امام خمینی (ره) والله اسلام تمامش سیاست است؛ ***** مقام معظم رهبری: به گفتار امام و کردار امام اهتمام بورزید ***** امام خمینی(ره): ان شاء الله ما اندوه دلمان را در وقت مناسب با انتقام از امریکا و آل سعود برطرف خواهیم ساخت و داغ و حسرت حلاوت این جنایت بزرگ را بر دلشان خواهیم نهاد 1367/4/29 ***** امام خمینی(رحمة الله علیه) : حکومت آل سعود، این وهابیهای پست بیخبر از خدا بسان خنجرند که همیشه از پشت در قلب مسلمانان فرو رفته‌اند 1366/5/12***** امام خمینی (ره) شهادت در راه خدا مسئله ای نیست که بشود با پیروزی در صحنه های نبرد مقایسه شود، مقام شهادت خود اوج بندگی و سیر و سلوک در عالم معنویت است ***** امام خمینی (ره): ما تابع امر خداییم، به همین دلیل طالب شهادتیم و تنها به همین دلیل است که زیر بار ذلت و بندگی غیر خدا نمی رویم ***** امام خمینی(ره) ”من برای آنکه شما جوانان شایسته ای هستید، علاقه دارم که جوانی خود را در راه خداوند و اسلام عزیز و جمهوری اسلامی صرف کنید تا سعادت هر دو جهان را دریابید.„ ***** حُسنُ الخلاقِ یُدِّرُ الرزاقَ وَ یونِسَ الرِّفاقَ؛ خوش اخلاقى روزى ها را زیاد مى کند و میان دوستان انس و الفت پدید مى آورد. «نهج الفصاحه، ح 781»***** امام خمینی(س) علم همراه تهذیبِ نفس است که انسان را به مقام انسانیت می رساند .هم در علم کوشا باشید و هم در عمل و هم در تهذیب اخلاق ***** بايد مسائل اسلامي حل بشود در اينجا و پياده بشود. بايد مستضعفين را حمايت بكنند، بايد مستضعفين تقويت بشوند حضرت امام خميني قدس سره الشريف صحیفه امام – جلد 6 – صفحه 461 ***** اهمیّت فضای مجازی به انداره ی انقلاب اسلامی است "مقام معظم رهبری" ***** آن کسی قلمش قلم انسانی است که از روی انصاف بنویسد. امام خمینی (ره) ***** همان طوري که در سابق عمل مي‌شد، روضه‌خواني بشود، مرثيه گفته بشود، شعر و نثر در فضايل اهل بيت و در مصائب آنها گفته بشود. حضرت امام خميني قدس سره الشريف صحيفه امام – جلد 15 – ص 332 ***** نگذاريد پيشكسوتان شهادت و خون در پيچ و خم زندگي روزمره خود به فراموشي سپرده شوند. حضرت امام خميني قدس سره الشريف صحيفه امام، ج 21، ص 93 ***** من در ميان شما باشم و يا نباشم، به همه شما وصيت و سفارش مي‌کنم که نگذاريد انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بيفتد. حضرت امام خميني قدس سره الشريف صحيفه امام، ج 21، ص 93 ***** پيامبر اسلام نيازي به مساجد اشرافي و مناره‌هاي تزئيناتي ندارد. پيامبر اسلام دنبال مجد و عظمت پيروان خود بوده است که متأسفانه با سياست‌هاي غلط حاکمان دست‌نشانده به خاک مذلت نشسته‌اند. حضرت امام خميني قدس سره الشريف صحيفه امام، ج 21، ص 80 ***** پيغمبر اسلام تمام عمرش در امور سياسي بود، تمام عمرش را صرف كرد در سياست اسلامي، و حكومت اسلامي تشكيل داد. حضرت امام خميني قدس سره الشريف صحيفه امام، ج 15، ص 11 ***** امام به همه فهماند که انسان کامل شدن، علی وار زیستن و تا نزدیکی مرزهای عصمت پیش رفتن افسانه نیست. مقام معظم رهبری ***** راه ما راه امام خمینی است و در این راه با همه قدرت و قاطعیت خود حرکت خواهیم کرد. مقام معظم رهبری


 

 

 

تاريخ انتشار: 15 آبان 1390 ساعت 00:04:10
زندگی نامه حضرت یوسف علیه السلام (5)

روایاتى پیرامون ملاقات برادران با یوسف (ع ) در مصر

در تفسیر عیاشى از ابى بصیر از ابى جعفر (علیه السّلام ) روایت کرده که در ضمن حدیثى طولانى فرموده : یوسف به برادران گفت : امروز بر شما ملامتى نیست ، خداوند شما را مى آمرزد، این پیراهن مرا که اشک دیدگانم آن را پوشانیده ببرید و بروى پدرم بیندازید، که اگر بوى مرا بشنود بینا مى گردد، آنگاه با تمامى خاندان وى نزد من آئید.

یوسف در همان روز ایشان را به آن چه که نیازمند بدان بودند مجهز نموده روانه کرد. وقتى کاروان از مصر دور شد، یعقوب بوى یوسف را شنید و به آن عدّه از فرزندانى که نزدش بودند گفت : اگر ملامتم نکنید من هر آینه بوى یوسف را مى شنوم .

آنگاه امام فرمود : از طرف دیگر فرزندانى که از مصر مى آمدند، خیلى با شتاب مى راندند تا پیراهن را زودتر برسانند، و از دیدن یوسف و مشاهده وضع او و سلطنتى که خدا به او داده بسیار خوشحال بودند، چون مى دیدند خود ایشان هم در سلطنت برادر عزّتى پیدا مى کنند.

