استقلال در فرهنگ باید کوشش بشود که خودتان را پیدا کنید. ما گم کردیم خودمان را. ما تمام مفاخر شرقی را کنار گذاشتیم، و هِی رفتیم سراغ مَفاخر غرب. آن هم نه آنی که آنها دارند؛ آنی که به ما میدهند. اگر آنی بود که آنها داشتند، بسیار خوب، آنها هم در جهات طبیعی جلو هستند. اما آنی که به ما تحویل میدهند، آن مستشاری که میآید اینجا میخواهد فرض کنید فرهنگ ما را درست کند، این نمیخواهد برای ما فرهنگ درست کند؛ این میخواهد یک فرهنگ غربی برای ما درست کند که در خدمت غرب باشد و آن هم مستشاری که میآید نظامی را میخواهد درست کند آن هم نه یک نظامی میخواهد درست کند که در خدمت اسلام باشد، در خدمت مسلمین، در خدمت ملت باشد. میخواهد یک چیزی درست بکند که اگر همه چیز ما را هم بردند، یا موید باشد، یا کار نداشته باشد. هر چه از غرب برای ما میآید، یا از شرق میآید که سوغات برای ما میآورند، آنهایی است که ما را تباه کرده است و میکند. ما مخالف با ترقیات نیستیم. یکی از تبلیغاتی که بعد از زمان همین محمدرضا، از آن اوایل که وقتی دید در قم یک شورشی شد، یک جنبشی شد، این در صحبتهایش کرد که این آخوندها با همه مظاهر تمدّن بَدَند. یعنی تبلیغ میکردند، برای اینکه این فعالیتی که ممکن است این طایفه داشته باشند فلج کنند؛ و آن فعالیتی که ممکن است جوانها داشته باشند فلج بکنند؛ و آن فعالیتی که ممکن است معلِّمین و دانشآموزها داشته باشند فلج کنند. حالا که نوبت به شما رسیده است و شما سرپرستی میخواهید بکنید از فرهنگ، باید حالا توجهتان در این باشد که آنی که آنها به ماها میخواهند تحویل بدهند تحویل نگیرید، خودتان کار انجام بدهید. نمیگویم من تمدن آنها را تحویل نگیرید؛ آنی که آنها میخواهند به ما بدهند تمدن نیست، آن آنی است که تباه میکند ما را. آن همان تمدنی است که «دروازه تمدن» به ما داد! آن همان است، چه بود؟ هر جایش بروید خراب است. الآن بیچاره دولت چه بکند؟ این سد شکسته، پشت این سد همه چیز خراب است. خوب، نمیتوانند انجام بدهند. این باید با کمک همه قشرها انجام بگیرد. یعنی هرکس مشغول هر کاری هست آن کار را خوب انجام بدهد. من نمیگویم شما باید بروید مثلاً یک اداره مالیه را درست بکنید. نه، این درست نمیشود. شما باید در فرهنگ که هستید، فرهنگ را خوب انجام بدهید. هر شخص وظیفه خودش را در آن پستی که دارد خوب انجام بدهد. و دو چشمی هم مواظب این باشد که کلاهِ غربی سرش نرود، ما بازی خورهستیم.
یکی از این خبرنگارها آمد گفت که - همین چند روز پیش از این - در یک مصاحبهای گفت که شما چرا میگویید که «جمهوری اسلامی» و حتی دمکراتیکش را هم از پَهلُویش برمیدارید؟ گفتم اولاً اینکه - آنکه به او گفتم - اولاً اینکه این «دمکراتیک» و «دمکراسی» تفسیرهای مختلف شده است. ارسطو یک جور تفسیر کرده است؛ الآن هم که ما هستیم، غربیهای سابق یک جور تفسیر میکردند؛ غربیهای لاحق یک جور و شوروی یک جور تفسیر میکند. ما وقتی یک قانون میخواهیم بنویسیم، باید صریح باشد و معلوم. یک لفظ مشترکی که هرکس یک جوری به یک طرف میکشدش ما نمیتوانیم استعمالش کنیم. و ثانیاً این را دیگر به شما عرض میکنم که ما مثل مارگزیدهای که از ریسمان سفید و سیاه میترسد، هستیم. ما مارگزیده هستیم! ما از غرب بد دیده ایم؛ تباه کردند ما را اینها؛ حالا ما باز بیاییم همان لفظی که غربی دلش میخواهد تحمیل به ما بکند [بگوییم] ما میترسیم از این، ما خودمان لفظ داریم. چه داعی داریم به اینکه برویم [سراغ غرب] ثالثاً به او گفتم این را که ما ناراحت میشویم از اینکه خیال بشود که اسلام ندارد چیزی؛ تهی است از دمکراتیک به اصطلاح شما، از دمکراسی به اصطلاح شما. بهترش را دارد. ما وقتی اسلام را گفتیم، همه چیز توی آن هست. آنی که ما میخواهیم هست توی آن، آنی که ملت میخواهد هست توی آن. این قیدْ گذاشتن معنایش این است که این اسلام تهی است از این، ما میخواهیم یک چیزی دیگر هم پهلویش بگذاریم. و ما ناراحت میشویم از اینکه شما خیال کنید که ما نداریم چیزی و باید حتماً از خارج وارد بکنیم. آنی که از خارج وارد میکنند آنهایی است که برای ما مضر است. و آنهایی هم، بیچارههایی هم که مبتلای به این مرض هستند و قلمها را دستشان میگیرند و هِی مینویسند، هِی مینویسند، هِی مینویسند، اینها هم مریض شدهاند از بس که به آنها تزریق شده است!
(صحیفه امام خمینی، جلد 10، صفحه42 تا 44)
*روزنامه جمهوری اسلامی
|