نویسنده : محمد عطایی
ابراهیم بن عباس مى گوید : من هرگز ندیدم حضرت رضا(ع) به کسى ظلم کند یا سخن کسى را قطع نماید یا حاجت کسى را در صورت قدرت رد کند یا در مجلسى پاهاى خود را دراز کند یا به نشانه بى احترامى نسبت به کسى، تکیه دهد یا بندههاى خود را ناسزا گوید یا آب دهان خود را بیرون بریزد یا صدایش را به قهقهه بلند کند بلکه خنده آن حضرت تبسّم بود.
وقتى براى آن حضرت سفره مىانداختند، تمام بندگان و خدمتگزاران خود، حتى دربانان و چوپانها را در سر همان سفره مىنشاند. خواب آن حضرت بسیار کم و بیدارى اش زیاد بود و بسیارى از شب ها تا به صبح نمى خوابید. روزه هاى مستحبى بسیار مىگرفت و هرگز سه روز روزه را در یک ماه ترک نمىکرد و مىفرمود که آن روزه دهر است و آن روز پنجشنبه اول و پنجشنبه آخر و چهارشنبه اول از دهه دوم هر ماه است .
صدقات سرى آن حضرت بسیار بود و اکثرا آنها را در شبهاى تار- بدون مهتاب- انجام مى داد. هر کس گمان کند که مانند آن حضرت را دیده است او را تصدیق نکنید. ابن ابى عباد، وزیر مامون، شیوه زندگى امام(ع) را چنین یادآور شده است : “حضرت على بن موسى(ع) در تابستان روى حصیر مى نشست و فرش او در زمستان نوعى پلاس بود، دور از چشم مردم جامه خشن مىپوشید و هنگام رویارویى با مردم، لباس معمولى مىپوشید تا خودنمایى به زهد، تلقى نشود.”
عطر اخلاق امام(ع)، در نسیم شعر شاعران
ابونواس، از ادیبان و شعراى معروف عصر امام رضا(ع) است.
وى که در ادبیات و شعر، شهره و نامدار زمان خود بوده است، با تمام توان ادبى که داشت، از ستودن امام(ع) اظهار ناتوانى کرد. ابن طولون مىنویسد، برخى از اصحاب به ابونواس اعتراض داشته، چنین گفتند :
تو در باره شراب، کوه و دشت، موسیقى و … شعر سرودهاى، تو را چه شده است که درباره موضوعى مهم، یعنى شخصیت والاى امام علىبن موسى الرضا(ص) تاکنون چیزى نگفته و شعرى نسرودهاى؟ با آن که معاصر امام نیز هستى و او را به خوبى مىشناسى.
ابونواس در پاسخ چنین گفت:
والله ماترکت ذلک الا اعظاما له و لیس یقدر مثلى ان یقول مثله
سوگند به خدا که بزرگى او مانع این کار شده است. چگونه کسى چون من، درباره شخصیتى چون او مدح تواند کرد.
آنگاه ابیات زیر را سرود :
قیل لى انت اوحد الناسطرا لک فى جوهر الکلام
بدیع فعلام ترکت مدح ابنموسى
قلت لا اهتدى لمدح امام کان جبریل خادما لابیه
فى فنون من الکلام النبیه یثمر الدر
فى یدى مجتبیه و الخصال التى تجمعن فیه
چکیده سخن او چنین است : از من نخواهید او را بستایم، مرا توان آن نیست تا از کسى که جبرئیل خدمتگزار آستان پدر اوست مدح گویم.
قصیدهاى به او منسوب است که در مرو چون چشمش به حضرت رضا(ع) افتاد، آن را سرود و گفت :
مطهرون نقیات ثیابهم من لم یکن علویا
حین تنسبه فانتم الملا الاعلى
و عندکم علم الکتاب و ما جاءت بهالسور
تجرى الصلاة علیهم اینما ذکروا
فماله فى قدیم الدهر مفتخر
علم الکتاب و ما جاءت بهالسور
امامان معصوم، پاکیزگان و پاکدامنان هستند که هرگاه نامى از ایشان به میان آید، بر آنان درود و تحیت فرستاده خواهد شد.