مسافتى که میان مصر و دیار یعقوب بود نه روز راه بود، وقتى بشیر وارد شد، پیراهن را به روى یعقوب انداخت ، در دم دیدگان یعقوب روشن و بینا گشته از کاروانیان پرسید بنیامین چه شد؟ گفتند ما او را نزد برادرش سلامت و صالح گذاشتیم و آمدیم .

یعقوب در این هنگام حمد و شکر خدا را به جاى آورده ، سجده شکر نمود، هم چشمش بینا شد و هم خمیدگى پشتش راست گردید، آنگاه دستور داد همین امروز با تمامى خاندانش به سوى یوسف حرکت کنند.

خود یعقوب و همسرش (یامیل ) که خاله یوسف بود حرکت کرده و تند مى راندند، تا پس از نه روز وارد مصر شدند.

مؤلف : این معنا که همسر یعقوب که با او وارد مصر شده مادر بنیامین و خاله یوسف بوده نه مادر حقیقى او، مطلبى است که در عده اى از روایات آمده ، ولى از ظاهر کتاب و بعضى از روایات برمى آید که او مادر حقیقى یوسف بوده ، و یوسف و بنیامین هر دو از یک مادر بوده اند، البته ظهور این روایات آن قدر هم قوى نیست که بتواند آن روایات دیگر را دفع کند.

و در مجمع البیان از امام صادق (علیه السّلام ) روایت کرده که در تفسیر آیه ((و لما فصلت العیر قال ابوهم انى لاجد ریح یوسف لو لا ان تفندون )) فرموده : یعقوب بوى یوسف را هماندم شنید که کاروان از مصر بیرون شد، و فاصله کاروان تا فلسطین که محل سکونت یعقوب بود، ده شب راه بود.

مؤلف : در برخى از روایات که از طرق عامه و خاصه نقل شده چنین آمده که پیراهنى که یوسف نزد یعقوب (علیهم السلام ) فرستاد، پیراهنى بود که از بهشت نازل شده بود، پیراهنى بود که جبرئیل براى ابراهیم در آن موقع که مى خواستند در آتش بیفکنند آورد و با پوشیدن آن ، آتش برایش خنک و بى آزار شد، ابراهیم آن را به اسحاق و اسحاق به یعقوب سپرد، یعقوب نیز آن را بصورت تمیمه (بازوبند) درآورده و وقتى یوسف به دنیا آمد به گردن او انداخت و آن هم چنان در گردن یوسف بود تا آن که در چنین روزى آ نرا از تمیمه بیرون آورد تا نزد پدر بفرستد بوى بهشت از آن منتشر شد، و همین بوى بهشت بود که به مشام یعقوب رسید. و این گونه اخبار مطالبى دارد که ما نمى توانیم آنها را تصحیح کنیم ، علاوه بر این ، سند معتبرى هم ندارند.

نظیر این روایات ، روایات دیگرى از شیعه و سنى است که در آنها آمده : یعقوب نامه اى به عزیز مصر نوشت با این تصوّر که او مردى از آل فرعون است ، و از وى درخواست کرد بنیامین را که دستگیر کرده آزاد کند، و در آن نامه نوشت او فرزند اسحاق ذبیح اللّه است که خداوند به جدش ابراهیم دستور داده بود او را قربانى کند، و سپس در حین انجام ذبح ، خداوند عوض عظیمى به جاى او فرستاد، و ما در جلد دهم این کتاب گفتیم که : ذبیح ، اسماعیل بوده نه اسحاق .

و در تفسیر عیاشى از ((نشیط بن ناصح بجلى )) روایت کرده که گفت خدمت حضرت صادق عرض کردم : آیا برادران یوسف پیامبر بودند؟ فرمود: پیامبر که نبودند هیچ ، حتى از نیکان هم نبودند از مردم با تقوى هم نبودند، چگونه با تقوى بوده اند و حال آن که به پدر خود گفتند: ((انک لفى ضلالک القدیم ))؟!

مؤلف : و در روایتى که از طرق اهل سنت نقل شده ، و هم چنین در بعضى از روایات ضعیف شیعیان آمده ، که : فرزندان یعقوب پیامبر بودند، اما این روایات ، هم از راه کتاب مردود است و هم از راه سنت و هم از راه عقل ، زیرا این هر سه ، انبیاء را معصوم مى دانند، (و کسانى که چنین اعمال زشتى از خود نشان دادند نمى توانند انبیاء باشند).

و اگر از ظاهر بعضى آیات برمى آید که اسباط، انبیاء بوده اند مانند آیه ((و اوحینا الى ابراهیم و اسمعیل و اسحق و یعقوب و الاسباط)) ظهورش ‍ آن چنان نیست که نتوان از آن چشم پوشید، زیرا صریح در این معنا نیست که مراد از اسباط، همان برادران یوسفند، زیرا اسباط، بر همه دودمان یعقوب و تیره هاى بنى اسرائیل اطلاق مى شود، هم چنان که در قرآن آمده : ((و قطعناهم اثنتى عشره اسباطا امما)).

و در ((فقیه )) به سند خود از محمد بن مسلم از امام صادق (علیه السّلام ) روایت کرده که در ذیل گفتار یعقوب به فرزندانش ، که فرمود: ((سوف استغفر لکم ربى )) فرموده : استغفار را تاخیر انداخت تا شب جمعه فرا رسد.

مؤلف : در این معنى روایات دیگرى نیز هست .

و در الدّرالمنثور است که ابن جریر و ابى الشیخ ، از ابن عباس از رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) روایت کرده اند که فرمود: این که برادرم یعقوب به فرزندان خود گفت : بزودى برایتان از پروردگارم طلب مغفرت مى کنم منظورش این بود که شب جمعه فرا رسد.

