اندیشه ورزی و اولین امپراتوری بزرگ جهان ایران کشوری است که اولین امپراتوری بزرگ در سطح جهانی را در تاریخ بشر، به ثبت واقعیت رسانده است؛ یعنی، امپراطوری هخامنشیان. اینک پرسش بنیادین این است که چرا و چگونه امپراطوری هخامنشی، بزرگترین و با عظمت ترین حکومت و پادشاهی جهان دوران باستان شد؟ از منظر تفکراثربخش، ریشه و بنیان هر کشوری با تفکر و اندیشه و طرز عملکرد و کارایی آن ارتباط پیوسته و پاینده دارد. به تعبیر دیگر، اگر مردم و شهروندان و حاکمان و امیران و فرمانروایان یک جامعه و کشور امر سترگ و بی بدیل اندیشه و اندیشیدن و فعال سازی و یاری گری عینی خرد و خردورزی و تفکر را فراموش کنند و در سر و سودای قدرت و تسلط بر دیگران، خردمندی و انسانیت را به غفلت و حاشیه پرتاب سازند، به وادی ضعف و زوال می افتند، حاصل افکندن در برهوت ضعف و زوال، فلاکت و بدبختی آحاد جامعه و اکثریت مردم بی چاره است.
هخامنشیان با بهره مندی از تجربه و تاریخ حکومت مادها و سایر ملل (مثل بابلی ها، آشوریها و هندیها و غیره) به تأسیس امپراتوری بزرگ ایرانی در دوران باستان پرداختند و با کوروش بزرگ آغاز کردند و با خشایارشا به اوج گستره و قدرت رسیدند و امور بیش از چهل و چهار درصد جمعیت آن زمان جهان و ده ها کشور (استناد به آثار تخت جمشید) را اداره کردند. تدبیر امور ۴۴% مردم و چندین شاهک نشین جهان چگونه ممکن است؟ مردمی که در اندیشه و افکار و عقاید متفاوت بودند و به نژادها و اقوام و ممالک گونه گون بستگی داشتند، از ایرانی و آریایی و بابلی، آشوری و مصری و هندی و آسیای صغیر و آناتولی و قفقاز و جزایر خلیج فارس و غیره. آیا اگر پشت این امپراطوری بزرگ فکر و اندیشه و تدبیر و آگاهی و آزادی بزرگ نبود، امکان چنین کاری به مخیله آدمیان می نشست؟ روی سخنم با کسانی است که ایران را بی ریشه و بی تبار مطالعه می کنند! ایران و ایرانیان در فراز و نشیب تاریخ همواره از یک پیوستگی و پایندگی برخوردار بودند و اگر چه این پیوستگی با گسستگی و ناپایندگی نیز قرین بود، حمله اسکندر مقدونی، حمله اعراب، حمله مغولان و تاتارها و افغانها و جنگهای داخلی از نکات فرودین و نشیبها و قطعههای انفصال و انقطاع ایران یکپارچه و متحد و متصل بوده است، لیکن، ایران از این گسستها و گسیختگی های هولناک سرافراز و سربلند بیرون آمده و راست قامت و سرزنده و پویا و پاینده در درازنای تاریخ ایستاده و به راه خود ادامه داده است. سؤال اینجاست که رشته ی اتصال و پیوستگی کالبد و اجزاء و عناصر و روح و جان ایران و ایرانیان چیست و چه بوده است؟ پاسخ همان است که سبب تشکیل امپراطوری عظیم هخامنشیان شده است. فرهنگ و فرهمندی و فرزانگی واقعی و اثربخش ایرانی. فرهنگ مقوله و کل واقعی است که از عناصر متفاوت و متشابه تشکیل میشود، مثل، اندیشیدن و فلسفه ورزیدن، ریاضیات و حساب و کتاب، نجوم و ستاره شناسی و علم هیئت، معماری و شهرسازی، آبادگری و آبادانی، هنر و ادبیات و علوم و دانش تخصصی و کاربردی، طب و پزشکی و بهداشت و طبابت و مدیریت و برنامه و انسان شناسی و قدردانی و حرمت شهروندی و دین و دینداری و عقاید و باورها و نظایر اینها. دقت کنیم که فرهنگ امر موهوم و خیالی و آرمانی و آسمانی نیست، با تدوین منظومههای عرفانی و شعری و کلامی و انتزاعی نمی توان فرهنگ ساخت و اگر فرهنگ ساخته نشود و پا نگیرد، سخن از تمدن و امکانات تمدنی و جهان متمدن و توسعه یافته لفاظی و چیزی «something» تهی و توخالی بیش نخواهد بود. مثلاً، ممکن است ما از هوش مصنوعی و علوم شناختی و چت بات ها سخن بگوییم، اما در سیاست ها و مدیریت ها بسته و بی خردانه عمل کنیم و فراخ اندیش و بزرگ منش نباشیم در آن صورت، در واقعیت و عمل و میدان اثر و زندگی چیزی نافع درو نخواهیم کرد.
پس شرط بزرگ بودن و بالیدن و رشد کردن و شکفتن، داشتن عقل بزرگ و خرد برتر و اندیشه اثربخش و سینه پر مهر و فراخ است. شاید، مطالعه فلسفی و اندیشگی دوران ایران باستان و امپراطوری هخامنشیان برای اکنون و آینده ما نشانه ها و نمادهای عقلانی و اثری نیکو و راهگشا و یاریگر زندگی بکند. هخامنشیان با مردم خود و دیگران با خوی و خصلت انسانی برخورد داشتند. به نظر من، هخامنشیان از تزویر و ریا و دروغگویی و ظلم و فریب مردم که اساس ضعف و زوال است، بیزار بودند. البته این گفته حکم قطعی نیست فقط تحلیل اولیه است تا به ژرف اندیشی برسیم. یعنی، کسی که با تفکر و تحلیل و تأثیر آشنا نباشد با قضاوت و حکم راستین انس و الفت نخواهد داشت. اداره امور قلمروی به گستره قلمرو امپراطوری هخامنشیان و ایران زمین اندیشه و درایت و درک بزرگ می طلبد. این درک و فهم و وسعت نظر و انسان دوستی و تواضع و صلح و آرامش خواهی قدرتمندانه، همان رشته اتصال هخامنشیان بوده است. در این باره لازم است دقت نظرها و عملها و پژوهشهای اثربخش و ژرف صورت بگیرد.
*ابتکار
|