِ الَّذِی کَانَ یَنْزِلُ فِیهِ فِی الصَّحْنِ، فَدَخَلَ وَسَلَّمَ عَلَى رَسُولِ الله وَجَاءَ إِلَى الْمَوْضِعِ الَّذِی کَانَ یُصَلِّی فِیهِ فِی بَیْتِ فَاطِمَةَ3 وَخَلَعَ نَعْلَیْهِ وَقَامَ یُصَلِّی».[7]

مردى از بزرگان اصحاب که به قول حسین بن محمّد ‌اشعرى، شیخ اصحاب ما بود، به نام عبدالله بن رزین، می‌گوید: من مدینه مجاور بودم، می‌دیدم جواد الائمههر روز در وقت زوال آفتاب به مسجد مى‌آمد و در صحن مسجد از الاغ فرود مى‌آمد، نزدیک قبر رسول‌الله رفته و به پیامبر سلام می‌داد و برمی‌گشت به خانه حضرت زهرا3 و کفش‌هایش را درمی‌آورد و به نماز می‌ایستاد.

شیطان وسوسه‌ام کرد و گفت: وقتی حضرت از مرکب فرود آمد، برو و مقدارى از آن خاکى که حضرت پا بر آن مى‌گذارد، بردار. من آن روز نشستم و انتظار حضرت را کشیدم تا این کار را انجام دهم. وقت زوال آفتاب شد و آن حضرت تشریف آورد، در حالی که سوار بر الاغ بود. پس در آن‌جایى که همیشه در آن فرود مى‌آمد، فرود نیامد، بلکه بر روى سنگى که در کنار مسجد بود، فرود آمد و داخل شد و بر رسول خدا (ص) سلام کرد.

شیخ مى‌گوید: پس برگشت به آن مکانى که همیشه در آن‌جا نماز مى‌کرد و چند روزى چنین کرد. با خود گفتم، وقتی کفش‌های خود را بیرون می‌آورد، مى‌آیم و از آن سنگ‌ریزه‌هایى که پا روی آن مى‌گذارد، برمی‌دارم. فردا که شد، حضرت مثل همیشه هنگام زوال آفتاب آمد و بر روى آن سنگ فرود آمد و داخل شد و بر رسول خدا (ص) سلام کرد و به موضعى که در آن نماز مى‌خواند، آمد و با کفش نماز کرد و آن­ها را در نیاورد و چند روزى چنین کرد.

با خود گفتم آنچه اراده کرده بودم، این‌جا میسّر نشد و لیکن مى‌روم تا درِ حمّام و وقتی داخل حمّام مى‌شود، مقدارى از خاک زیر پایش را برمی‌دارم. پس از حمّامى که حضرت در آن داخل مى‌شود سؤال کردم، گفتند حضرت به حمّامى که در بقیع است، مى‌رود و آن حمّام مال مردى از فرزندان طلحه است و از روزى که حضرت به آن حمّام مى‌رود، سؤال کردم و آن روز را دانستم و رفتم تا دَرِ حمّام و در نزد طلحی صاحب حمّام نشستم و با او سخن مى‌گفتم و انتظار مى‌کشیدم که آن حضرت بیاید.

طلحى گفت، اگر مى‌خواهى داخل حمّام بروی، برخیـز و برو، زیرا بعد از ساعتى ممکن نیست داخل شوى. پرسیدم: چرا؟ گفت: زیرا که ابن الرّضا خواهد آمد. پرسیدم: ابن الرّضا کیست؟ گفت: مردى صالح و پارسایی بزرگ از آل محمد:است. به طلحى گفتم: یعنی ممکن نیست کسی هم‌زمان با او داخل حمّام بشود؟ گفت: وقتی بیاید ما خودمان حمّام را برای او خلوت مى‌کنیم.

آن شیخ مى‌گوید: در حین گفت‌وگو بودیم که دیدم آن حضرت به طرف حمّام می‌آید و چند غلام، حضرت را همراهی می‌کنند و در پیش روى آن حضرت غلامى است که حصیرى با خود دارد و آمد تا آن حصیر را داخل رخت‌کن حمّام پهن کرد و حضرت تشریف آورد و سلام کرد و بر الاغ خود سوار بود که داخل رخت‌کن شد و بر روی حصیر فرود آمد.

به آن طلحى گفتم: آیا این همان مردی است که او را به صالح بودن و پارسایی توصیف کردى؟ گفت: به خدا سوگند که این مرد تا به امروز، هرگز این کار را نکرده بود. با خود گفتم این کار برای تصمیمی است که گرفته‌ام و من او را بر این فعل غیر متعارف وا داشتم و با خود گفتم انتظار مى‌کشم تا بیرون آید، شاید وقتی بیرون آمد، به آنچه که اراده کرده‌ام، دست یابم.

