بنازم بر قد و بالای مادر
بریزم هستی ام بر پای مادر
هزاران شعر اگر از عشق گویم
نگیرد هیچ عشقی جای مادر
بسی دنیا سفر کردم ندیدم
جهانی بهتر از دنیای مادر
گرش گُل های عالم را بچینم
نگردد عطر روح افزای مادر
همه مهر و وفا ، گر جمع گردد
مپندارم رسد بر پای مادر
و گر ریزی به پایش هر چه داری
خیالت می شود سودای مادر؟
همه رخسار مه رویان قشنگ است
ولی کو تا شود سیمای مادر
عزیزی برتر از جانت نگه دار
کلام نافذ و گویای مادر
چو روزی از همه دنیا بریدی
بزن دل را به آن دریای مادر
ور از تو ، خلق گردد روی گردان
نشاید از تو گردد ، رأی مادر
تمام عمر خود ، گر غم ببینی
نباشد ذرّه ی غم های مادر
چو شب ها تا سحر بیدار باشی
نگردد یک شب از شب های مادر
اگر خواهی ببینی اهل جنّت
نظر کن بر رخ زیبای مادر
میان خیل مخلوقات هستی
کدامین می شود همتای مادر؟
گرت جویی رضای حق تعالی
بدان قدر محبّت های مادر
ولی تا می توانی بندگی کن
نگویی روزگاری ، وای مادر
دلا هر بنده ای مادر ندارد
بگرید در غم زهرای (س) مادر
تویی ای مادر پهلو شکسته
تمام داغ جان فرسای مادر
مهاجر حق مطلب را ادا کن
کجا بهتر ز رضوان جای مادر