اگر مطهری و مبارزه او با تحجر ادامه داشت امروز؛ مادربرابر دوگانگی سازی بین دین و هرچیزی که نیاز بشر است قرار گرفتهایم! مانند علم ویا فلسفه ویا بهداشت ویا تکنولوژی ودانش درغرب و... نیزازسوی دیگر مواجه با تغییر در مفاهیم بدیهی مانند؛ عدالت، عصمت، قدرت و.. هستیم! بگمانم؛ اگر مطهری ومبارزه اوباتحجر ادامه داشت، شرائط متفاوتی داشتیم.
مرتضی مطهری یک شخصیت تمام نشدنی در گذر زمان است و تا امروز معادلی که جامعیت او را داشته باشد بر افکار عموم و خصوص رخ نکشیده! من اولین بار نامش را از پدرم شنیدم که با او از سالهای درسهای فقه واصول امام خمینی آشنا بود و در دهه چهل متواضعانه گاه بیگاهی درتهران پای سخنرانی آن بزرگوار حاضر میشد و به یاد دارم مرا که در سن کودکی بودم به سالن سخنرانی او بُرد تا حضرت مطهری را ببینم.
اوتوانست بااین روش درست مراجعه به متون اصیل دینی وعدم دخالت حب و بغضها، از تحجر و دگم اندیشی وسنت گراییهای نامعقول دور شود.آقای مطهری بر بافت فرسوده؛ بنایِ فقه و فلسفه و تفسیر بنا نکرد. استاد عزیز آیت الله جوادی در درس میفرمود: «در تمام رشته ها ما تا نقشه جامع علم آن رشته را نداشته باشیم، هر فتوایی که در درون آن بدهیم به صورت بافت فرسوده است؛ مثل کسی که شهر را بخواهد اداره کند، تا نقشه جامع شهر را نداشته باشد، هرگونه ساخت و سازی داشته باشد طولی نمیکشد که بافت فرسوده میشود.» مطهری نقشه جامع «شهرعلم» را داشت. مطهری عزیز، در حد میسور بین علم و دین را آشتی میداد و عامل همبستگی عالمان و دانشمندان بود. علوم انسانی و تجربی را احترام میگذاشت همانطور که علوم اسلامی را ارج مینهاد تاجایی که واجب علی کل مسلم را به تمام علوم بشری سرایت میداد ودر عین اینکه به آداب و فرهنگ و دانش خودی باور داشت، اما هیچ گاه این باور باعث تمسخر و یا بیاعتنایی به ره آور غرب نمیشد. اوهیچ گاه شبهه و شبههدار را رمیِ به بی دینی نمیکرد و هیچ گاه در مثل تریبون دینی نمازجمعه آنان راتهدید به ارهاب -ترور- نمیکرد.
۴ - آیت الله مطهری از محو شدنِ در شخصیتها بر حذر بود و شخصیت پرست نبود. او نه وابسته به فرد، و نه وابسته به هیچ تشکیلات سیاسی و غیر سیاسی بود. او درعین اینکه به امام خمینی عشق داشت و از بردن نام او اشک میریخت و وابسته عاطفی و تحصیلی به او بود اما وابسته فکری نبود که سرسپرده باشد، مطهری نه تنها خود اهل دست بوسی و پا بوسی نبود، بلکه؛ بسی پهلوانانه بر سرسپردگی، چاکری، تعصب و اطاعت بی چون و چرا، چنان تیغ نقد میکشید که آه از دل مریدبازان به آسمان بلند میشد. او در نقدِ عالمانه دو بخش کوشا بود، یعنی؛ نقد «ارباب قدرت» و نقد «ارباب دیانت». استاد شهید مطهری چه زیبا گفت: «مقام حکومت، ملازم با مقام قدسی نیست و هر مقام غیرمعصومی که در وضع غیرقابل انتقاد قرار گیرد، هم برای خودش خطر است و هم برای اسلام، من مانند عوام فکر نمیکنم که هر که در طبقه مراجع قرار گرفت مورد عنایت خاص امام زمان است و مصون از خطا و گناه و فسق است.»۵ - استاد مطهری در پیدایش انقلاب بهمراه همراه امام خمینی نقش موثر یک مجاهد و نیز یک ایدئولوگ را داشت ، اما این ، باعث نمیشد که چشم بر حقائق و یا نارسائی ها و یا حقوق مردم ببند و مدافع جریان حاکمیت باشد.
او چنین میگفت:
«این انقلاب به شرطی در آینده محفوظ خواهد ماند و به شرطی تداوم پیدا خواهد کرد، که قطعاً مسیر عدالت خواهی را برای همیشه ادامه بدهد. یعنی دولتهای آینده واقعاً و کلاً در مسیر عدالت اسلامی گام بردارند، برای پر کردن شکافهای طبقاتی اقدام کنند. تبعیضها را واقعاً از میان بردارند. من تأکید میکنم اگر انقلاب ما در مسیر برقراری عدالت اجتماعی به پیش نرود، مطمئناً به نتیجه نخواهد رسید و این خطر هست که انقلاب دیگری با ماهیت دیگری جای آن را بگیرد.» استاد مطهری دم از معنویت بدون عدالت نمیزد چون بر این اندیشه بود که؛ «نبود عدالت در جامعه؛ پایه معنویت را متزلزل خواهد کرد و چون باعث محرومیت میشود، محرومیت عامل ایجاد عقدههای روانی است و عقدههای روانی تولید انفجار خواهد کرد!»
شهید مطهری برای حق به هرگونه رفتار ناروایی که با متن دین و حقوق مردم در تضاد بود را ممنوع میدانست، چون بر این باور بود: «برای حق باید از حق استفاده کرد و اگر من بدانم که با یک دروغ، امشب همه گناهکارانِ شما توبه میکنند و نمازِ شب خوان میشوند، اسلام به من اجازه چنین کار [دروغی] را نمیدهد.»
بعد از ملاحظه مطالب پنج گانه تقدیم شده، آیا به نظر شما «مطهریِ امام خمینی» تکرار شد؟
*مردم سالاری
|