و در کافى به سند خود از فضل بن ابى قره از امام صادق (علیه السّلام ) روایت کرده که فرمود : رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) فرموده : بهترین وقتى که مى توانید در آن وقت دعا کنید و از خدا حاجت بطلبید وقت سحر است ، آنگاه این آیه را تلاوت فرمود که : یعقوب به فرزندان خود گفت : ((سوف استغفر لکم ربى )) و منظورش این بود که در وقت سحر طلب مغفرت کند.

مؤلف : در این معنى روایات دیگرى نیز هست از جمله الدّرالمنثور از ابى الشیخ و ابن مردویه از ابن عباس از رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) روایت کرده که شخصى از آن جناب پرسید چرا یعقوب استغفار را تاخيرانداخت ؟ فرمود: تاخیر انداخت تا هنگام سحر فرا برسد، چون دعاى سحر مستجاب است .

در سابق هم در بیان آیات ، کلامى در وجه تاخیر گذشت (که تاخیر انداخت تا با دیدن یوسف و عزّت او دلش به کلى از چرکینى نسبت به فرزندان پاک شود آن وقت دعا کند) و اگر یوسف (علیه السّلام ) با خوشى به برادران رو کرد و خود را معرفى نمود، و ایشان او را به جوان مردى و بزرگوارى شناختند و او کمترین حرف و طعنه اى که مایه شرمندگى ایشان باشد نزد، و لازمه این رفتار این بود که بلافاصله جهت ایشان استغفار کند هم چنان که کرد دلیل نمى شود بر این که یعقوب (علیه السّلام ) طلب مغفرت را تاخیر نیندازد، چون موقعیت یعقوب غیر موقعیت یوسف بود، موقعیت یوسف مقتضى بر فوریت استغفار و تسریع در آن بود زیرا در مقام اظهار تمام فتوت و جوان مردى بود اما چنین مقتضى در مورد یعقوب نبود.

روایاتى درباره سجده یعقوب و فرزندانش در برابر یوسف

و در تفسیر قمى از محمد بن عیسى روایت کرده که گفت : یحیى بن اکثم از موسى (مبرقع ) بن محمد بن على بن موسى مسائلى پرسید، آنگاه آن مسائل را بر ابى الحسن هادى (علیه السّلام ) عرضه داشت ، از آن جمله یکى این بود که پرسید خداوند مى فرماید : ((و رفع ابویه على العرش و خروا له سجدا)) مگر صحیح است که یعقوب و فرزندانش براى یوسف سجده کنند با این که ایشان پیامبر بودند؟

ابوالحسن امام هادى (علیه السّلام ) در جواب فرمود : اما سجده کردن یعقوب و پسرانش براى یوسف عیب ندارد، چون سجده براى یوسف نبوده ، بلکه این عمل یعقوب و فرزندانش طاعتى بوده براى خدا و تحیتى بوده براى یوسف ، هم چنان که سجده ملائکه در برابر آدم سجده بر آدم نبود بلکه طاعت خدا بود و تحیت براى آدم . یعقوب و فرزندانش که یکى از ایشان خود یوسف بود همه به عنوان شکر، خدا را سجده کردند براى این که خدا جمعشان را جمع کرد، مگر نمى بینى که خود او در این موقع مى گوید: ((رب قد آتیتنى من الملک و علمتنى من تاءویل الاحادیث فاطر السموات و الارض انت ولیى فى الدنیا و الاخرة توفنى مسلما و الحقنى بالصالحین …))

مؤلف : در سابق ، آن جا که آیات را تفسیر مى کردیم مقدارى درباره سجده پدر و برادران یوسف براى یوسف بحث کردیم ، ظاهر این حدیث هم مى رساند که خود یوسف هم با ایشان سجده کرده است ، و حدیث استدلال کرده به گفتار یوسف که گفت : پروردگارا تو بودى که ملکم ارزانى داشتى …))، و لیکن در این که این گفتار چگونه دلالت دارد بر سجده کردن خود یوسف ابهام هست و وجهش براى ما روشن نیست .

این روایت را عیاشى نیز در تفسیر خود از ((محمد بن سعید ازدى )) رفیق موسى بن محمد بن رضا (علیه السّلام ) نقل کرده که به برادر خود گفت : یحیى بن اکثم به من نامه نوشته و از مسائلى سؤال کرده ، اینک به من بگویید ببینم معناى آیه ((و رفع ابویه على العرش و خروا له سجدا)) چیست ؟ آیا راستى یعقوب و فرزندانش براى یوسف سجده کردند؟

مى گوید: وقتى این مسائل را از برادرم پرسیدم در جواب گفت : سجده یعقوب و فرزندانش براى یوسف ، از باب اداى شکر خدا بود که جمعشان را جمع کرد، مگر نمى بینى خود او در مقام اداى شکر در چنین موقعى گفته : ((رب قد آتیتنى من الملک و علمتنى من تاءویل الاحادیث …)).

و این روایتى که عیاشى آورده با لفظ آیه موافق تر است ، و از نظر اشکال هم سالم تر از آن روایتى است که قمى آورده .

و نیز در تفسیر عیاشى از ابن ابى عمیر از بعضى از راویان شیعه از امام صادق (علیه السّلام ) روایت شده که در ذیل آیه ((و رفع ابویه على العرش )) فرمود: ((عرش )) به معنى تخت است ، و در معناى جمله ((و خروا له سجدا)) فرموده : این سجود ایشان عبادت خدا بوده .

