حضرت آیتالله جوادی آملی: آیتالله هاشمی رفسنجانی خُلق عظیم داشت مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی فضایل فراوانی داشت که همه آنها زیر مجموعه خُلق عظیم ایشان جمع شدند. مستحضر هستید اخلاق یک خلقت ویژهای است که انسان باید آن را بسازد؛ البته همانطوری که مسیح هیچ چیزی را خلق نمیکرد، مگر به اذن خدا، انسان سالک هم بخواهد درون خود را بسازد و فضایل اخلاقی را به صورت خلقت ویژه و خُلق درآورد، حتماً «باذن الله» است؛ منتها این عادت است و آن معجزت که همتا ندارد در حد مسائل عادی.
اخلاق غیر از موعظه و سفارش و نصیحت است. اخلاق جزء قویترین و غنیترین علوم عقلی و فلسفی است. اخلاق عبارت از آن است که انسان در جبهه جهاد درون کامیاب باشد، این جنگ را خوب مدیریت کند و سعی کند نه شهید بشود و نه اسیر و اگر نتوانست، شربت شهادت بنوشد و اسیر نشود. در درجه اول کسی خلیق است و دارای خُلق عظیم که در جبهه جهاد درون فاتح باشد و اسیر بگیرد و بعد از آن، کسی است که شهید بشود؛ ولی اسیر نشود و اگر ـ خدای ناکرده ـ ضعیف بود، آنگاه از رده بحث پیروزی خارج میشود، شکست میخورد که طبق بیان نورانی امیر بیان (سَلامُالله عَلَیْه) فرمود: «کَمْ مِنْ عَقْلٍ اَسِیر تَحْتَ هَوَیً اَمِیر».
اخلاق جهاد کبیر است نه جهاد اکبر و آنچه که در روایت معروف آمده است که جهاد اکبر هست، این اکبر نسبی است نه اکبر نفْسی. اکبر نفْسی جهاد بین عقل و قلب است؛ عقل میگوید باید فهمید، دیدن سخت است؛ قلب میگوید فهمیدن خِرَد نیست، اساس کار دیدن است. همان بیان نورانی امیرمومنان(ع) در خطبه همّام که فرمود اینها میکوشند که بهشت را ببینند، جهنم را ببینند: «فَهُمْ وَ الْجَنَّهُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا»؛ آن جهاد اکبر است که در این بحثهای عادی حضور و ظهوری ندارد. آنچه که در این بحثهای عادی ظهور دارد، همان جهاد با نفْس است که از آن به عنوان جهاد اکبر یاد میشود که این اکبر نسبی است نه نفسی و جهاد کبیر است.
مطلب دیگر آن است که در صحنه درون نیروهای موافق و مخالف صفآرایی کردند؛ هم در بخش اندیشه و خردورزی، وهم و خیال در برابر عقل نظری صفآرایی کردند، هم در بخش انگیزه، شهوت و غضب در برابر عقل عملی که «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجنان»، صفآرایی میکنند. اگر کسی در بخش اندیشه، در صحنه نبرد پیروز نشد، وهم و خیال بر عقل اندیشهور او حکومت میکنند، نتیجه تلخ آن غرامتهایی است که عقل میپردازد به صورت مغالطات سیزدهگانه یا بیشتر. این فن مغالطه که در منطق و غیر منطق مطرح است، در اثر شکست عقل نظری در برابر وهم و خیال است. او میخواهد به حق برسد، وهم نمیگذارد، خیال مانع میشود. اگر آن حکیم متاله توانست از قائله وهم و از خطر خیال برهد، پیروز میدان است و نتیجه او حکمت است و اگر در این صحنه باخت، نتیجه آن مغالطات چندگانه است. این بخش اول است.
