رویای ایرانی چیست؟! میداس بی صبرانه فریاد زد: «پس این احسان را در حق من روا دار تا هرآنچه را لمس می کنم، طلا شود». خدا تبسم کرد: «چنان که خواستی شد!»... و میداس شادمانه با علم به اینکه از این به بعد ثروتش بی نهایت است، محضر خدا را ترک کرد. (افسانه شاه میداس، معمای فراونی، تری لین کارل)
1- در خبرها آمده بود فردی که زندگی اش را فروخته و 93 موبایل اپل از شرکت «کوروش کمپانی» پیش خرید کرده بود، با پلمب شرکت، فرار مدیر عامل و... کارش به بیمارستان کشید. بی شک نمونه های دیگری در بین ثبت نام کنندگان این شرکت با چنین وضعیت های تاثرانگیزی می توان یافت. «کوروش کمپانی» یکی از آخرین محصولات مشترک «حکمرانی اقتصادی» و «رویابافی ایرانی» است. مردمی که در یکی از 20 اقتصاد تورم خیز جهان (گزارش اخیر صندوق بین المللی پول- 28/11/1402) و شاید تنها اقتصاد دارای تورم دو رقمی 40ساله در جهان ، گیر افتاده اند و...
برای نجات خود از این وضعیت و بیش از این فقیرتر نشدن و بعضا پولدار شدن، به هر خار و خاشاکی می آویزند. مردمی که پس انداز و دارایی های خود را بسته به وضعیت روز، در لاتاری طلا، دلار، ماشین، زمین، خانه، سهام و... به کار می اندازند و از فردای آن روز مانند کشاورزان دیم کار، نگاه رو به آسمان دارند تا بلکه آسمان اقتصاد تکانی بخورد و سرمایه شان در کوره گداخته تورم نسوزد و شاید هم چند برابر شود تا با سود هنگفت آن حتی تغییر طبقه دهند و مثلا به بالای شهر نقل مکان کنند و ویلایی در شمال بخرند و... سری در سرها درآورند و زرنگی خود را به رخ این و آن بکشند و... چرا که نه؟! مگر دور و برشان انواع و اقسام آدم هایی را نمی بینند که یک شبه ره صدساله رفته و پولدار شده اند؛ همین کارمند دون پایه همسایه که تا همین چند وقت پیش با اتوبوس و مترو رفت و آمد می کرد و حالا یکهو صاحب راننده و کیف کش شده و از آن ساختمان و محله به جایی که نمی دانی کجاست نقل مکان کرده است. یا جوانانی از دوستان و آشنایان که در کار خرید و فروش دلار، سکه، ماشین، موبایل، لاستیک و... بوده اند و حالا آن بالا بالاها جاخوش کرده اند و صحبت از اقامت کانادا و گرین کارت آمریکا و... می کنند؛ برعکس کارشناسان و متخصصان مجرب درستکار و فارغ التحصیلان با دانشی که بی کارند یا هشت شان گرو نه شان است و... . جامعه ایران مجموعه غریب و دلهره آوری شده است ؛ سخت ترسناک که هر روز بر ترسناکی آن افزوده می شود. جامعه ای که ذهنش «آرام آرام از خاطرات سبز تهی می شود» (فروغ فرخزاد) و تحقق رویاها در آن که به واقع نه رویا بلکه خواسته های معمولی و عادی در بسیاری از کشورهای با ظرفیت هایی همچون کشورمان است، در گرو نزول اخلاقی و شاید آسیب زدن به وطن و هم وطنانت است. آصف بیات در کتاب «سیاست های خیابانی» از پدیده «طبقه متوسط فقیر» نام می برد. طبقه ای که سرمایه اقتصادی خود را از دست داده یا اصولا سرمایه آنچنانی نداشته که از دست بدهد، اما در عین حال سرمایه اجتماعی و فرهنگی بالایی دارد و حاضر نیست به وضعیت امروزش تن دهد و آن را دائمی بپندارد. تضاد و عدم تقارنی که می تواند به بحران های بزرگ اجتماعی بینجامد. به قول او «طبقه متوسط فقیر، به عنوان یک طبقه قرار است شرایط شان دائمی نباشد، ولی در واقعیت این طور می شود که تغییری در اوضاع ایجاد نمی شود؛ مردمی که از نظر آگاهی، شناخت و... به طبقه متوسط بستگی دارند، به دنیای دانشگاه و نگاه جهانی شده ارتباط دارند، در حالی که زندگی اقتصادی آنها شبیه فقرای کلاسیک است و این دوگانگی، خشم اخلاقی به وجود می آورد» (هم میهن- 6/6/1401). روند اقتصادی کشورمان، به خصوص در حدود یک و نیم دهه اخیر، به خوبی این سراشیبی سقوط طبقه متوسط و دائمی شدن فقر این طبقه را نشان می دهد. چنان که «در سال های اخیر از سطح جمعیت خانوارهای پردرآمد و با درآمد متوسط کاسته و به جمعیت خانوارهای کم درآمد و فقیر افزوده شده است» (مسعود نیلی-6/ 10/1402).
2- صرف نظر از مسئولیت های حکومت و ضعف شدید و ساختاری حکمرانی اقتصادی در برقراری محیط مناسب برای زندگی و کار و فعالیت انسان ایرانی، اعم از محیط غیر تورمی و با ثبات و وجود ارتباطات مناسب داخلی و بین المللی برای واردات کالاها و خدمات در چارچوب نظام تعرفه ای متوازن و نظارت های قانونی بر فعالیت های تبلیغاتی و... آنچه در این میان اهمیت بسیار دارد، رویای انسان ایرانی است. اینکه انسان ایرانی رشدکرده در این مناسبات و روابط اقتصادی و سیاسی به خود و جامعه ای که در آن زندگی می کند، چگونه می نگرد و آمال آن چیست ؟ اگر رویای یک آمریکایی آن است که «زندگی هر شخص باید با فرصت هایی که به او بنا بر قابلیت ها یا موفقیت هایش و فارغ از طبقه اجتماعی یا شرایط زاده شدنش داده می شود، بهتر، غنی تر و کامل تر شود»، رویای انسان ایرانی چیست ؟! متاسفانه باید پذیرفت رویای بسیاری از ایرانیان همچون دولتمردان با نفت گره خورده و بر ساخته «توهم نفتی» است؛ اینکه به واسطه منابع نفتی، گازی، معدنی و... ملتی ثروتمندیم و کمتر نیاز به کار و تلاش داریم و کافی است این منابع را درست و عادلانه تقسیم و توزیع کنیم و... . دولتی که متکی به درآمدهای نفتی و شبه نفتی است و برنامه های تخیلی می نویسد (چشم انداز 1404 و قدرت اول منطقه شدن و رشدهای هشت درصدی برنامه های توسعه و...) و مردمی که وجود منابع طبیعی را برای توسعه یافتگی کافی می پندارند و رویابافی می کنند، دو سویه توسعه نایافتگی اند. به نظر خروج از وضعیت ناگوار فعلی با گذار از این پارادایم ذهنی و «جادوی طلایی» ممکن است؛ از تغییر رویای ایرانی ؛ از جایگزینی «تولید ثروت» به جای «توزیع ثروت» و اینکه «باید از تحسین خودمان دست بکشیم و... و از گذشته رها شویم و کار کنیم، کار، کار، کار» (آنتوان چخوف، باغ آلبالو).
*شرق
|