وقتی بیرون آمد و رخت‌ پوشید، الاغ را طلبید و الاغ را داخل رخت‌کن کردند و از بالاى حصیر بر آن سوار شد و بیرون رفت. با خود گفتم: به خدا سوگند که من باعث آزار او شدم و از تصمیم خود برمی‌گردم و هرگز آنچه را که دنبال آن بودم، طلب نخواهم کرد.

وقتی همان روز، وقت زوال شد، آمد در حالی که بر الاغ خود سوار بود و در آن مکانی که همیشه در آن فرود مى‌آمد، پیاده شد، داخل صحن شد و بر رسول خدا (ص) سلام کرد و به طرف خانه فاطمه3و محلی که در آن نماز مى‌خواند، آمد و کفش‌های خود را درآورد و به نماز ایستاد.

 این روش امامان ما است، در حالی که نقل شده معاویه برای عوام‌ فریبی چند تار مو جمع کرده بود و ادعا داشت از موهای پیغمبر (ص) است و به مردم هم می‌گفت بیایند از آن تبرّک بجویند و به آن احترام بگذارند، اما در مقابل، فرزند و نور چشم پیغمبر را می‌کشت.[8]

به نظر می‌رسد، داستان امام جواد گویای این است که حضرت حسابی با عوام فریبی مخالفت می‌کرده است. اما در این روایت، چند نکته حائز اهمیت است:

1. از این روایت، پشت‌کار آن «شیخٌ من اصحابنا» را مى‌فهمیم، استقامتى که داشته، عبدالله بن رزین یک تصمیمى گرفته است. به ما یاد مى‌دهد که وقتى انسان یک تصمیمى گرفت، باید پاى تصمیمش بایستد.

2. مى‌فهماند که جواد الائمّه (ع) یک حساسیت فوق­العاده‌اى ‌داشته است که این کار انجام نگیرد.

3. مى‌شود این را جزو کرامات جواد الائمّه (ع) هم آورد که تا هر وقت احتمال مى‌داده است آن صحابی چه قصدی دارد، این‎گونه برخورد می‎کرده است و وقتى که او از ذهنش این مطلب بیرون رفت، حضرت هم به حال عادی خودش برگشت.

4. در خانه فاطمه3نماز مى‌خواند و بقیه خصوصیات.

5. سرّش چه بود که جواد الائمّه (ع) نمى‌گذاشته است؟ چون آن فرد از مصر آمد و قصد داشت قد و قامت جواد الائمّة را برانداز کند، در حالی که جواد الائمّه کوچک و چهار ساله بود و در هفت سالگی هم به امامت رسیده است. مى‌گوید: به قیافه او نگاه مى‌کردم که بلافاصله فرمود: Pوَآتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیًّاO[9].[10] نگاه نکن به قد و قیافه من، امامت، مثل نبوت است. نگاه کن به آن وقت ـ به ترجمه آزاد من ـ که سى هزار سؤال را جمع مى‌کنند، مى‌آورند از من مى‌پرسند و جواب‌شان را مى‌دهم.

     ما درون را بنگریم و حال را                    ما برون را ننگریم و قال را[11]

ما که فرزندان ریش و لحیه و سن و سال و قیافه و پس برو و پیش برو نیستیم، ما فرزندان تقوا، فضیلت، شجاعت، کرامت، آزادگی و سیاست هستیم.

علامه مجلسى; در مرآة العقول دو تحلیل دارد، مى‌گوید: شاید اگر این کار را مى‌کردند، حضرت مشهور مى‌شد و حضرت از مشهور شدن مى‌ترسید و براى این‌که مشهور نشود، نمی‌خواست این کار انجام بگیرد.

تحلیل دوّم این است که شاید براى این بود که این یک بدعت است. درست است، احترام به امام مطلوب است، اما خاک زیر پاى امام را برداشتن، یک بدعت است و حضرت مى‌خواست جلوى این بدعت را بگیرد. بعد خودش اظهار نظر مى‌کند، مى‌گوید: الاول اصوب.[12] اما بنده به مجلسى عرض مى‌کنم اجازه بدهید ما بگوییم: الثانى اصوب، یعنى اجازه بدهید ما بگوییم این پسرِ آن پدر بزرگى است که وقتى یک عده‌اى ‌گفتند تو خدا هستى، گفت من خدا نیستم. گفتند ما مى‌گوییم تو خدایى، تملّق از این بهتر؟ تملّق از این بالاتر که نمى‌شود. امیرالمؤمنین (ع) از این تملق و کفرگویی نهی‌شان کرد، ولی گفتند تو خدایى. حضرت دستور داد در گودالی آتش افکندند و در گودال‌های دیگری که دود در آن دمیده شد، آن­ها را انداختند تا توبه کنند و آنان توبه نکردند تا خفه شدند.[13] یعنى على (ع) در مقابل بدعت، تملّق، ادعاى الوهیت و غلوّ مى‌ایستد، چون اگر جامعه گرفتار انحراف فکرى شود، اساس اسلام را به خطر مى‌اندازد.

