آیا پایگاه صهیونیستی اجازه خواهد داد کشوری هر چند کوچک و محدود در کنار آن بهوجود آید؟ مطالعه گذرای تاریخچه عملکرد رژیمی که نژادپرستان در فلسطین اشغالی بنا نهادند به وضوح نشان میدهد که آنان سیاست مرگ خاموش را برای فلسطینیان باقی مانده در فلسطین اشغالی دنبال کردهاند؛ از این رو به بهانههای مختلف روستایی را با ساکنان فلسطینیاش به خاک و خون کشیدهاند.
جنایات بیسابقه نژادپرستان در غزه و لبنان، این روزها واکنشهای فراوان و رو به گسترش متنوعی را در میان همه ملتهای جهان برانگیخته است. فرهیختگان، دانشگاهیان، هنرمندان، ورزشکاران و به طور کلی همه اقشار، بهویژه در کشورهایی که دولتهایشان از چنین پدیده شومی پشتیبانی میکنند، با صدای رسا خواستار برچیده شدن نژادپرستی حاکم شده بر فلسطین اشغالیاند. در سالهای اخیر دغدغه همگانی نسبت به اعمال و رفتارهای نژادپرستانه فزونی یافته که یادآور مخالفتها در سالهای پایانی عمر آپارتاید در آفریقای جنوبی است؛ واقعیتی که رئیس اسبق موساد- مئیر داگان- بعد از سالها جنایت در پایان عمر به آن میرسد. رونن برگمن- نویسنده و روزنامهنگار صهیونیست- در کتاب «بر خیز و اول تو بکش» این نگرانیِ کسی که در دوران مدیریت بر موساد قاتل بالفطره شناخته میشد را این گونه بازتاب میدهد: «داگان نگران بود که تقاضا برای تحریم اقتصادی و فرهنگی اسرائیل به علت اشغال، به واقعیت تلخ تبدیل شود، دقیقاً مثل تحریمی که بر آفریقای جنوبی اعمال شد... داگان به سمت جمعیت ده هزار نفری فریاد زد: «دولتی آپارتاید نمیخواهیم.» (برخیز و اول تو بکش، ترجمه هادی عبادی، انتشارات صمدیه، ص 829) پیشبینی یک مدیر رده بالای امنیتی اسرائیل در سالها قبل حاصل جمعبندیها از روند آگاهی ملتها از ماهیت صهیونیسم است، کما اینکه در دهههای قبل نگرانی از شرارتهای نژادپرستان موجب موضعگیری صریح مجمع عمومی سازمان ملل شد. نباید فراموش کرد که در نوامبر سال 1975 م. (1354 خ) مجمع عمومی سازمان ملل طی قطعنامه شماره 3379، آفریقای جنوبی و اسرائیل را به سبب ساختارهای نژادپرستانهشان محکوم کرد و ضمن نامقدس خواندن پیوند گسترده این دو پدیده شوم، از همه کشورهای جهان خواست با صهیونیسم که نوعی نژادگرایی و تبعیض نژادی است مقابله کنند. خوشبختانه تحریم اقتصادی کالاهایی که آمریکا، انگلیس و اسرائیل در آفریقای جنوبی با استفاده از بردگان تولید میکردند و برگزاری تظاهراتهای گسترده ملتها، به حیات یکی از پایگاههای جهان سرمایهداری پایان داد؛ پس از این ضربه شدید، حامیان اسرائیل تمهیدات گستردهای اندیشیدند تا هزینه مقابله سیاسی ملتها با دومین پایگاه نژادپرستی افزایش چشمگیری یابد؛ در این راستا به مبارزه با نژادپرستان صهیونیست بر چسب ضد یهود زدند، در حالی که بسیاری از یهودیان به شدت ضد صهیونیسماند و بر اساس قطعنامه 3379 که صهیونیسم را برابر با نژادپرستی میداند(ZIONISM IS RACISM) و با آن مقابله میکند، حتی خاخامهای برجسته در صف اول تظاهرات علیه صهیونیستهای اشغال کننده فلسطین در کشورهای مختلف حضور دارند.
در حالی که بر اساس این سابقه، مسئله ملتها بحث نژادپرستی، و تهدید بودن آن علیه صلح و امنیت جهانی است، هفته گذشته در میان محکومیتهای جنایات صهیونیستها در غزه و لبنان، بیانیهای نیز از سوی مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم انتشار یافت و طی آنُ راه حلی ارائه شد که نه تنها جدید نبود، بلکه معتقدان به آن تجربه تلخی را متوجه ملت فسطین نمودهاند. در این بیانیه میخوانیم: این مجمع بازگشت این رژیم به مرزهای قانونی پیش از تهاجم 1967 و تشکیل دولت مستقل فلسطین را راه حل برون رفت از این بحران میداند». در این رابطه توجه به چند نکته ضروری است:
1ـ مسئله امروز ملتهای جهان محو رژیمی بر پایه و ساختار نژادپرستی است و هر پیشنهادی که مستلزم به رسمیت شناختن استقرار نژادپرستان در هر بخش از فلسطین باشد مغایر خواست ملتهاست.