و نیز در همان کتاب از ابى بصیر از ابى جعفر (علیه السّلام ) روایت کرده که در حدیثى فرمود : یعقوب و فرزندانش نه روز راه پیمودند تا به مصر رسیدند، و چون به مصر رسیدند و بر یوسف وارد شدند، یوسف با پدرش ‍ معانقه کرد و او را بوسید و گریه کرد، و خاله اش را بر بالاى تخت سلطنتى نشانید، آنگاه به اتاق شخصى خود رفت و عطر و سرمه استعمال کرد و لباس رسمى سلطنت پوشیده نزد ایشان بازگشت ، – و در نسخه اى آمده که سپس بر ایشان درآمد – پس وقتى او را با چنین جلال و شوکتى دیدند همگى به احترام او و شکر خدا به سجده افتادند، این جا بود که یوسف گفت : ((یا ابت هذا تاءویل رویاى من قبل … بینى و بین اخوتى )).

آنگاه امام فرمود: یوسف در این مدت بیست سال ، هرگز عطر و سرمه و بوى خوش استعمال نکرده بود، و هرگز نخندیده و با زنان نیامیخته بود، تا آن که خدا جمع یعقوب را جمع نموده و او را به پدر و برادرانش رسانید.

و در کافى به سند خود از عباس بن هلال الشامى ، غلام ابى الحسن (علیه السّلام ) از آن جناب روایت کرد که گفت : خدمت آقایم عرض کردم : فدایت شوم ، مردم چقدر دوست مى دارند کسى را که غذاى ناگوار بخورد و لباس ‍ خشن بپوشد و در برابر خدا خشوع کند، فرمود: مگر نمى دانى که یوسف پیغمبر، که فرزند پیغمبر بود همواره قباهاى حریر، آن هم زربافت مى پوشید، و در مجالس آل فرعون مى نشست و حکم مى کرد، و مردم هم به لباس او ایراد نمى گرفتند، چون مردم محتاج لباس او نبودند، مردم از او عدالت مى خواستند.

آرى مردم نیازمند پیشوایى هستند که وقتى سخنى مى گوید راست بگوید، و وقتى حکمى مى کند عدالت را رعایت نماید، زیرا خداوند نه طعام حلالى را حرام کرده و نه شراب حلالى را (حرام کرده )، او حرام را حرام و ممنوع کرده ، چه کم و چه زیاد، حتى خودش فرموده ((قل من حرم زینه اللّه التى اخرج لعباده و الطیبات من الرزق )).

و در تفسیر عیاشى از محمدبن مسلم نقل کرده که گفت : خدمت امام ابى جعفر (علیه السّلام ) عرض کردم : یعقوب بعد از آن که خداوند جمعش را جمع کرد و تعبیر خواب یوسف را نشانش داد چند سال در مصر با یوسف زندگى کرد؟ فرمود: دو سال ، پرسیدم در این دو سال حجت خدا در روى زمین کى بود، یعقوب ، یا یوسف ؟ فرمود حجت خدا یعقوب بود، پادشاه یوسف ، بعد از آن که یعقوب از دنیا رفت یوسف استخوانهاى یعقوب را در تابوتى گذاشت و به سرزمین شام برده در بیت المقدس به خاک سپرد، و از آن پس یوسف بن یعقوب حجت خدا گردید.

مؤلف : روایات در داستان یوسف بسیار زیاد است ، و ما از آنها به آن مقدارى اکتفا کردیم که به آیات کریمه قرآن تماس و ارتباط داشت و ما بقى را متعرض نشدیم ، چون علاوه بر این که ارتباط زیادى با آیات نداشت بیشتر آنها یا سندش ضعیف بود و یا متنش دچار تشویش و اضطراب بود.

مثلا از جمله روایاتى که گفتم ارتباطى با بحث تفسیر ما ندارد این مطلب است که در بعضى از آنها آمده که : خداى سبحان نبوت را در دودمان یعقوب در پشت ((لاوى )) قرار داد، و لاوى همان کسى بود که مانع بقیه برادران از کشتن یوسف شد، و گفت ((لا تقتلوا یوسف و القوه فى غیابت الجب …))، و همان او بود که در وقتى که یوسف برادرش را به اتهام سرقت بازداشت نمود به برادران گفت : ((من از جاى خود تکان نمى خورم و از سرزمین مصر بیرون نمى روم تا آن که پدرم اجازه دهد و یا خدایم حکم کند، که او خیر الحاکمین است )). خداوند (هم ) به شکرانه این دو عملش نبوت را در دودمان وى قرار داد.

و نیز از جمله مطالبى که در برخى از آن روایات آمده این است که یوسف (علیه السّلام ) با همسر عزیز ازدواج کرد، و این همسر عزیز همان زلیخا بود که سالها عاشق یوسف شده و آن جریان ها را پیش آورد، بعد از آن که عزیز در خلال سالهاى قحطى از دنیا رفت یوسف او را به همسرى خود گرفت . و اگر این حدیث صحیح باشد بعید نیست که خداوند به شکرانه این که او (زلیخا) در نهایت گفتار یوسف را تصدیق کرده بر علیه خود گواهى داده و گفت : ((الان حصحص الحق انا راودته عن نفسه و انه لمن الصادقین )) او را به وصال یوسف رسانده باشد.