اگر جامعه گرفتار دروغ و تملّق شد، انسان علاقه‌مند به تعریف و ستایش خودش شد، فردا قرآن و احکام قرآن به خطر مى‌افتد، نه از على (ع) اسمی باقی مى‌ماند و نه از جوادالائمّه (ع)، چون همه چیز با دروغ پیش مى‌رود و کار به جایى مى‌رسد که سمرة بن جندب حدیث جعل می‌کند و به دروغ می‌گوید آیه: Pوَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللهO،[14] در شأن ابن ملجم است که شمشیر بر فرق على زد![15] امیرالمؤمنینی که همه عالم را به او بدهند، حاضر نیست دانه جویى را به ناحق از دهان مورچه ضعیف بگیرد.[16] علی از هوچی‌گری روزنامه، رادیو و... نمى‌ترسد، على (ع) فقط از خدا مى‌ترسد. گاهى انسان با یک روزنامه‌نگار درنمى‌افتد، چون از روزنامه‌ او مى‌ترسد. با رادیو و تلویزیون درنمى‌افتد، چون مى‌ترسد، با فلان شخص درنمى‌افتد، چون از اطرافیان و مریدان او مى‌ترسد. با آقای فلانی درنمى‌افتد، چون از ظلم و زور او مى‌ترسد. اما على (ع) با مورچه بى‌پناه هم درنمى‌افتد، چون از خدا می‌ترسد.

به نظر بنده جوادالائمه (ع) مى‌خواهد جلوى بدعت را بگیرد. کارهایى که از اسلام نیست را وارد اسلام نکنیم. اگر او این کار را مى‌کرد، مأمون هم مردم را وا مى‌داشت که (نعوذ بالله) چنین و چنان کنید، هارون و معتصم عباسى هم مردم را وا مى‌داشتند آب دهان و آب دماغ‌شان را بخورند! و امروز دنیا مى‌گفت: این چه اسلامى ‌است که خلیفه‌ آن، آب دماغ به خورد مردم مى‌دهد؟! این چه اسلامى ‌است که خلیفه مى‌گوید: اخلاط مرا بردارید به سر و صورت‌تان بمالید تا شفا پیدا کنید؟!

فضایل و مناقب امام جواد الائمه (ع)

جواد الائمه (ع) با امام باقر (ع) در اسم خود و اسم پدر، شبیه هستند، محمّد بن على الاول و محمّد بن على الثانى. سه امام از امامان ما به نام محمّد هستند: یکى محمّد باقر، یکى جواد الائمه:و یکى هم ولى عصر+. هم کنیه امام باقر، ابى جعفر است و هم کنیه جواد الائمه ابى جعفر است که به ایشان ابى جعفر الثانى می‌گویند، بعد از حضرت زهرا3جوان‌ترین معصومی که به شهادت رسیده است، جواد الائمه بوده است، چون در مورد حضرت زهرا معروف است که هیجده ساله بود، ولى جواد الائمه بیست و پنج ساله بود.

مرحوم کلینى در باب مولد جواد الائمه (ع) می‌فرماید: «وُلِدَفِی شَهْرِ رَمَضَانَ مِنْ سَنَةِ خَمْسٍ وَتِسْعِینَ وَمِائَةٍ وَقُبِضَ سَنَةَ عِشْرِینَ وَمِائَتَیْنِ فِی آخِرِ ذِی الْقَعْدَةِ وَهُوَ ابْنُ خَمْسٍ وَعِشْرِینَ سَنَةً وَشَهْرَیْنِ وَثَمَانِیَةَ عَشَرَ یَوْماً وَدُفِنَ بِبَغْدَادَ فِی مَقَابِرِ قُرَیْشٍ عِنْدَ قَبْرِ جَدِّهِ مُوسَى»؛[17] امام جواد در ماه رمضان سال یکصد و نود و پنج متولد شد و در آخر ذی‌قعده سال دویست و بیست از دنیا رفت، در حالی که بیست و پنج سال و دو ماه و هیجده روز از عمرش می‌گذشت و در مقابر قریش بغداد کنار قبر جدّش موسی بن جعفر دفن شد. حتى عدد ماه و روزش را هم مرحوم کلینى با دقت بیان می‌کند، این نظر کلینى در کافى شریف است که حضرت در آخر ماه ذى‌القعدة، سنه دویست و بیست به شهادت رسیده‌اند.

