اگر مخاطب روزنامه مردم اند و هدف کشف حقیقت و بیان واقعیت شنیده نشدن از جانب اصحاب قدرت نمی تواند توجیه توقف باشد. مهم دیده شدن نزد مخاطب است نه شنیده نشدن از جانب قدرت.
بعد از آن که مدیر مسؤول روزنامۀ آفتاب یزد از توقف انتشار آن خبر داد در شمارۀ امروز عنوان «آخرین شماره» را هم بر بالای لوگو شاهدیم که چون مُهری بر آن نشسته است.
مدیر مسئول روزنامه روز قبل انگیزه و دلایلِ تعطیلیِ نشریه را اینگونه برشمرده بود که در سال ۱۴۰۲ چندین مطالبهٔ مردمی را با وزیران و مدیران مطرح کرده و بعضاً به تخلفاتی اشاره داشتهاند. از جمله؛ انحراف در بخشی از نهضت ملی مسکن، تجاوز به عرصههای منابع ملی و دولتی، آلودگیهای محیط زیستی توسط شرکتهای معدنی بزرگ، چای سنواتی، سرمایه گذاریهای دو خودروساز در خارج از کشور و… ولی هیچ پاسخی دریافت نکردهاند و چون رسانه باید موثر باشد و با وجود هشدارهایی که برای مسئولان فرستادهاند و پاسخی دریافت نشده یعنی موثر نبودهاند، بنابراین تصمیم به تعطیلی روزنامهٔ آفتاب یزد گرفتهاند.
به واقع این هم شد نوعی عیدی برای برخی که سالها آفتاب یزد را -زیر فشار و تحمل فرود ساطور قاضی مرتضوی دادستان وقت بر مطبوعات- میخواندند و حالا در ۲۸ اسفند شاهد انتشار آخرین شمارهٔ آن هستیم در حالی که در ایستگاه ماقبل پایانی در سرمقالهٔ ۲۷ اسفند با عنوان «تصمیم تلخ» و به قلم مدیر مسئول نمود پیدا کرده بود.
یکی از دوستانام همیشه خطاب به من میگوید: وقتی گوش شنوایی نیست پس چرا و برای کِه اینهمه مینویسی؟ پاسخام اما هماره برای پرسش او این بوده که کار ما روزنامهنگاران و نویسندهها اساساً همین است! یعنی نوشتن و پرداختن حول همهٔ مسائل جامعه حتی با آگاهی از «شنیده نشدن».
بنابراین شنیده نشدن نمیتواند و نباید انسانی را از وظیفهٔ دلسوزانه باز دارد، مگر که ضربهای فرود آید و قلمی افکنده شود و نوشتنی سلب گردد. در غیر این صورت روزنامهنگار مینویسد تا پیاپی نقب بزند و به «پویایی» جامعه و «مطالبهگری» کمک کند و الباقی ماجرا را بسپارد به آحاد مردم و البته حاکمیت و مگر میشود کسی را از حق بیان، نوشتن و ابراز عقایدش محروم کرد؟ همهٔ این آزادیها جزء خصلت لاینفک نظامهای مردمسالار است.
اگر روزنامه را به منزله گزارشی به همان مقامات منتشر می کردند بله ولی اگر برای مردم چرا باید نومید شوند؟
وقتی که «مطبوعات آزاد» پس از قانون اساسی، پارلمان و احزاب سیاسی آنچنان مهم است که به عنوان رکن چهارم دموكراسی تعریف میشود پس چرا خودخواسته در راستای تضعیف آن حرکت کنیم؟ هر چند نویسنده منکر مصائب رسانههای مستقل نیست اما چرا باید قائل به تضعیف یکی از ارکان دموکراسی باشیم؟ پس مینویسیم چون هنوز امکان نوشتن وجود دارد هر چند محتاطانه، اما این که با دستان خود موجب تضعیف این مهم باشیم، نه. از این گذشته امروزه برخی صاحب نظران معتقد به تولد ركن پنجم هم هستند و آن را «آزادیهای مدنی» میدانند. آزادیهای مدنی در قالب توسعهٔ سمنها و حرکات اجتماعی است كه غالباً خودجوش و در دفاع از حقوق مردم به وجود میآیند. بسیار خوب، اکنون که صاحب نظران مازاد بر چهار رکن اصلی دموکراسی، در دفاع از تولد رکن و یا ارکان دیگری تلاش میکنند پس چرا هر کدام از ما از حق مسلم خود از آن چهار رکن اصلی کوتاه بیاییم؟
اصلاً قانونگذار به نیکی و جلوتر از همه در بند ۲ از اصل ۳ قانون اساسی به درستی تکلیف را بر دوش دولت و حاکمیت میگذارد و تصریح میکند که: «بالا بردن سطح آگاهیهای عمومی در همه زمینهها با استفادهٔ صحیح از مطبوعات و رسانههای گروهی و وسایل دیگر» وظیفهٔ دولت جمهوری اسلامی ایران است که باید برای نیل به اهداف مذکور در اصل دوم، همهٔ امکانات خود را برای این امور به کار برد.
خوب مگر غیر از این است که وجود یک پارلمان قوی و نه برآمده از مشارکت کم و محصور در بین شوراهای عالی قانون گذار، احزاب جاندار و نه روی کاغذ، رسانه های روشنگر و فسادیاب و نه خودسانسور و مهجور و لکنت زبان گرفته موجب تقویت هر نظام سیاسی است؟
با این وصف می توان گفت اگر مخاطب روزنامه مردم اند و هدف کشف حقیقت و بیان واقعیت شنیده نشدن از جانب اصحاب قدرت نمی تواند توجیه توقف باشد. مهم دیده شدن نزد مخاطب است نه شنیده نشدن از جانب قدرت.