ادب یعقوب (ع )

از جمله ادعیه انبیا دعائى است که خداى متعال آن را از حضرت یعقوب (علیه السلام ) وقتى که فرزندانش از مصر مراجعت کردند در حالی که بنیامین و یهودا را نیاورده بودند حکایت کرده و فرمود:

((و تولى عنهم و قال یا اسفا على یوسف و ابیضت عیناه من الحزن فهو کظیم . قالوا تالله تفتوا تذکر یوسف حتى تکون حرضا او تکون من الهالکین . قال انما اشکو بثى و حزنى الى الله و اعلم من الله ما لا تعلمون )) به فرزندان خود چنین مى گوید که مداومت من بر یاد یوسف شکایتى است که من از حال دل خود به درگاه خدا مى برم و از رحمت او و این که یوسفم را به صورتى که تصور نمى کنم به من برگرداند مایوس نیستم ، و این خود از ادب انبیا است نسبت به پروردگار خود که در جمیع احوال متوجه پروردگارشان بوده و جمیع حرکات و سکنات خود را در راه او انجام مى دادند و این معنا از آیات کریمه قرآن به خوبى استفاده مى شود چون خداى تعالى از طرفى تصریح کرده به این که انبیاء را به راه راست هدایت نموده و فرموده : ((اولئک الذین هدى الله )) و درباره خصوص یعقوب فرموده : ((و وهبنا له اسحق و یعقوب کلا هدینا)) و از طرف دیگر پى روى هوا و هوس را گمراهى و انحراف از راه راست خود دانسته و فرموده : ((و لا تتبع الهوى فیضلک عن سبیل الله )).

از این دو بیان استفاده مى شود که انبیاء که هدایت یافتگان به هدایت خدایند هرگز هواى نفس را پیروى نمى کنند. عواطف نفسانى و امیال باطنیشان یعنى شهوت و غضب و حب و بغض و مسرت و اندوه و هر نفسانیات دیگرشان که مربوط به مظاهر زندگى از قبیل مال و فرزند و نکاح با زنان و خوردنیها و پوشیدنیها و مساکن و امثال آنها است همه را در راه خدا به کار برده و از آنها غرضى جز رضاى خدا ندارند و خلاصه راهى که در زندگى سلوک مى شود یا راهى است که حق در آن پیروى مى شود و یا راهى است که هوا در آن متابعت مى گردد، و به عبارت دیگر یا راه خدا است و یا راه فراموشى خدا.

و انبیاء (علیهم السلام ) چون به راه نخستین هدایت شده اند و راه هواى نفس را پیروى نمى کنند از این جهت همیشه به یاد خدا هستند و در حرکت و سکون خود جز او هدفى ندارند و در هیچ یک از حوائج زندگى به درگاه کسى جز درگاه او روى نمى آورند و غیر در او درى از درهاى اسباب را نمى کوبند. به این معنا که اگر هم متوسل به اسباب ظاهرى مى شوند و این توسل خداى را از یادشان نمى برد و فراموش نمى کنند که این اسباب و سببیتشان از خداى تعالى است نه این که به کلى اسباب را انکار نموده و براى آنها وجودى تصور نکنند و یا سببیت آنها را انکار نمایند، زیرا آنها قابل انکار نیستند و بر خلاف فطرت و ارتکاز انسانى است ، بلکه به اسباب تمسک می جویند و لیکن براى آنها استقلال نمى بینند و براى هر چیزى موضع و اثرى قائلند که خدا براى آن تعیین نموده .

و چون حال انبیاء (علیهم السلام ) این بود که گفتیم ، و خلاصه این که ، چون تمسکشان به خداوند حق تمسک بود از این جهت مى توانستند چنین ادبى را درباره مقام پروردگار خود و جانب ربوبیت او رعایت نموده و چیزى را جز براى خدا نخواهند و چیزى را جز براى او ترک نکنند و به چیزى تمسک نجویند مگر این که قبل از آن و با آن و بعد از آن متمسک به خدا باشند، پس ‍ هدف و غرض نهائى آنان در همه احوال خدا است .

روى این بیان مراد از این که فرمود: ((انما اشکو بثى و حزنى الى الله )) این خواهد بود که اگر مى بینید دائما به یاد یوسفم و از فقدانش متاسفم ، این اسف دائمى من مثل اسف شما بر فقدان نعمت نیست ، زیرا شما وقتى به فقدان نعمتى دچار مى شوید از روى جهل شکایت نزد کسانى مى برید که مالک نفع و ضررى نیستند و اما من تاسفم را از فقدان یوسف نزد خداوند به شکایت مى برم ، و این شکایتم هم درخواست امرى نشدنى نیست ، زیرا من مى دانم چیزى را که شما نمى دانید.

ادب در دعاى یوسف صدیق (ع )

و نیز از جمله ادعیه انبیاء (علیهم السلام ) دعاى یوسف صدیق (علیه السلام ) است هنگامى که همسر عزیز او را تهدید نمود و گفت اگر آن چه مى گویم نکنى به زندانت مى اندازم .

((رب السجن احب الى مماید عوننى الیه و الا تصرف عنى کیدهن اصب الیهن و اکن من الجاهلین )).

حضرت یوسف (علیه السلام ) گرفتارى خود را براى پروردگارش چنین شرح مى دهد که امرش در نزد زنان دربارى و در موقف فعلیش دائر شده است میان رفتن به زندان و میان اجابت خواسته آنها، و به علمى که خداوند کرامتش کرده و با آیه : ((و لما بلغ اشده آتیناه حکما و علما)) از آن حکایت نموده ، زندان را بر اجابت آنها ترجیح مى دهد، لیکن از طرفى هم اسباب و مقدماتى که زنان دربارى مصر براى رسیدن به منظور خود ترتیب داده اند بسیار قوى است ، و این مقدمات یوسف را به غفلت و جهل به مقام پروردگار و ابطال علم و ایمان به خدایش تهدید مى نماید، و چاره اى جز دستگیرى خدا و حکم او نمى بیند، چنان که در زندان نیز به رفیق زندانى خود گفت : ((ان الحکم الا لله )) و لذا در این دعا ادب را رعایت کرده و براى خود درخواست حاجتى نمى کند، چون حاجت خواستن خود یک نحوه حکم کردن است ، بلکه تنها اشاره مى کند به این که جهل تهدیدش ‍ مى کند به ابطال نعمت علمى که پروردگارش کرامتش فرموده و رهائیش از خطر جهل و دور شدن کید زنان از او موقوف به عنایت خداى تعالى است ، لذا تسلیم امر خدا شد و چیز دیگرى نگفت .