در روایت صحیحه آمده است: «عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ قَالَ: اسْتَأْذَنَ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍقَوْمٌ مِنْ أَهْلِ النَّوَاحِی مِنَ الشِّیعَةِ، فَأَذِنَ لَهُمْ فَدَخَلُوا فَسَأَلُوهُ فِی مَجْلِسٍ وَاحِدٍ عَنْ ثَلاثِینَ أَلْفَ مَسْأَلَةٍ فَأَجَابَ: وَلَهُ عَشْرُ سِنِینَ».[18]

در سلسله سند، هم على بن ابراهیم که ثقه و از محدثین بزرگ است و هم ابراهیم بن هاشم که او هم از محدثین بزرگ قمى ثقه است وجود دارد. ابراهیم بن هاشم می­گوید: طوایفى خواستند خدمت جواد الائمه (ع) برسند، برای‌شان اجازه ورود گرفتم تا سؤالاتی را که داشتند، بپرسند. حضرت ده ساله بوده و در روایت می‌گوید سى هزار سؤال را در یک مجلس جواب داد. یک استبعادى در این روایت وجود دارد که در یک مجلس دو ساعت یا سه ساعته، بلکه ده ساعته چطور می‌شود سى هزار سؤال را جواب داد؟!

مجلسى دوّم1 در مرآة العقول می‌گوید، اگر هر سؤالى را پنج تا کلمه حساب کنیم، با جوابش می‌شود سه تا ختم قرآن،[19] سه تا ختم قرآن را سى و شش ساعت هم نمی‌شود خواند، ولو شما بگویید مجالس علمی، ‌گاهى تا صبح هم طول می‌کشید، مثل شب نشینی‌ها که گاهى تا صبح طول می‌کشد.

این­را برای شما مطرح می‌کنم که هر وقت یک روایتى به ذهن‌تان بعید آمد، فورى نگویید: «یرَّدُّ عِلمُه إلى أهلِهِ»؛ یا (نعوذ بالله) بگویید باید طرحش کرد، اصلاً باید از داخل کتاب حذفش کرد، نه خیر! روایات باید حفظ بشود، گرچه ما نمی‌فهمیم، گفت: گر گدا کاهل بود، تقصیر صاحبخانه چیست. مجلسی اول1هشت تا جواب به ایشان داده است که یکى از جواب‌های او این است که ممکن است اصلاً این سؤال‌ها به صورت نوشته بوده، مثلاً سى تا سؤال در یک نوشته و درباره یک موضوع بوده و حضرت یک جواب می‌داده است. یا ممکن است از یک جوابى که حضرت می‌داد، چندین سؤال‌شان جواب داده می‌شده است. مثل «مقبوله ابن حنظله» که مقدس اردبیلى1می‌گوید بیست و یک حکم از آن استفاده می‌شود،[20] شیوه شرح ارشاد این­گونه است که فقط مختص مقدس اردبیلى است.

یک جواب هم این است که حضرت یک کبراى کلى می‌فرمود که از این کبراى کلى ده‌ها مورد و مصداق استفاده می‌شد. یک جواب هم این است که وحدت مجلس بود، نه به اعتبار زمان، یعنی ممکن است به اعتبار مکان، مثلاً در منا، یا در سامرا، سؤالات بسیار مطرح می‎شده است، نه این‌که در چند ساعت.

 اباصلت هروى می‌گوید: وقتى جنازه على بن موسى الرضا (س) را دفن کردند،قبرى کنده شد، ماهی­ها آمدند، ماهى بزرگى آمد، طبق فرموده حضرت، ماهى بزرگ ماهى کوچک‌ها را خورد و رفت، من یک دعایى خواندم تمام شد، حضرت را دفن کردند، بیرون نیامده بودم که مأمون مرا خواست. گفت آن دعا چه بود خواندى؟ هر چه به حافظه­ام مراجعه کردم، یادم نیامد. گفتم یادم نیست، گفت این کلک‌ها را نزن، مگر می‌شود یادت رفته باشد، تو همین الآن دعا را خواندى! مأمون گفت او را ببرید زندان!