کسى که انتسابش به سلاله پاک على(ع) نرسد، در روزگاران داراى مجد و افتخار نیست.
به راستى که شما در جایگاه بلندى قرار دارید و علم کتاب و مضامین سورههاى قرآن نزد شماست.
ابن صباع مالکى درباره حضرتش مىنویسد :
حضرت از مناقبى والا و صفاتى پسندیده برخوردار است. نفس شریفش پاک، هاشمىنسب و از نژاد پاک نبوى(ص) است.
بعداز جریان ولایتعهدى، روزى عبداللهبن مطرفبن هامان بر مامون وارد شد. حضرت رضا(ع) نیز در مجلس حضور داشت. خلیفه رو به عبدالله کرد و گفت : در باره ابوالحسن علىبن موسى الرضا(ع) چه مىگویى؟
عبدالله گفت :
«چه بگویم در باره کسى که طینت او با آب رسالت سرشته شده و ریشه در گواراى وحى دوانیده است. آیا از چنین ذاتى جز مشک هدایت و عنبر تقوا مىتواند ظاهر شود؟»
اخلاق امام(ع) در بیان روایات
او بسیار به مستمندان رسیدگى مىکرد. به دادن صدقه به ویژه در شبهاى تار و به صورت پنهانى بسیار مبادرت مىکرد. با خدمتگزارانش کنار یک سفره مىنشست و غذا مىخورد. هیچ فرقى میان غلامان و اشراف و اقوام و بیگانگان نمىگذاشت، مگر براساس تقوا. همواره متبسم و خوشرو بود. بهترین بخش غذاى خود را قبل از تناول، براى گرسنگان جدا مىساخت. با فقرا مىنشست. در تشییع جنازه شرکت مىجست. خدمتکارى را که مشغول خوردن غذا بود، به خدمت فرا نمىخواند. با صداى بلند و با قهقهه هرگز نمىخندید. رفع نیاز مؤمنان و گرهگشایى از ایشان را بر دیگر کارها مقدّم مىداشت. روى حصیر مىنشست. قرآن زیاد تلاوت مىکرد. با گفتارش دل کسى را نرنجانید. سخن هیچ کس را ناتمام نمىگذاشت و نمىشکست. هیچ نیازمندى را تا حد امکان رد نکرد. پاى خود را هنگام نشستن در حضور دیگران دراز نمىکرد. در حضور دیگران همواره از دیوار فاصله داشت و هیچ گاه تکیه نزد. همواره یاد خدا بر زبان جارى داشت. از اسراف و تبذیر سخت پرهیز داشت. به مسافرى که پول خود را تمام و یا گمکرده بود، بدون چشم داشت، هزینه سفر مىداد. در دادن افطارى به روزهداران کوشا بود.
به عیادت بیماران مىرفت. در معابر عمومى، آب دهان خود را نمىانداخت. از میهمان شخصا پذیرایى مىکرد. هنگامى که بر جمعى کنار سفره وارد مىشد، اجازه نمىداد تا براى احترام وى از جاى برخیزند. به سخن دیگران که وى را مورد خطاب قرار داده، از او پرسشى داشتند، با دقت کامل گوش مىداد. خویش را به بوى خوش معطر مىکرد، به خصوص براى نماز. به نظافت جسم و لباس به ویژه موى سر توجّه داشت. قبل از غذا دستها را مىشست و با چیزى خشک نمىکرد، بعد از غذا نیز آنها را مىشست و با حولهاى خشک مىکرد. اگر غذایى از حد نیاز زیاد مىآمد، آن را هرگز دور نمىریخت. در حضور دیگران به تنهایى چیزى نمىخورد. بسیار بردبار و شکیبا بود. کارگرى را که به مبلغ معین اجیر مىکرد، در پایان افزون بر مزدش به او عطا مىکرد. با همگان با رافت و خوشرویى روبرو مىشد. بسیار فروتن بود. به فقرا و بیچارگان بسیار مىبخشید و آن را براى خود پس انداز مىدانست.