2ـ ملت ایران در کنار همدلی تاریخی با ملت فلسطین، حتی در دوران استبداد پهلوی و سلطه غرب حامی صهیونیسم بر کشورمان، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، شناسایی رژیم نژادپرستان را مخالف «شئون انسانی» و «مبانی اسلام» دانسته است؛ مخالف «شئون انسانی» به این علت که وقتی جماعتی جنایتکار خود را برتر از سایران بدانند و با اشغال کشوری رژیمی برپایه نژادپرستی شکل دهند به رسمیت شناختن آن رژیم به معنی پذیرش این ادعا از سوی به رسمیت شناختگان خواهد بود، و مغایر «مبانی اسلام»، چون اسلام بین بشر و پروردگار عالم جایگاهی قائل نیست؛ حتی پیامبر اعظم بهصراحت میگوید: «انا بشر مثلکم»؛ بنابراین به رسمیت شناختن رژیم نژادپرستانی که رسماً خود را برتر از بشر میدانند یعنی در جایگاه خداوندی قرار دادن آنان، و این شرک است.
3ـ پیر سفر کرده جماران بر اساس همین مبانی دینی، سیاست نظام جمهوری اسلامی را از ابتدا محو دو پایگاه نژادپرستی عنوان داشت. اولی یعنی رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی با همتی والا و بر اساس وجدان آگاه بشری محو شد و برای نابودی آن دیگری نیز راه حلی مدون گردید که در سازمان ملل به ثبت رسید. این راه حل با کمترین هزینه به تحرکات رژیمی که از ابتدای اشغال فلسطین محور شرارت، کشتار و نسل کشی بوده است پایان خواهد داد؛ چرا که هر فلسطینی با یک رأی برای تعیین نوع نظامی که باید بر این کشور حاکم باشد آرامش را برای یهودیان، مسلمانان، مسیحیان و به طور کلی همه کسانی که در فلسطین متولد شدهاند به ارمغان خواهد آورد.
4ـ آقایان عضو مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه که خود را از دیگران نزدیکتر به اندیشه امام راحل عنوان میداشتند در صورت عدول از این موضع، دستکم در این پرسش تأمل کنند که آیا با قائل بودن کشوری برای نژادپرستان، موضوع نژادپرستی که همه آزاداندیشان عالم مصمم به پایان دادن به آنند تداوم نخواهد یافت؟ پاسخ این پرسش نمیتواند منفی باشد، زیرا غیر از آن، جنایاتی که آن مجمع محکوم ساخته است استمرار پیدا خواهد کرد؛ بنابراین چرا باید طرحی ارائه شود که حاصل آن تداوم جنایات نژاد پرستان خواهد بود؟!
5ـ پرسش مقدر دیگر آن است که آیا پایگاه صهیونیستی اجازه خواهد داد کشوری هر چند کوچک و محدود در کنار آن بهوجود آید؟ مطالعه گذرای تاریخچه عملکرد رژیمی که نژادپرستان در فلسطین اشغالی بنا نهادند به وضوح نشان میدهد که آنان سیاست مرگ خاموش را برای فلسطینیان باقی مانده در فلسطین اشغالی دنبال کردهاند؛ از این رو به بهانههای مختلف روستایی را با ساکنان فلسطینیاش به خاک و خون کشیدهاند. یک مورد از این جنایتها را رونن برگمن صهیونیست این گونه توصیف میکند: «شارون یکی از آن روستاها به نام کیبیا را به عنوان هدف انتخاب کرد. احتمال داشت از آن روستا به عنوان پایگاهی برای حمله (به روستای) یهود استفاده شده باشد یا ممکن بود چنین امری رخ نداده باشد. در 15 اکتبر، قبل از غروب آفتاب، شارون نیرویی 130 نفره از واحد 101 و دیگر واحدها را به کیبیا رهبری کرد که 680 کیلوگرم مواد منفجره به آن روستا حمل میکردند. طی چند ساعت روستا ویران شد... حداقل شصت و نه نفر کشته شدند که بیشتر آنها زن و کودک بود. همه جهان شامل بیشتر جوامع یهودی در سراسر کره خاکی از این اقدام وحشتزده شدند. شورای امنیت سازمان ملل این حمله را محکوم کرد.»(برخیز و اول تو بکش، ترجمه هادی عبادی، انتشارات صمدیه، سال 1399، صص 81-80) مجموعاً 191 قطعنامه توسط شورای امنیت و 216 قطعنامه از سوی مجمع عمومی سازمان ملل علیه جنایات صهیونیستها و اشغالگریشان تا کنون صادر شده که بیش از پنجاه قطعنامه در سالهای اخیر در محکومیت شهرکسازی بر خرابههای روستاهای فلسطینی است، اما متأسفانه نه تنها کمترین بازدارندگی را به دنبال نداشته است، بلکه نژادپرستان با وقاحت تمام، فعالان حقوق بشر را که قصد ممانعت از تخریب روستاهای فلسطین را داشتهاند به قتل رساندهاند تا کسی جرئت مخالفت در این زمینه نداشته باشد. برای نمونه، راشل کوری- دختر 23 ساله آمریکایی مدافع واقعی حقوق بشر- زمانیکه میخواست مانع تخریب خانههای فلسطینیان شود توسط این جنایتکاران با بولدوزر عمداً زیر گرفته و له شد. آیا شایسته نیست کسانی که خود را محقق معرفی میکنند به این مسئله توجه داشته باشند که نژادپرستان، وجود فلسطین یا فلسطینی را در این منطقه شاهدی بر عدم مشروعیت حاکمیت خود میدانند؛ لذا هیچ گاه فرصت نسلکشی فلسطینیان را از دست ندادهاند؛ باریک و باریکتر شدن نواز غزه طی چند دهه گذشته بهترین گواه بر این مدعاست.