اباصلت هروى می‌گوید: مرا بردند زندان، زندانبان آمد گفت شب برای شما رختخواب بیاورم؟ گفتم: نه، من آن­قدر دوست و رفیق در دستگاه مأمون دارم، پارتى دارم که اگر بفهمند، می‌آیند رهایم می‌کنند. شب شد و کسى نیامد و مجبور شدند رختخوابى برای او آوردند و خوابید، فردا صبح هم صبحانه و ظهر و... هر روز منتظر بود که پارتی‌ها بیایند، هیچ‌کس هم سراغش نمی‌آمد، چون انسان‌هاى غیر وارسته وفا ندارند، وفا از فاسق مجویید، روایات این را می‌گوید. یک سال گذشت، سیصد و شصت و شش روز گذشت، بین نماز مغرب و عشاء بود، یادش آمد که ما یک سال است که در زندان هستیم، ما که روز اول بنا بود برویم بیرون، پس این پارتی‌هاى ما کجا رفتند؟ چرا ما به غیر خدا اعتماد کردیم؟ یک دفعه یادش آمد که یک آقایى بود، وقتى پدرش شهید شد، از مدینه آمد خراسان، گفتم از کجا آمدى این‌جا؟ گفت: از مدینه با طى الأرض آمده‌ام، الآن من یک سال در خراسان زندانی هستم، چرا نمی‌آید مرا نجات بدهد؟ می‌گوید بین نماز مغرب و عشاء گفتم یا ابا جعفر الجواد ادرکنى، جواد الائمه (ع) به فریادم برس! گفت تا این­را گفتم، دیدم در باز شد و جواد الائمه وارد شد، رسیده و نرسیده سلام کرده و جواب نگرفته گفتم آقا یک سال ما را یادت رفت؟ ما که نوکر در خانه شما بودیم! ما که سالیان دراز براى شما اظهار ارادت و ادب کردیم! من غیر نوکرى چه کار کردم؟! چرا لطف شما شامل حال ما نشد؟ شما که عادت‌تان احسان است، من بد کردم، شما که بد نمی‌کنید! شما که سجیه‌تان کرم است، شمایى که آقاتر از شما زیر این آسمان کبود نیست، چرا یک سال نیامدى، الآن بعد از یک سال آمدید؟ خیلى جواب زیبایى داد، امام جواد (ع) فرمود: کى ما را صدا زدى که ما نیامدیم؟ امشب هم که صدا زدى، هنوز «یا ابا جعفر الجواد» تمام نشده بود، من آمدم.[21]

امام جواد (ع) با برکت‌ترین مولود، مبارزه ایشان با مقدس‌ بازی‌های غلط و غالیان از امام هشتم (ع) نقل شده است مولودی بر شیعیان ما با برکت‌تر از جواد الائمه (ع) تحقق پیدا نکرده است: «لَم یُولَد مَولُودٌ أعظَم بَرَکةً عَلَی شیعَتِنا مِنهُ»؛[22] هیچ مولودی در اسلام برکتش اعظم برای شیعیان ما از این مولود نبوده است. یکی ـ دو تا وجه به ذهن می‌آید که شاید از وجوه این جمله باشد، شاید هم معانی بلندتری باشد. یکی این است که با ولادت امام نهم، زمینه امامت امام زمان+ فراهم شد، برای این‌که جواد الائمه در کودکی به امامت رسید و تا آن زمان، ما امامی را نداشتیم که در کودکی به امامت برسد، این زمینه را فراهم کرد که به امامت رسیدن امام دوازدهم هم در کودکی مانعی نداشته باشد و این زمینه فراهم شد.

فایده دیگرش برای شیعیان این بود که جواد الائمه (ع) ثابت کرد که علوم‌شان مثل علوم پیغمبر (ص) در رابطه با خداوند است، نه در رابطه با معلم و نه در رابطه با وراثت که ارث برده باشند، چون وراثت که نمی‌شود، ژن که نمی‌تواند علت تامّه باشد.

         گیرم پدر تـو بـود فاضل                   از فضل پدر تو را چه حاصل؟

نمی‌شود، چون پدر ملا بود، پسر هم ملا باشد. این­که جواد الائمه در ده سالگی در یک جلسه به سؤالات بسیار زیاد و متعددی پاسخ داد که می‌تواند پاسخ چندین هزار سؤال باشد،[23] ثابت کرد که علوم این­ها هم مثل علوم پیغمبر(ص) است، عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى * ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَىO.[24]

علم این­ها با یادگرفتن و علم حصولی نیست، بلکه در رابطه با وراثت است، بلکه شبیه علم حضوری است. همان چیزی که امیرالمؤمنین (ع) فرمود در وقت رحلت رسول‌الله (ص) هزار باب از علم به من یاد داد، در یک فرصت کوتاه که از این هزار باب، علم، از هر بابی هزار باب دیگری برای من مفتوح شد.[25] این هم جهت دیگری است ‎که برای شیعیان فایده داشته و ثابت کرده که این­ها علوم‌شان مثل علوم بشری نیست، شبیه علم حضوری است.

فایده سوم آن این است که برای شیعیان ثابت کرد که امامت ائمه معصومین: مثل نبوت انبیا من قِبَلِ الله تعالی است. برای این‌که در داستان جواد الائمه (ع) که در کودکی به امامت رسیده است استدلال به نبوت عیسای مسیح شده است، چطور عیسای مسیح کودک بود و در گهواره گفت: P... آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیّاً * وَجَعَلَنِی مُبَارَکاً أَیْنَ مَا کُنْتُ وَأَوْصَانِی بِالصَّلَاةِ وَالزَّکَاةِ مَا دُمْتُ حَیّاًO؛[26] عیسى در گهواره به سخن آمد و گفت: «به من کتاب داده و مرا پیامبر ساخته است و مرا هر جا که باشم با برکت ساخت، و تا زنده باشم، به نماز و زکات سفارشم کرده است»، چه جور او در رابطه با خدا بود و لذا توانست حرف بزند، همان‌طور امامت امام نهم و امامت همه ائمه:در رابطه با خداست.