خداى تعالى هم دعایش را مستجاب نمود و کید زنان را که عبارت بود از منحرف شدن و یا به زندان رفتن از او به گردانید، در نتیجه هم از انحراف خلاص شد و هم از زندان ، از این جا معلوم مى شود که مرادش از کید زنان هر دو بوده .

و اما این که عرض کرد: ((رب السجن احب الى …)) در حقیقت خواست تمایل قلبى خود را در صورت دوران مزبور نسبت به رفتن زندان و نفرت و دشمنى خود را نسبت به فحشا اظهار نماید، نه این که به گمان بعضى رفتن به زندان را دوست داشته باشد، چنان که سید الشهداء حسین بن على (علیه السلام ) نیز در این مقوله فرمود: ((الموت اولى من رکوب العار و العار خیر من دخول النار – تن به مرگ دادن سزاوارتر است از قبول عار و قبول عار و ننگ بهتر است از داخل آتش دوزخ )) به دلیل این که خداى تعالى بعد از این آیه فرموده : ((ثم بدا لهم من بعد ما راوا الایات لیسجننه حتى حین )). و ظهور این آیه در این که به زندان فرستادن یوسف راى تازه اى از آنان و بعد از آن دوران مزبور و نجات یوسف روشن و غیر قابل انکار است . و نیز از جمله ادعیه انبیاء (علیهم السلام ) ثنا و دعائى است که خداى سبحان از یوسف (علیه السلام ) نقل کرده و فرموده :

((فلما دخلوا على یوسف آوى الیه ابویه و قال ادخلوا مصر ان شاء الله آمنین . و رفع ابویه على العرش و خروا له سجدا و قال یا ابت هذا تاویل رویاى من قبل قد جعلها ربى حقا و قد احسن بى اذ اخرجنى من السجن و جاءبکم من البدو من بعد ان نزغ الشیطان بینى و بین اخوتى ان ربى لطیف لما یشاء انه هو العلیم الحکیم . رب قد آتیتنى من الملک و علمتنى من تاویل الاحادیث فاطر السموات و الارض انت ولیى فى الدنیا و الاخره توفنى مسلما و الحقنى بالصالحین )).

خواننده محترم باید که در این آیات تدبر نموده و قدرت و نفوذى را که یوسف (علیه السلام ) داراى آن شده بود و هم چنین شدت اشتیاقى را که پدر و مادرش به دیدارش داشتند و هم چنین خاطراتى را که برادرانش از روزى که از او جدا شدند تا امروز که او را عزیز مصر و مستولى بر تخت عزت و عظمت مى یابند از وى دارند در نظر مجسم سازد تا به ادب نبوتى که این نبى محترم در کلام خود اعمال نموده پى ببرد.

آرى یوسف (علیه السلام ) دهان به کلامى نگشوده مگر این که همه گفتارش و یا سهمى از آن براى پروردگارش بوده است ، تنها آن چه که از دو لب یوسف (علیه السلام ) بیرون آمده و براى خدا نبوده جمله کوتاهى است در اول گفتارش ، و آن جمله : به مصر درآئید که ان شاء الله در آن جا ایمن خواهید بود، است تازه همین را هم به مشیت خداوند مقید ساخت تا توهم نشود که وى در حکمش مستقل از خداوند است . قبلا هم گفته بود: ((ان الحکم الا لله – حکمى براى کسى جز خدا نیست )).

بعد از این جمله کوتاه شروع کرد به ثناء به پروردگار خود، به خاطر احسان هائى که از روز مفارقت از برادرانش تا امروز به وى کرده و ابتدا کرد به داستان رویاى خود و این که خداوند تاویل آنرا محقق ساخت ، و در این کلام ، پدر خود را در تعبیرى که سابقا از خواب او کرده بود بلکه حتى در ثنائى که پدر در آخر کلام خود کرده و خدا را به علم و حکمت ستوده بود تصدیق کرد تا حق ثناى پروردگارش را بطور بلیغى ادا کرده باشد. چون حضرت یعقوب وقتى یوسف در کودکى خواب خود را برایش نقل کرد، گفته بود: ((و کذلک یجتبیک ربک و یعلمک )) تا آن جا که فرمود: ((ان ربک علیم حکیم )) یوسف هم در این جا بعد از این که تعبیر خواب پدر را تصدیق مى کند به او مى گوید: ((ان ربى لطیف لما یشاء انه هو العلیم الحکیم )). آنگاه به حوادثى که در سنین ما بین خوابش و بین تاویل آن برایش پیش آمده به طور اجمال اشاره نموده و همه آنها را به پروردگار خود نسبت مى دهد و چون آن حوادث را براى خود خیر مى دانسته از این جهت همه آنها را از احسانهاى خداوند شمرده است .

و از لطیف ترین ادب هائى که آن حضرت به کار برده این است که از جفاهائى که برادرانش بر وى روا داشتند – چه آن روزى که او را به قعر چاه افکندند و چه آن روزى که او را به بهائى ناچیز و درهمى چند فروختند و چه آن روزى که به دزدى متهمش نمودند – اسمى نبرد، بلکه از همه آنها تعبیر کرد به این که : ((نزغ الشیطان بینى و بین اخوتى – شیطان بین من و برادرانم فساد برانگیخت )) و آنان را به بدى یاد نکرد.

