داستان کوتاه قاضی رفت کارواش.
کارگر اول چرخها را شست.
قاضی گفت: گویا تازه کاری؟! باید اول سقف را بشوری.
کارگر گفت: احسنت! فساد در جامعه هم همینطور است.
قاضی به فکر فرو رفت و گفت: تو نباید ماشینشور باشی!
کارگر گفت: دکترای فلسفه دارم. همین حرف را در دانشگاه زدم اخراجم کردند.
قاضی گفت: اول مرا شستی بعد ماشین را!!
|