[1]. مرآة العقول، ج 17، ص 229، ح 2.

[2]. کافی، ج 4، ص 314، ح 2: «عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ قَالَ:‌ قُلْتُ لأَبِی جَعْفَرٍ الثَّانِی (ع) : قَدْ أَرَدْتُ أَنْ أَطُوفَ عَنْکَ وَعَنْ أَبِیکَ، فَقِیلَ لِی: إِنَّ الأَوْصِیَاءَ لا یُطَافُ عَنْهُمْ، فَقَالَ لِی: «بَلْ طُفْ مَا أَمْکَنَکَ؛ فَإِنَّهُ جَائِزٌ، ثُمَّ قُلْتُ لَهُ بَعْدَ ذَلِکَ بِثَلاثِ سِنِینَ: إِنِّی کُنْتُ اسْتَأْذَنْتُکَ فِی الطَّوَافِ عَنْکَ وَعَنْ أَبِیکَ فَأَذِنْتَ لِی فِی ذَلِکَ‌ فَطُفْتُ عَنْکُمَا مَا شَاءَ الله، ثُمَّ وَقَعَ فِی قَلْبِی شَیْ‌ءٌ فَعَمِلْتُ بِهِ، قَالَ: وَمَا هُوَ؟ قُلْتُ: طُفْتُ یَوْماً عَنْ رَسُولِ الله (ص) ، فَقَالَ: ثَلاثَ مَرَّاتٍ صَلَّى الله عَلَى رَسُولِ الله، ثُمَّ الْیَوْمَ الثَّانِیَ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ، ثُمَّ طُفْتُ الْیَوْمَ الثَّالِثَ عَنِ الْحَسَنِ (ع)، وَالرَّابِعَ عَنِ الْحُسَیْنِ (ع) ، وَالخَامِسَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ (س)، وَالسَّادِسَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ، وَالیَوْمَ السَّابِعَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (س)، وَالیَوْمَ الثَّامِنَ عَنْ أَبِیکَ مُوسَى (ع)، وَالیَوْمَ التَّاسِعَ عَنْ أَبِیکَ عَلِیٍّ (ع)، وَالیَوْمَ الْعَاشِرَ عَنْکَ یَا سَیِّدِی، وَهَؤُلاءِ الَّذِینَ أَدِینُ الله بِوَلایَتِهِمْ، فَقَالَ: إِذَنْ وَالله تَدِینَ الله بِالدِّینِ الَّذِی لا یَقْبَلُ مِنَ الْعِبَادِ غَیْرَهُ، قُلْتُ: وَرُبَّمَا طُفْتُ عَنْ أُمِّکَ فَاطِمَةَ3، وَرُبَّمَا لَمْ أَطُفْ، فَقَالَ: اسْتَکْثِرْ مِنْ هَذَا، فَإِنَّهُ أَفْضَلُ مَا أَنْتَ عَامِلُهُ إِنْ شَاءَ الله‌».

[3]. الفقیه، ج 2، ص 574، زیارت فاطمه بنت النبیّ (صلوات الله علیها).

[4]. تحف العقول، ص 456.

[5]. فجر (89): 14: «هر آینه پروردگارت در کمینگاه است».

[6]. تحف العقول، ص 457.

[7]. کافی، ج 1، ص 493، ح 2.

[8]. نقل شده که معاویه مقداری از موهای پیامبر را نگه داشته بود و وصیت کرد، بعد از مرگش از باب تبرّک، آن­ها را در دهان او بگذارند، (نک: مغنی ابن قدامه، ج 1، ص 67). یا بر چشم او بگذارند، (نک: الغدیر، ج 11، ص 97، به نقل از اللئالی المصنوعة، ج 1، ص 422). حکومت‌های جور همیشه از این عوام ‌فریبی‌ها داشته و دارند و معاویه هم در عوام فریبی گوی سبقت را از همه ربوده بود. در مورد عمر بن عبدالعزیز، نقل شده که وصیت کرد هنگام تکفین، مو و ناخن پیامبر را داخل کفنش بگذارند. (نک: الطبقات الکبری، ج 5، ص 406)

[9]. مریم (19): 12: «و او را در کودکى حکمت ـ گفتار و کردار درست و استوار ـ دادیم».