و هم چنین نعمت هاى پروردگار خود را مى شمارد و بر او ثنا مى گوید: ((ربى ، ربى )) به زبان مى راند تا آن که دچار وله و جذبه الهى مى شود و یک سره روى سخن را از آنان گردانیده و به سوى خداوند معطوف مى کند و با خدایش مشغول شده و پدر و مادر را رها مى کند، تو گوئى اصلا روى سخنش با آنان نبود و به طور کلى ایشان را نمى شناسد، در این جذبه به پروردگار خود عرضه مى دارد: ((رب قد اتیتنى من الملک و علمتنى من تاویل الاحادیث )) خدا را در نعمت هاى حاضرى که در دست دارد ثنا مى گوید، و آن نعمت ها عبارت بود از سلطنت و علم به تاویل احادیث ، آنگاه نفس شریفش از ذکر نعمت هاى الهى به این معنا منتقل مى شود که پروردگارى که این نعمت ها را به او ارزانى داشته ، آفریدگار آسمانها و زمین و بیرون آورنده موجودات عالم است از کتم عدم محض به عرصه وجود در حالتى که این موجودات از ناحیه خود داراى قدرتى که با آن نفع و نعمتى را به خود جلب نموده و یا ضرر و نقمتى را از خود دفع نمایند، نبودند و صلاحیت اداره امر خود را در دنیا و آخرت نداشتند.

چون او آفریدگار هر چیزى است پس لاجرم همو ولى هر چیزى خواهد بود، و لذابعد از این که گفت : فاطر السموات و الارض اظهار کرد که من بنده خوارى هستم که مالک اداره نفس خود در دنیا و آخرت نیستم ، بلکه بنده اى هستم در تحت قیمومت و ولایت خداى سبحان ، و خداى سبحان است که هر سرنوشتى را که بخواهد برایم معین نموده و در هر مقامى که بخواهد قرارم مى دهد، از این جهت عرض کرد: ((انت ولیى فى الدنیا و الاخره )) در این جا بیاد حاجتى افتاد که جز پروردگارش کسى نیست که آن را برآورد، و آن این بود که با داشتن اسلام – یعنى تسلیم پروردگار شدن – از سراى دنیابه سراى دیگر منتقل شود. همان طورى که پدرانش ابراهیم ، اسماعیل ، اسحاق و یعقوب بدان حالت از دنیا رحلت نمودند و خداوند درباره آنها فرموده :

((و لقد اصطفیناه فى الدنیا و انه فى الاخره لمن الصالحین . اذ قال له ربه اسلم قال اسلمت لرب العالمین . و وصى بها ابراهیم بنیه و یعقوب یا بنى ان الله اصطفى لکم الدین فلا تموتن الا و انتم مسلمون )).

و این دعا همان دعائى است که یوسف (علیه السلام ) کرده و گفته است : ((توفنى مسلما و الحقنى بالصالحین )) و نیز این مردن با اسلام و پیوستن به صالحین همان درخواستى است که جدش ابراهیم (علیه السلام ) نموده بود: ((رب هب لى حکما و الحقنى بالصالحین )) و خداوند هم – همان طورى که در آیات قبلى گذشت – دعایش را مستجاب نمود و آن را به عنوان آخرین خاطره زندگى آن حضرت حکایت نموده و با آن داستان زندگیش را خاتمه داده است و ((ان الى ربک المنتهى )) و این سبک در سیاقهاى قرآنى لطف عجیبى است .

برگرفته از تفسیر المیزان ، علامه طباطبايی (ره)

منبع : ale-mohammad.com







 
نظرات خوانندگان:

07 آذر 1391   
matina
لطفا موضوعات خود را خلاصه نیز بنوسیسد
 

نظرات حاوي توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمي‌شود.

نام:
پست الکترونيک:
متن پيام:


 
آخرين اخبار و مطالب 
معاون اسبق امور بین‌ الملل دفتر رهبری: در چند روز آینده نام‌نویسی برای اعزام نیروها به لبنان آغاز می‌شود؛ مردم ثبت‌نام کنند مسئولان هم قطعاً اجازه اعزام نیرو خواهند داد
یادداشتی از: خانم منصوره جاسبی
آشفتگی‌های ذهنی‌ام را ببخش سید حسن
نویسنده لبنانی:
جانشین سیدحسن نصرالله از او جدی تر و مصمم تر خواهد بود، این رسم مقاومت است
پیام پزشکیان در پی شهادت سید حسن نصرالله:
جهان فراموش نمی‌کند که فرمان این حمله تروریستی از نیویورک صادر شد
پیام تسلیت آیت الله سیستانی به مناسبت شهادت سید حسن نصرالله
پیام تسلیت مقام معظم رهبری به مناسبت شهادت جناب سیدحسن نصرالله رضوان‌الله‌علیه دبیرکل شهید حزب‌الله لبنان
در دیدار امام و سید حسن نصرالله چه گذشت؟
پیام سید حسن خمینی در پی شهادت سید حسن نصرالله: راه نصرالله ادامه دارد/ امروز دفع نفوذ دشمنان، پرهیز از تفرقه و چنددستگی های پوچ و وحدت حول محور رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنه ای؛ لازمه عبور سالم از این مرحله حساس است
پیام مهم رهبر معظم انقلاب اسلامی درباره قضایای اخیر لبنان
سید حسن نصرالله به شهادت رسید
مثنوی "نصر نصرالله " سروده ی علی اکبر پورسلطان (مهاجر) تقدیم به سید حسن نصرالله و رزمندگان قهرمان حزب الله لبنان
یادداشتی از: رحيم عبادی*
حکمرانی اخلاقی در دولت پزشکیان/۴ مسئولیت پذیری
سیدحسن خمینی : برخی قربه‌الی‌الله یا برای حفظ نظام دروغ می‌گویند
دستگیری یک شبکه تبلیغ فرقه ضاله ی بهائیت توسط اطلاعات سپاه
حمله جدید اسرائیل به ضاحیه بیروت با هدف ترور نصرالله + تصاویر
یادداشت رسیده:
چرا دفاع مقدس مقدس است و آنرا پاس می داریم؟!
علی اکبر صالحی
فرضیه‌ای که روز به روز به واقعیت نزدیکتر می‌شود، اجتناب‌ناپذیری درگیری ایران با اسرائیل و غرب است / اگر اسرائیل بتواند ایران را با غرب در‌گیر کند، از دید خودش، حداقل برای چند دهه برایش مصونیت ایجاد خواهد شد / اگر ایران غافل یا منفعل باشد، طرف مقابل از اصل غافلگیری استفاده می‌کند؛ مانند حمله پیجری به لبنان / بهتر است ایران با تحلیل دقیق شرایط، نگذارد اسرائیل تعیین کننده زمین بازی باشد
قطری‌ها برای سفر به آمریکا از اخذ ویزا معاف شدند
محمد دادکان:
به من حکم بدهند تا فسادها را کف دست رئیس‌جمهور بگذارم
یادداشتی از: ناصر ذاکری
«تهران شده کابل»، «اصفهان شده قندهار»!