این همه که یاد شد، بىگمان خوشهاى از خرمن شخصیت اخلاقى آن امام بزرگ است و نه تمام.
مهمانى و آداب آن
شبى حضرت رضا(ع) مهمانى داشتند که یک مرتبه چراغ تغییرى کرد- و احتیاج به اصلاح داشت- مهمان، دست خود را دراز کرد تا چراغ را درست کند. حضرت رضا(ع) دست او را کنار زدند و خودشان به اصلاح چراغ پرداختند و فرمودند : «ما قومى هستیم که مهمانهایمان را به کارى وا نمىداریم» احترام مهمان، بیش از این است که به خدمت صاحبخانه بپردازد.
حقوق کارگر
سلیمان جعفرى مىگوید:… من با حضرت رضا(ع) وارد منزلشان شدیم، حضرت دیدند غلامانشان مشغول گلکارى هستند و کارگر سیاه چهرهاى هم با آنها مشغول کار است.
حضرت فرمود، این کیست با شما؟ غلامان گفتند او را آوردهایم به ما کمک کند و چیزى هم به او بدهیم.
حضرت فرمود، آیا مزد او را معین کردهاید؟ گفتند نه، ما هر چه به او بدهیم راضى است.
حضرت بسیار خشمگین شدند به طورى که مىخواستند غلامان خود را با تازیانه ادب کنند، من پیش رفته گفتم، فدایتان شوم چرا ناراحت شدید؟! حضرت فرمود : آخر من چندین بار آنها را از مانند این کار منع کردهام که به هیچ کس کارى ندهند مگر مزد و اجرت او را تعیین کنند.- اى سلیمان- بدان اگر کارگرى براى تو کارى کرد بدون تعیین اجرت غالبا چنین است- اگر سه برابر اجرتش را هم به او بدهى باز گمان مىکند کم دادهاى و اگر مزد او را تعیین کردى، اگر همان مقدار هم بدهى ترا سپاسگزار است و اگر یک ذره اضافه کنى آنرا به حساب مىآورد و مىفهمد که به او زیادى هم دادهاى.
تواضع در کمک کردن
یک بار حضرت امام رضا(ع) وارد حمام عمومى شدند. یکى از کسانى که داخل حمام بود و حضرتش را نمىشناخت از حضرت خواست که او را دلاکى کند. حضرت با تمام جلالتى که داشتند شروع کردند به کیسه کشیدن آن شخص.
هنوز چیزى نگذشته بود که افرادى که در حمام رفت و آمد داشتند، حضرت را شناختند و به آن شخص معرفى کردند آن مرد شروع کرد به عذرخواهى، ولى حضرت بدون این که از کار خودشان دست بردارند، جملاتى براى رفع ناراحتى او فرمودند و همان گونه که دلاکى مىکردند با کلام نرم و ملایم قلب او را آرامش بخشیدند.
تقوى ملاک برترى
یکى از اهالى بلخ مىگوید : من در سفر حضرت رضا(ص) به خراسان همراه بودم، یک روز وقتى سفرهاى براى حضرت انداختند آن حضرت تمام خدمتگزاران اعم از سیاه و غیر سیاه را بر سر آن سفره جمع کرد. من عرض کردم فدایت شوم خوب است براى آنها سفره دیگرى قرار دهید! حضرت فرمود، آرام باش که خداى همه ما یکى است، مادر همه ما و پدر همه ما یکى است و پاداش هم به عمل است. هر کس عملش بهتر است نزد خداوند مقربتر است هر چند بنده یا سودانى سیاه باشد.
اسراف و تبذیر
یاسر خادم مىگوید : روزى غلامان حضرت میوهاى خوردند و آن را به پایان نرسانده به دور انداختند. حضرت رضا(ع) به آنها فرمود : سبحان الله اگر شما از همین میوه نیم خورده بىنیاز هستید- بدانید- افرادى هستند که به آن محتاجاند، آن را به افرادى که احتیاج دارند برسانید.