[10]. کافی، ج 1، ص 384، ح 7: «عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ قَالَ: رَأَیْتُ أَبَا جَعْفَرٍ(س) وَقَدْ خَرَجَ عَلَیَّ فَأَخَذْتُ النَّظَرَ إِلَیْهِ وَجَعَلْتُ أَنْظُرُ إِلَى رَأْسِهِ وَرِجْلَیْهِ لِأَصِفَ قَامَتَهُ لِأَصْحَابِنَا بِمِصْرَ فَبَیْنَا أَنَا کَذَلِکَ حَتَّى قَعَدَ فَقَالَ: یَا عَلِیُّ! إِنَّ الله احْتَجَّ فِی الْإِمَامَةِ بِمِثْلِ مَا احْتَجَّ بِهِ فِی النُّبُوَّةِ، فَقَالَ:‌ Pوَآتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّاO، (مریم (19): 13) وَPلَمَّا بَلَغَ أَشُـدَّهُ‌O، (یوسف (12): 22)؛ (قصص (28): 14)، Pوَبَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةًO، (احقاف (46): 15) فَقَدْ یَجُوزُ أَنْ یُؤْتَى الْحِکْمَةَ وَهُوَ صَبِیٌّ وَیَجُوزُ أَنْ یُؤْتَاهَا وَهُوَ ابْنُ أَرْبَعِینَ سَنَةً».

[11]. مثنوی معنوی، دفتر اول.

[12]. مرآة العقول، ج 6، ص 99، ذیل حدیث 2.

[13]. وسائل الشیعه، ج 28، ص 334، ح 1: «عَنْ أَبِی عَبْدِالله7قَالَ: أَتَى قَوْمٌ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ7فَقَالُوا: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَبَّنَا، فَاسْتَتَابَهُمْ فَلَمْ یَتُوبُوا، فَحَفَرَ لَهُمْ حَفِیرَةً وَأَوْقَدَ فِیهَا نَاراً وَحَفَرَ حَفِیرَةً إِلَى جَانِبِهَا أُخْرَى وَأَفْضَى بَیْنَهُمَا، فَلَمَّا لَمْ یَتُوبُوا أَلْقَاهُمْ فِی الْحَفِیرَةِ وَأَوْقَدَ فِی الْحَفِیرَةِ الْأُخْرَى حَتَّى مَاتُوا».

[14]. بقره (2): 207: «و از میان مردم کسى است که جان خود را براى طلب خشنودى خدا مى‌فروشد‌».

[15]. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 4، ص 73.

[16]. نهج البلاغه (صبحی صالح)، ص 347، خطبه224: «وَالله لَوْ أُعْطِیتُ الْأَقَالِیمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاکِهَا عَلَى أَنْ أَعْصِیَ الله فِی نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِیرَةٍ مَا فَعَلْتُه‌».

[17]. کافی، ج 1، ص 492، باب مولد أبی جعفر محمد بن علی الثانی7.

[18]. همان، ص 496، ح 7.

[19]. مرآة العقول، ج 6، ص 104، ذیل حدیث 7.

[20]. مجمع الفائدة والبرهان، ج 12، ص 10.

[21]. بحار الأنوار، ج 49، ص 300، ح 10.

[22]. کافی، ج 1، ص 309، ح 8؛ و ج 6، ص 360، ح 3.

[23]. بحار الأنوار، ج 50، ص 93، ذیل حدیث 6.

[24]. نجم (53): 5 ـ 6: «او را آن [فرشته‌] بس نیرومند ـ جبرئیل ـ آموخته است. توانمندى که راست بایستاد».

[25]. کافی، ج 1، ص 293 ـ 296، ح 3 ـ 5: «وَأوصی إلیه بألف کَلِمةٍ وَألف باب یَفتَحُ کُلّ کَلِمَةٍ وَکُلّ بَابٍ أَلْفُ بَابٍ‌».

[26]. مریم (19): 30 ـ 31.





  تعداد بازديدها: 15


 
نظرات خوانندگان:
 

نظرات حاوي توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمي‌شود.

نام:
پست الکترونيک:
متن پيام:


