** نوشته : ميكائيل جواهري **
در دعاها و زيارت نامهها به طور مكرر بر زبان ميآوريم كه حسين بن علي (عليهما السلام) با جان بازي خود و نثار خون پاك خود و فرزندان و خانواده و اصحابش باعث تجديد حيات اسلامي گرديد لازم است از خود سؤال كنيم كه چه رابطهاي ميان شهادت امام حسين (عليهالسلام) و نيروگرفتن اسلام و زنده شدن اصول و فروع دين وجود دارد؟
رمز اين مطلب در روح حماسي واقعة عاشورا است. اثر و خاصيت يك سخن يا تاريخچه و يا شخصيت حماسي اين است كه در روح موج به وجود ميآورد، حميت و غيرت به وجود ميآورد، شجاعت و صلابت به وجود ميآورد. در بدنها، خونها را به حركت و جوشش درميآورد و تنها را از رخوت و سستي خارج ميكند و آنها را چابك و چالاك و استوار و مقاوم مينمايد.
واقعه عاشورا و شهادت حسين بن علي (عليهما السلام) و خاندان و ياران با وفايش يك چنين حالتي به وجود آورد، احساس بردگي و اسارتي كه از اواخر زمان عثمان و تمام دورة معاويه بر روح جامعة اسلامي حكم فرما بود، ضعيف كرده و ترس را از بين برد، احساس بندگي به غير خدا را زايل كرد و به عبارت ديگر به اجتماع اسلامي شخصيت داد. او بر روي نقطهاي در اجتماع انگشت گذاشت كه بعداً اجتماع در خودش احساس شخصيت كرد.
مسئله احساس شخصيت مسئله بسيارمهمي است. از اين سرمايه بالاتر براي اجتماع وجود ندارد كه در خودش احساس شخصيت بكند، احساس ارزش و بها بكند، براي خودش ايدهآل داشته باشد و نسبت به اجتماعهاي ديگر حس استغناء و بينيازي داشته باشد، يك اجتماع اين طور فكر كند كه خودش فلسفة مستقلي در زندگي دارد و به آن فلسفه مستقل زندگي خود افتخار و مباهات كند و اساساً حفظ حماسه در اجتماع يعني همين كه اجتماع از خودش فلسفهاي در زندگي داشته باشد و به آن فلسفه ايمان و اعتقاد داشته و آن را برتر و بهتر و والاتر بداند و به آن ببالد.
اگر اجتماعي اين منش را از دست داد و احساس نكرد كه خودش مرام و مكتب و آئين مستقلي دارد كه بايد به آن متكي باشد و يا اگر به آن ايمان و اعتقاد نداشته باشد، هرچه داشته باشد از دست ميدهد و هميشه وابسته و انگل گونه بايد به زندگي بي محتواي خود ادامه دهد، ولي اگر اين يكي را داشته باشد ولي همة چيزهاي ديگر را از او بگيرند باز روي پاي خودش ميايستد. يعني يگانه نيروئي كه مانع جذب شدن ملتي در ملت ديگر و يا فرهنگي در فرهنگ ديگر و يا اعتقادي در اعتقاد ديگر ميگردد همين احساس منش و شخصيت است.
معروف است كه آلمانيها گفتهاند ما در جنگ دوم جهاني همه چيز را از دست داديم مگر يك چيز را كه همان شخصيت خودمان بود و چون شخصيت خودمان را از دست نداديم همه چيز را دوباره به دست ميآوريم و راست هم گفتند. اما اگر ملتي همه چيز داشته باشد ولي شخصيت خودش را ببازد هيچ چيز نخواهد داشت و خواه ناخواه در ملتهاي ديگر جذب و حل ميگردد.
اقبال لاهوري ميگويد كه موسوليني (رهبر حزب فاشيست ايتاليا در جنگ دوم جهاني) گفته است : «انسان بايد آهن داشته باشد تا نان داشته باشد». يعني اگر ميخواهي نان به دست آوري زور داشته باش. ولي اقبال ميگويد: «اين حرف درست نيست، اگر ميخواهي نان داشته باشي، آهن باش». يعني شخصيت داشته باش و شخصيت محكم هم چون آهن باش، فولاد باش. اگر يك ملتي ايمانش را به آن چه كه خودش از فلسفة زندگي دارد از دست بدهد و مرعوب يك ملت ديگر و يا يك فلسفه و اعتقاد ديگر بگردد، خودش را از دست داده، ريشهاش و وجودش پنبه گرديده، ديگر آهن نيست، پنبه است، حلاجي شده، هر بادي او را به سويي ميكشد و هر باري به شكلي درميآيد.
امام حسين (عليهالسلام) را همين مردم بيشخصيت و بيهويت كوفه كشتند و خاندان او را همينها به اسارت و زنجير بردند ولي همين خون پاك بعد از سه سال كوفه را دچار انقلاب كرد و پنج هزار نفر توّاب از همين كوفه پيدا شده و بر سر قبر حسين بن علي رفته و گريه و عزاداري كردند و به درگاه الهي از تقصيري كه كرده بودند توبه كردند و سپس قيام نموده و قاتلين پسر پيامبر را به سزاي اعمال خود رساندند. و اكنون قرنهاست كه خون سيدالشهداء و ياران باوفايش الگو و اسوة رادمردان و شيرزنان چهار گوشة عالم گرديده و افراد با اتصال و اطاعت از اين مكتب هدايت و كشتي نجات و مشعل فروزان از بيراهها به راه راست آمده و شخصيت و هويت تازه مييابند و عشق و ايدهآل نو يافته و حياتي دوباره را بنا ميگذارند.
بارزترين نشان اين موضوع انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام راحل (قدس سره) ميباشد كه توانست آن خود باختگي و فرهنگ پذيري از بيگانگان را به هويت و شخصيت ملي تبديل كرده و در عرض دو سال رژيم پهلوي را كه در زرهي از فولاد فرو رفته بود و تمام شرق و غرب عالم از وي حمايت ميكرد را به شكست رسانده و طومار دوهزار و پانصدسال شاهنشاهي را در اين كشور پيچيده و به سياهچال تاريخ افكند.
سلام و صلوات خداوند بر حماسهساز كربلا حسين بن علي (عليهما السلام) و بر فرزند و پيرو راستين او حضرت امام خميني (قدس سره).