آرشیو همه مطالب


 
پربازديدها 
در تجدید میثاق مهمانان سی و هشتمین اجلاس وحدت اسلامی با آرمان‌های امام خمینی(س)؛
دبیرکل مجمع تقریب مذاهب اسلامی: روح امام هنوز در انقلاب ما اثرگذار است/ پزشکیان را ذخیره انقلاب‌ می‌دانستیم و می‌دانیم/ امید در حال بازگشت‌ است/ بعد از شهادت شهید رئیسی چه کسی فکر می‌کرد یک آدم رد صلاحیت شده در انتخابات مجلس، رئیس‌جمهور ما شود؟!
با حکم مقام معظم رهبری
انتصاب حجت‌الاسلام فاطمی به نمایندگی ولی‌فقیه در استان چهارمحال و بختیاری و امامت جمعه شهرکرد
گزارش تصویری:
برگزاری کلاس درس نهج البلاغه توسط استاد حاج بهرام رحیمی در هیئت انصارالخمینی (ره) حسینیه ی آل یاسین (ع) 1403/6/26
اطلاعیه :
برگزاری مراسم جشن میلاد پیامبر اکرم و امام صادق (علیهما السلام) در هیئت انصارالخمینی (ره)
به میمنت سالروز میلاد با سعادت پیامبر گرامی اسلام (ص)
مثنوی "معجزه ی حق" سروده ی علی اکبر پورسلطان (مهاجر)
سیدحسن نصرالله:
منفجر کردن پیجرها حمله به امنیت و حاکمیت لبنان بود
در تجدید میثاق مهمانان سی و هشتمین اجلاس وحدت اسلامی با آرمان‌های امام خمینی(س)؛
سید حسن خمینی: بیخود می‌گوییم دعوای مذهبی داریم؛ دعوا برای خودمان‌ است! امام اگر توفیق داشت، به خاطر این است که پا روی نفس خودش گذاشت/ نگاه ما به بحث فلسطین باشد؛ وحدت بالاتر از این که امروز در جنوب لبنان‌ شیعیان به خاطر اهل سنت‌ کشته می‌شوند؟!
در پیام تجلیل امام راحل از هنرمندان مطرح شد؛
هنر در مدرسه عشق نشان‌دهنده نقاط کور و مبهم است/هنر در عرفان اسلامی ترسیم روشن عدالت است
گزارش تصویری:
برگزاری مراسم جشن میلاد پیامبر اکرم و امام صادق (علیهما السلام) در هیئت انصارالخمینی (ره) 1403/6/30
حمله بزرگ اسرائیل به جنوب لبنان/ فرمانده ارشد حزب الله هدف صهیونیست ها بود/ چند کودک شهید شدند
یادداشتی از: حجت الاسلام هادی سروش
پیامبر رحمةللعالمین (ص) پایه گذارِ برادریِ جهانی، سخن امام علی(ع) از برادری حتی در جنگ
سخنرانی در حضور رهبر انقلاب؛
پزشکیان خطاب به سفرای کشورهای اسلامی: در مقابل دشمنان ید واحد شویم/ کشورهای اسلامی می‌توانند با همدیگر اقتصاد و فرهنگشان و امنیت‌شان را حفظ کنند
یادداشتی از: حجت الاسلام عبدالرحیم اباذری
فتح الفتوح پیامبر
یادداشتی از: حجت الاسلام محمدرضا یوسفی شیخ‌رباط
ضرورت درس‌آموزی از حادثه طبس
اختصاصی:
تاج سر انبیاء محمد (ص) "با خطاطی آقای محمد مسلم خانی"
یادداشتی از: هومان دوراندیش
شاپور یکم و امپراتور روم؛ آنچه رهبری گفتند و تلویزیون نشنیده/ بی‌مهری به تاریخ ایران باستان در صدا و سیما
یادداشتی از: خانم سيما پروانه‌گهر
شورشي عليه دولت سايه يا ديپلمات محافظه‌كار
مصباحی مقدم: موضوع FATF در مجمع متوقف است / پزشکیان در مجمع از FATF دفاع خواهد کرد و مجمع هم آن را تصویب می‌کند
نگاهی به زندگی سراسر جهاد و مقاومت شهید «ابراهیم عقیل»
سخنان مقام معظم رهبری در دیدار مسئولان نظام، سفرای کشور‌های اسلامی و میهمانان کنفرانس وحدت اسلامی


 
آمار بازديد از سايت 
تعداد بازدید امروز: 616
تعداد بازدید دیروز: 20125
بازدید کل: 71178270
مشاهده آمار کامل
تمامي حقوق براي هيئت انصارالخميني (ره) محفوظ است.