 
آخرين اخبار و مطالب 
گزارش تصویری:
برگزاری کلاس درس نهج البلاغه در هیئت انصارالخمینی (ره) حسینیه ی آل یاسین (ع) 1404/3/5
احمد هاشمی رفسنجانی درگذشت + سوابق
در دیدار وزیر کشور و استانداران؛
رهبر معظم انقلاب: امروز برای خدمت به مردم، فضای عمومی کشور مناسب و فرصت‌ها بسیار است/ به میان مردم بروید، سخنان‌شان را بشنوید و توضیح لازم را نیز بدهید/ استانداران مدیر همه‌جانبه استان؛ باید به آنها اختیارات داده شود
جدیدترین آمار اتباع غیرمجاز افغانستانی در ایران اعلام شد/ سکونت ۵۰ درصد از اتباع افغانستانی در این استان
واکنش سفیر ایران در عربستان به بازداشت قاسمیان
سنگ تمام چین برای رژیم صهیونیستی
در پاسخ به حذف پرچم ایران، ۳۰ برج پرچم باید در کردستان نصب شود
در دیدار مدیران اورژانس استان تهران؛
سید حسن خمینی: از هرچه غیر خدا ناامید شوید
سرافراز، رئیس اسبق صداوسیما: صداوسیما باید مستقل و ناظر بر قدرت باشد، نه بازوی تبلیغاتی نظام/ «آی‌فیلم» با وجود تکرار بالا، هنوز از پُرمخاطب‌ترین شبکه‌های صدا و سیماست/ برنامه نود باید در چارچوب زمانی و موضوعی مشخص باقی می‌ماند/ نظام تصمیم‌گیری ما پیچیده،
گفتاری از آیت الله العظمی صانعی؛
امام جواد (ع) و افضلیت زیارت حضرت زهرا (س)
هشدار ترامپ به نتانیاهو: به مذاکرات هسته‌ای با ایران ضربه نزنید
مرکل: اروپا در خطر نابودی است
غول انرژی خاورمیانه در آستانه واردات
منطقه آزاد سایبری، نسخه ای جدید از اینترنت طبقاتی
عقلانیت پـزشکیان؛ عصبانیت تندرویـان
آغاز مذاکرات دیپلماتیک برای خروج از لیست سیاه FATF
یادداشتی از: صلاح الدین خدیو
تغییر رویکرد اروپا
یادداشتی از: ابوالفضل صفری
مزدوری صهیونیسم سرنوشت محتوم الجولانی
یادداشتی از: مهرداد خدیر
سالروز تأسیس دانشگاه آزاد بی‌نام هاشمی‌رفسنجانی؟
برای سعید روستایی که شاهد سقوطش از یک فیلم‌ساز به بیانیه‌نویس هستیم
ایرانی باش آقای روستایی!

آرشیو همه مطالب


 
پربازديدها 
مراسم بزرگداشت شهید رئیسی و شهدای پرواز اردیبهشت با سخنرانی رهبر معظم انقلاب
اختصاصی:
انا اعطینا ک الکوثر... "با خطاطی آقای محمد مسلم خانی"
گزارش تصویری:
برگزاری کلاس درس نهج البلاغه در هیئت انصارالخمینی (ره) حسینیه ی آل یاسین (ع) 1404/2/29
اختصاصی:
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست " با خطاطی آقای محمد مسلم خانی"
اختصاصی:
زخمی به گلِ کهنه ی ما کاشت خداوند ... "با خطاطی آقای محمد مسلم خانی"
نظر آیت الله سیستانی درباره دعا کردن به فارسی در نماز واجب
یادداشتی از: حجت الاسلام احمد مازنی
حمایت از محرومان و مستضعفان در اندیشه و عمل بنیان‌گذار
در گزارشی ادعا شد
جزئیاتی از نامه پادشاه عربستان به آیت الله خامنه‌ای/ ایفای نقش پشت‌صحنه در مذاکرات ایران و آمریکا
اختصاصی:
ان اکرمکم عندالله اتقیکم "با خطاطی آقای محمد مسلم خانی"
در پایان درس خارج فقه؛
سید حسن خمینی: دلمان هنوز برای آقای رییسی تنگ می شود/ «امام دوستی» صفت بارز ایشان بود
امام جمعه اردبیل: بیانات مقتدرانه رهبر انقلاب در برابر بهانه‌جویی‌های آمریکا حساب شده بود
آیت‌الله جوادی آملی: آیت‌الله سیستانی فرمودند روایات باید بر قرآن عرضه شود تا اصالت دین حفظ شود
اینکه در حین خواندن فاتحه، با سنگ به قبر می زنند، دلیلی اسلامی دارد؟
یادداشتی از: حجت الاسلام سید مهدی حسینی دورود
سازگاری فقه و اخلاق
روش جدید تقسیم ارث بین وراث
زکریا السنوار به برادر شهیدش یحیی السنوار پیوست
پاسخ فوری عراقچی به اظهارات جدید ویتکاف در مورد غنی سازی توسط ایران: این اظهارات از واقعیت مذاکراتی کاملا به دور است/ اگر درخواست های غیرواقعی داشته باشند طبیعی است که برآورده نمی‌شود
"لحظاتی قبل از شهادتش توفان شد و معنایش را عرفا می دانند"
سید ابراهیم رئیسی و غلو کنندگانی که می خواهند از او "قدیس" بسازند سید ابراهیم رئیسی و غلو کنندگانی که می خواهند از او اغلب کسانی که می خواهند از کسی که او را "ابراهیم بت شکن" می خواندند، بت بسازند، از سر ارادت به
دستان نجات بخش رییس جمهور/پزشکیان دوباره به اتاق عمل رفت
تسلیت سید حسن خمینی به آیت‌الله سجادی


 
آمار بازديد از سايت 
تعداد بازدید امروز: 1180
تعداد بازدید دیروز: 7708
بازدید کل: 75821275
مشاهده آمار کامل
تمامي حقوق براي هيئت انصارالخميني (ره) محفوظ است.