بخش دوم که عقل عملی است، مربوط به فعالیت و کار و کوشش است، شهوت از یک سو حمله میکند، غضب ازسوی دیگر هجوم میآورد، این غارتگران و مهاجمان نمیگذارند عقل عملی رهبری عمل را به دست بگیرد که «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجنان»، یک خَلیق و متخلق و متادب به آداب الهی، حوزه شهوت را میشناسد، بدون آنکه آن را تعطیل کند، تعدیل میکند؛ حوزه غضب را میشناسد، بدون آنکه آن را تعطیل کند، تعدیل میکند؛ رهبری تعدیل این دو نیرو را به عقل عملی میسپارد، شهوت به جای خود کار میکند غضب به جای خود کار میکند و عقل عملی اینها را استحکام میکند در پویایی و مانایی خود. در آن صحنه نه شهید میشود و نه اسیر بلکه اسیر میگیرد؛ ولی اگر ـ خدای ناکرده ـ در این صحنه و در این جبهه شکست خورد، یا شهوت امیر میشود یا غضب امیر میشود و عقل عملی به اسارت میافتد، این همان بیان نورانی علی بن ابیطالب(ع) که فرمود: «کَمْ مِنْ عَقْلٍ اَسِیر تَحْتَ هَوَیً اَمِیر» و اگر کسی تا آخرین لحظه مقاومت کرد؛ نه در بخش اندیشه گرفتار وهم و خیال شد، نه در بخش انگیزه به دام شهوت و غضب افتاد، او تا آخرین لحظه مقاومت کرد، گاهی تیری زد، گاهی تیر خورد و در بستر بیماری هم افتاد، این «مَاتَ شَهِیدا»، اینکه در بعضی از تعبیرهای دینی آمده اگر کسی در حُب علی و اولاد علی(ع) بمیرد، «مَاتَ شَهِیدا»؛ یعنی ممکن است، گاهی پایش بلغزد و بلرزد و گاهی خطر گناه او را تهدید کند؛ ولی تسلیم نمیشود. اینکه گاهی افتان، گاهی خیزان، گاهی رفتار، گاهی گفتار، گاهی حق، زمانی لغزش، این در میدان جنگ است؛ گاهی تیر مینزد و گاهی تیر میخورد و سرانجام شهید میشود؛ ولی اسیر نمیشود.
اگر کسی بتواند جمع کند در بخش اندیشه وهم و خیال را به رهبری عقل اندیشور بسپارد، در بخش انگیزه شهوت و غضب را به رهبری عقل عملی هدایت کند و عقل عملی که مدیر و مدبر است با عقل نظری هماهنگ باشد؛ عقل نظری که حکیم و فرهنگمدار است با عقل عملی هماهنگ باشد، این مجموعه به صورت یک انسان عاقلِ عادل درمیآید؛ البته مقامات برتر که هم از گزند خطا، هم از آسیب خطیئه مصون هستند، آنها معصومان هستند که از بحث کنونی بیرون است و افراد عادی به آنها دسترسی ندارند.
نمونه بارز کسی که بتواند در حد خود، در حد معقول و معمول، این فضایل را جمعآوری کند، آیتالله هاشمی رفسنجانی (رِضْوَانِالله تَعَالَی عَلَیْه) است. برخی از افراد کسانی هستند که علم مناسبی را اندوختند؛ ولی آن درایت و مدیریت و سیاست و تدبیر سیاسی و عقلانی را تجربه نکردند. برخی به عکس، امور تدبیر و سیاست را تجربه کردهاند؛ ولی علم لازم را فراهم نکردند. برخیها هر دو را جمع کردند؛ اما به صورت جمع مکسّر. کسی که در حد خود، مقدار لازم، علم فراهم کرده باشد، جهاد را خوب تجربه کرده باشد، شهامت و شجاعت را تجربه کرده باشد، سیاست را تجربه کرده باشد، مدیریت و مدبریت را تجربه کرده باشد، کشوردانی و کشورداری و کشورآرایی را با این مجموعه تجربه کرده باشد و جمع این فضایل جمع مکسّر نباشد، جمع سالم باشد، آیتالله هاشمی رفسنجانی (رِضْوَانِالله تَعَالَی عَلَیْه) است.
نشانه بارز او این است که اینگونه از امور اگر یک وقت صبغه دنیایی داشته باشد، هرگز با هم جمع نمیشود، چون «دَارٌ بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَهٌ»، قلمرو دنیا، قلمرو شهوت و غضب است، هر کدام تنهایی و تکروی را تجربه میکنند، به بیان نورانی علی بن ابیطالب(صَلَوَاتُالله وَ سَلامُهُ عَلَیْه) که برگرفته از بیان نورانی رسول گرامی(ص) است، این است: «الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّیْطَانِ کَمَا اَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْب»؛ این بیان گهربار حضرت در نهجالبلاغه میگوید انسانِ تکرو، مثل آن گوسفند تکچر است که طعمه گرگ است. این انسانِ مستبد طعمه شیطان است، آن گوسفند تکچر طعمه گرگ، «الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّیْطَانِ کَمَا اَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْب» و اگر چنانچه عقلانی بود، الهی بود، رحمانی بود، نبوی و علوی و هاشمی و فاطمی به هر حال دودمان قرآن و عترت(ع) را تجربه کرد، اگر یک وقت بخشهای مهمی از او گرفته شد، حلم را تجربه میکند، صبر را تجربه میکند، آشفته نمیشود، چیزی را از دست نداده است که بنالد و یا گِله کند و یا زمینه تفرقه را فراهم کند. آن کسی که جامع بین این فضایل است به نحو جمع سالم، زندان را برای رضای خدا، کرسی ریاست مجلس شورای اسلامی را برای خدا، ریاست مجمع تشخیص مصلحت را سالیان دراز برای رضای خدا، ریاست مجلس خبرگان را سالیان متمادی برای رضای خدا و سایر مسائل را برای رضای خدا تجربه میکند و اگر همه اینها یکجا از دست ایشان گرفته شد، برای رضای خدا صبر میکند. بنگرید و ببینید اخلاق چه میکند؟!
