راهیابی به حوزه مدیریت و مسندهای اجرائی در ایران، نیازمند اثبات وفاداری و تعهد به سیستم است. از آنجا که حکومت در ایران دینی است، از اینرو شرط مهم ورود به قدرت، اظهار دینداری و انجام ظواهر شرع مانند نماز و حتی ظواهر
*شرقی مانند داشتن ریش و امثال آن است. از نظر سیاسی نیز داشتن وفاداری کامل به اصل پنجم و دیگر اصول مرتبط نیز شرط اساسی است؛ بهگونهایکه در استخدامها و انتخابات، بر همین اساس گروههایی رد میشوند و افرادی که از این صافی با موفقیت عبور میکنند، مؤمن، متدین، دیندار و انقلابی تلقی میشوند.
این در حالی است که بر اساس گزارش سازمان شفافیت بینالملل، جایگاه ایران در شاخص ادراک فساد در سال ۲۰۲۲، از میان 180 کشور دنیا، رتبه ۱۴۷ است که نشاندهنده درجه بالای فساد نسبت به بسیاری از کشورها و همچنین نسبت به گذشته خودمان است که روند رشد فساد را در کشور بیان میکند.
پرسش این است که چگونه میان اظهار تعهد به دین و فساد گسترده میتوان جمع بست؟ چگونه است که شرط ورود به مدیریت، تعهد به انجام تکالیف شرعی است و اگر محرز شود کسی چنین ویژگیای ندارد، نمیتواند به عرصه مدیریت ورود کند، بااینحال این کشور چنین رتبه بالایی از فساد را داشته باشد و هرازچندی، گزارشی از یک فساد و اختلاس کلان بدون مواجهه مشخص با آن منتشر شود؟
این پرسش را از زوایای مختلف میتوان بررسی کرد. یکی از این زوایا، تفاوت نوع نگرش به حکمرانی در دنیای گذشته و دنیای جدید است. در گذشته معمولا هنگام بررسی یک حکومت، سؤال اساسی این بود که چه کسی صلاحیت حکومت را دارد؟ اوصاف وی مورد بررسی قرار میگرفت. اگر فردی، عالم به ضوابط شرع، عادل و در مقام تصمیمگیری شجاع و... بود، فردی شایسته تشخیص داده میشد. این نوع نگاه با شرایط دنیای کهن تا اندازه زیادی سازگاری داشت. در دنیای گذشته، قانون بهعنوان یک متن قابل استناد و بهاصطلاح نهادگرایان قاعده بازی مکتوب، وجود خارجی نداشت. البته قواعد نانوشته وجود داشتند. تفکیک قوا نیز مطرح نبود. سادگی مناسبات اجتماعی و سطح توقعات و انتظارات مردم از حکومتها نیز اقتضای بوروکراسی پیچیده را از دولت طلب نمیکرد. دولت کمترین دخالت در بازار و زندگی عادی مردم را داشت و بیشتر بر حفظ نظم، امنیت و دفاع متمرکز بود و از مردم نیز مالیاتی برای این هزینهها طلب میشد؛ گرچه مالیاتستانیها در بسیاری از موارد ظالمانه بود. با همین نگاه، حاکم نیز والیانی تعیین میکرد که بهمثابه یک ایالت خودمختار عمل میکردند. بهعلاوه اینکه توازن قدرت با توجه به ساختارهای جوامع سنتی میان مردم و حاکم وجود نداشت. با توجه به این نکات، طبیعی بود که بررسی شرایط شخص حاکم در ادبیات سیاسی آن روز از اهمیت بسزایی برخوردار بود.
در دنیای امروز، پرسش تغییر کرده است. دیگر سؤال اساسی چه کسی صلاحیت حکومت را دارد؟ مانند گذشته اهمیت ندارد، بلکه آنچه مهم است چگونه حکومتکردن است. پیچیدگی دنیای امروز در حوزه مدیریت کشوری، روابط خارجی و بینالمللی، افزایش سطح آگاهیهای عمومی، شکلگیری طبقه نخبگان علمی و اجرائی خارج از حاکمیت، شکست تجربه توصیه به حکام برای اجرای عدالت در جامعه و گستره تعهدات و وظایف دولت در برابر جامعه موجب شده است تا رویکرد از چه کسی به چگونگی حکمرانی معطوف شود. وجود فساد معلول فقدان احزاب قوی و مستقل، نهادهای مدنی، رسانههای آزاد، عدم شفافیت و پاسخگویی دولتمردان است. تجربه کشورها نشان میدهد که نمیتوان در دنیای مدرن با معیارهای جوامع گذشته، مدیریت موفقی داشت.