6ـ طرح پیشنهادی شما بهکرات محک خورده است. آیا شایسته نبود قبل از این که آزمودهای را به عنوان طرح خود مطرح سازید تاریخ چند دهه گذشته این منطقه را مرور میکردید؟ در گذشته برخی از نیروهای غربگرای فلسطینی با این تصور که اگر حاکمیت صهیونیستها در بخشی از خاک فلسطین را به رسمیت بشناسند نژادپرستان به آنها اجازه تشکیل دولت مستقل فلسطینی را خواهند داد سرنوشتی غمبار را برای خود و فلسطینیان رقم زدند. یاسر عرفات که زمانی قهرمان فلسطینیان بود از آن جمله است. وی با تصور آنکه اگر مقاومت را کنار گذارد و رژیم نژادپرست را به رسمیت بشناسد صهیونیستها به او و سایر فلسطینیان اجازه تشکیل حکومت مستقل خواهند داد به وساطت امریکاییها در این زمینه اعتماد کرد و به توافقاتی چون اسلو گردن نهاد. رونن برگمن نگاه صهیونیستها به عرفات که زمانی شخصیت اول فلسطین بود را بعد از این توافقات همچون یک فرمانبر بیچون و چرا ترسیم میکند: «پرز قبل از این چهار حمله تلاش کرده بود عرفات را وادار سازد تا [محمد] ضیف و سی و چهار نفر دیگر را بازداشت کند. او 24 ژانویه به غزه سفر کرد تا در دیداری ضروری با عرفات شرکت کند. یکی از همراهان او یالوم- رئیس آمان [سازمان اطلاعات نظامی اسرائیل]- بود که به عرفات گفت: باید این افراد را بهسرعت دستگیر کنید وگرنه هرج و مرج بر اوضاع مسلط میشود. پرز درخواست کرد: محمد ضیف را فوراً دستگیر کنید. عرفات با چشمانی که از تعجب کاملاً باز شده بود به آنها نگاه کرد و پرسید: «محمد چه؟»(همان، ص 593) این نویسنده در ادامه به مأیوس شدن عرفات از تشکیل دولت فلسطینی بعد از پشت کردن به مقاومت اشاره دارد: «عرفات از تأخیر مداوم اسرائیل در عقبنشینی از اراضی فلسطینی بسیار خشمگین بود و در تلافی اقدامات اسرائیلیها، تعدادی از فعالان دستگیر شده حماس را آزاد کرد.»(همان، ص 595) برگمن آخرین تصمیم نژادپرستان در مورد عرفات را که همه اعتبار خود را از کف داده بود این گونه بیان میکند: «یوری دن، سخنگوی وفادار شارون، در کتاب خود به نام «آریل شارون: تصویر نزدیک» ادعا کرد که شارون در دیدار بعدی با بوش گفت دیگر خود را محدود به قولش مبنی بر نکشتن عرفات نمیبیند و بوش نیز واکنشی نشان نداد... اگر پاسخ این پرسش را میدانستم که چه چیزی یاسر عرفات را کشت نمیتوانستم آن را در این کتاب بنویسم یا حتی بنویسم که جواب را میدانم. سانسور نظامی مانع از این میشود که در مورد این موضوع بحث کنم... همه مقامات ارشد در آن دوره با این امر موافق بودند که حذف عرفات باعث بهبود امنیت اسرائیل شده است.»(همان، صص 4-743) البته عرفات، تنها قربانی عدم شناخت نژادپرستان و حامیان غربیشان نبود و در آثار این نویسنده صهیونیست از قتل دیگر غربگرایان فلسطینی هم که با آمریکا برای تشکیل دولت مستقل فلسطینی، پنهانی ارتباط برقرار کردند سخن به میان میآید.
در پایان باید یادآور شد هر چند بیانیه مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم به اصول یاد شده پایبند نبوده است، اما قطعاً باید این غفلت را ناشی از عدم شناخت دانست و مباحث معرفتی را در کشور نسبت به پدیده شوم صهیونیسم در منطقه، که امام آن را غده سرطانی خواندند، تقویت کرد. ناگفته نماند که صاحب این قلم ورود دستگاه قضا به حوزههای شناختیای که در آن کمکاری فاحشی صورت گرفته را نه تنها راه اصلاح خطاها نمیداند بلکه معتقد است که فضای لازم برای تشخیص را آلوده میسازد.