در بخشهای پایانی سوره مبارکه «بقره» ذات اقدس الهی میفرماید آنها که برای رضای خدا انفاق میکنند، ثوابی دارند. مستحضر هستید که یک فقیه از این آیهای که تلاوت میشود؛ وجوب یا استحباب، وجوب زکات یا استحباب صدقات را استفاده میکند، این یک استنباط فقهی است؛ اما یک خلیق، یک متخلق و یک فنان اخلاقی، از یک جمله و تعبیر زیبا و رسایی که در این آیه است، بهره اخلاقی میبرد: (وَ مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ اَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِالله وَ تَثْبِیتَاً مِنْ اَنْفُسِهِمْ)، در این آیه میفرماید کسانی که در راه خدا انفاق میکنند برای رضای خدا انفاق میکنند، اجری دارند، پاداشی دارند که در ذیل آیه است. قربت آنها و قصد آنها الهی است این هم در جمله دوم و سوم همین آیه است؛ اما اثر انفاق، یک وقت کسی انفاق میکند «قربه الی الله»، یک وقت انفاق میکند، برای اینکه جامعه را از فقر برهاند، همه اینها فضیلت است. ثواب هم دارد؛ اما کسی که انفاق میکند، میخواهد موقعیت خود را تثبیت کند؛ یعنی همانند سلسله جبال البرز بشود که نه تنها نلغزد و نلرزد، بلکه یک کُرهای را ثابت کند. تعبیر نمکین و لطیف و خلیق و اخلاقی قرآن کریم این است: (وَ مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ اَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِالله وَ تَثْبِیتَاً مِنْ اَنْفُسِهِمْ)، این (تَثْبِیتَاً) برهان اخلاقی است؛ یعنی کسی که انفاق میکند یا انفاق علمی یا انفاق مالی یا انفاق آبرو یا انفاق جاه و حکومت و هر چه هست، انفاق میکند در راه خدا، تا موقعیت خود را تثبیت کند؛ مثل کوه باشد که نلرزد و نلغزد و زمین را حفظ کند، این که در قرآن کریم آمده ما سلسله جبال را «رواسی» قرار دادیم، اینکه در بیان نورانی امیر بیان(ع) آمده: «وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَیَدَانَ اَرْضِهِ»؛ «مَیَدان» یعنی نوسان، یعنی اضطراب. خدا با سنگهای بزرگ، با این کوهها جلوی اضطراب زمین را گرفته. این کوهها ثابت هستند، یک؛ زمین را نگه میدارند، دو؛ خاصیت راسیه دارند. این کریمه میگوید مردان الهی با انفاق، خود را تثبیت میکنند، نمیلرزند، نمیلغزند، گله نمیکنند، آشفته نمیشوند، جامعه را آشفته نمیکنند و اگر جامعهای بخواند بلرزد و بلغزد و متشتت شود و آشفته شود، آنها نمیگذارند. آیتالله هاشمی رفسنجانی(رِضْوَانِالله تَعَالَی عَلَیْه) چنین بود، نمونه آن در پیشگاه شما مورّخان، پیشگاه شما عربتشناسان، پیشگاه شما سیاستشناسان روز است، دیدید. او از تخت به تخته کشانده شده و هیچ تکان نخورد. معلوم میشود آن وقتی که روی تخت بود، آیتالله هاشمی رفسنجانی بود، آن وقتی که روی تخته آمده، آیتالله هاشمی رفسنجانی بود. معلوم میشود آنچه بیرون از جان این مرد بزرگ بود، در جان او اثر نگذاشت و این معنای اخلاق است و «لا نعنی بالاخلاق الا» همین جمله قرآن کریم که فرمود: (وَ تَثْبِیتَاً مِنْ اَنْفُسِهِمْ).
*مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی فضایل فراوانی داشت که همه آنها زیر مجموعه خُلق عظیم ایشان جمع شدند
*او از تخت به تخته کشانده شده و هیچ تکان نخورد. معلوم میشود آن وقتی که روی تخت بود، آیتالله هاشمی رفسنجانی بود، آن وقتی که روی تخته آمده، آیتالله هاشمی رفسنجانی بود
*روزنامه جمهوری اسلامی
|