حرمت مؤمن
یسعبن حمزه مىگوید : من در مجلسى با حضرت رضا(ص) مشغول صحبت بودم و عده زیادى هم براى پرسش از مسائل حلال و حرام جمع شده بودند که مردى بلند قامت و گندمگون داخل شد و سلام کرد و عرضه داشت من دوستى از دوستداران شما و اجداد شما هستم و از حج مىآیم، زاد و توشهام گم شده اگر ممکن است کمکى بفرمائید که من به شهرم برسم که این نعمتى است بر من از جانب خداى تعالى، پس چون به شهرم رسیدم آن را از جانب شما صدقه مىدهم چون من احتیاجى به صدقه ندارم.
حضرت فرمود: بنشین، خدا ترا رحمت کند. حضرت رو کردند به مردم و با آنها سخن گفتند تا وقتى که متفرق شدند و فقط آن مرد و من و سلیمان جعفرى و خیثمه باقى ماندیم. حضرت فرمود، اجازه مىدهید من به داخل منزل بروم؟
بلند شدند و داخل رفتند و بعد از لحظاتى آمدند پشت در و دست مبارک خود را از بالاى در خارج کردند و فرمودند : کجاست آن مرد خراسانى؟ آن مرد گفت : بله این جا هستم. حضرت فرمود : این دویست دینار را بگیر و کار خود را انجام بده و به آن متبرک شو و از طرف من هم لازم نیست صدقه دهى، بیرون برو که من ترا نبینم و تو مرا نبینى. آن مرد خارج شد. وقتى حضرت آمدند، سلیمان گفت فدایت شوم شما که عطاى وافر و زیادى به این مرد فرمودید چرا روى نازنین خود را از او پوشاندید؟ حضرت فرمود، تا مبادا ذلت سؤال را در چهرهاش ببینم. آیا مگر نشیندهاى که رسول خدا(ص) فرمود: هر کس حسنه و کار نیک خود را مستور بدارد، برابر است با هفتاد حج و هر کس سیئه و کار زشت خود را آشکار کند خوار مىشود و هر کس زشتى خود را بپوشاند و عمل خلافش را در پنهان انجام دهد بخشیده خواهد شد؟!
اطعام مساکین
معمربن خلاد مىگوید : وقتى حضرت رضا(ص) مىخواستند غذا بخورند یک کاسه بزرگى را کنار سفره مىگذاشتند و از بهترین غذاها، از هر کدام مقدارى، در آن کاسه مىریختند و مىفرمودند آن را به مساکین بدهند. سپس این آیه مبارکه را قرائت مىفرمودند: فلا اقتحم العقبة – سوره بلد آیه ۱۱ – «پس انسان. آن گردنههاى سخت را نتواند پیمود» و بعد مىفرمود، چون خداوند مىدانست که براى هر انسانى، آزاد کردن بنده، مقدور نیست راهى براى رسیدن به بهشت قرار داد با اطعام طعام.
عبادتهاى سنگین و ختم قرآن و سجدههاى طولانى
برادر دعبل مىگوید : حضرت رضا(ص) پیراهنى از خز سبز رنگ و انگشترى از عقیق به برادرم «دعبل» عنایت کردند و فرمودند، اى دعبل برو «قم» که در آن جا فایده خواهى برد، و فرمود : این پیراهن را محافظت کن زیرا که من در این پیراهن در هزار شب، هر شب هزار رکعت نماز خواندهام و در آن هزار بار قرآن را از ابتدا تا انتها ختم کردهام.
صولى مىگوید : از جدهام پرسیدند که درباره رفتار حضرت رضا(ع) سخنى بگوید. جده من که زنى بسیار عاقل و سخاوتمند بود گفت: حضرت رضا(ع) که همیشه نمازش را در اول وقت مىخواند وقتى نماز صبحش تمام مىشد به سجده میرفت و سر مبارک خود را بر نمىداشت تابالا آمدن آفتاب. و آن حضرت در این مدت به ذکر خداى تعالى مشغول بود.
** با تشكر از ارسال كننده : خانم الف ، مسلم خاني **