سه مساله بسترساز رواج دروغ در جامعه از منظر نهج البلاغه اولین مساله تربیت است، اگر قرار است که از نظر تربیتی دروغ شکل نگیرد ما باید برویم سراغ عوامل مؤثر در تربیت و از آنجا آغاز کنیم. یک بخشی از عوامل موثر در تربیت محیطهای تربیت هستند، مثل محیط خانه و خانواده، محیط جامعه، محیط رفاقت و معاشرت، محیط وسایل ارتباط جمعی و غیره. امیرمومنان وقتی میخواهند تربیت خود را معرفی کنند میگویند شاخص تربیت من راستگویی است. در خطبه ۱۹۲ نهج البلاغه امیرمؤمنان میگویند: «من طفل بودم که به خانه پیامبر رفتم و پیامبر مرا در دامان خود بزرگ کرد و یک دروغ در من نیافت.» مساله دوم، فرهنگ است؛ بعضی از امور تبدیل به یک فرهنگ در جامعه میشوند و اگر اموری تبدیل به فرهنگ شد، اصلاح آن سخت میشود؛ به عنوان مثال اگر ضد ارزشی، ارزش شد، مثلاً دروغ به عنوان یک ضد ارزش در فرهنگ جامعهای تبدیل به ارزش شد و رواج پیدا کرد، دیگر دیندار و بیدین نمیشناسد. حضرت علی علیه السلام در خطبه ۳۲ نهج البلاغه میفرمایند: «اَیُّهَا النّاسُ، اِنّا قَدْ اَصْبَحْنا فى دَهْر عَنُود، وَ زَمَن کَنُود یُعَدُّ فیهِ المحسنُ مسیئا؛ ما در روزگاری ستیزنده و پر کفران به سر میبریم، در این روزگار انسان نیکوکار بدکار شمرده می شود.» یعنی مثلاً انسانهایی که اهل راستی، درستی و دست پاکی هستند بد شمرده میشوند. در خطبه ۱۰۸ نهج البلاغه نیز حضرت تصویری از جامعهای که در فرهنگ منحط فرو رفته، ارایه میکند و از جمله شاخصههای آن فرهنگ منحط را اینطور بیان میکنند: «و تواخی الناس علی الفجور، و تهاجروا علی الدین، و تحابّوا علی الکذب، و تباغضوا علی الصدق؛ مردم در پرده دری و شکستن حرمتها یه یکدیگر کمک میکنند، همه از دین میگریزند و به دروغ گفتن عشق میورزند و با یکدیگر بر راستی دشمنی میورزند.» اینها نشان میدهد که اوضاع فرهنگی تا چه اندازه منحط شده است. مطلب سوم، ساز و کارهای مدیریتی، حکومتی، سیاسی و اجرایی است. یعنی مناسبات حکومتی و سیاسی به گونهای است که انسانها دروغ میگويند. به عنوان مثال برای شکلگیری حکومت، اموری به دروغ شکل میگیرد و آن را مجاز میدانند و میگویند لازم است برای حکومت دروغ گفته شود یا برای حفظ این سازمان لازم است دروغ گفته شود، یا این که ممکن است انسانها در سازوکارهای اجرایی در تنگناهایی قرار بگیرند که برای پیشبرد کار خود بگویند چارهای نیست و باید دروغ بگوییم. امیرمومنان در خطبه ۱۰۸ نهج البلاغه به نکتهای اشاره میکنند و میگویند: «وَ کانَ ذلک الزمانُ ذئابًا و سلاطینهُ سباعًا وّ اَوْساطُهُ اُکّالاً، وَ فُقَراؤُهُ اَمْواتاً، وَ غارَ الصِّدْقُ، وَ فاضَ الْکَذِبُ وَ اسْتُعْمِلَتِ الْمَوَدَّهُ بِاللِّسانِ، وَ تَشاجَرَ النّاسُ بِالْقُلُوبِ، وَ صارَ الْفُسُوقُ نَسَباً، وَالْعَفافُ عَجَباً، وَ لُبِسَ الاِسْلامُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلُوباً؛ زمانی میآید که مردم گرگ هم میشوند و زمامداران و حکومتداران درندگان، طبقه متوسط خرده شده و له شده، و فقیران مرده. صداقت در چنین مناسباتی رخ بر میبندد و دروغ میجوشد. به زبان همه اظهار دوستی به هم میکنند و در دلها همه با هم کینه و دعوا دارند. قانون شکنی و خلاف کاری نسب انسانها میشود و پاکدامنی مایه شگفتی میشود و اسلام مانند پوستین وارونه میگردد » . بنابر این اگر قرار باشد که با دروغ و رواج دروغ مقابله شود و برای کاستن و اصلاح آن تلاش شود به نظر میآید که برای سه چیز باید برنامه ریزی شود، نظام تربیتی، فرهنگ و سازوکارهای حکومتی، مدیریتی و اجرایی.
منبع: در حکومت علی(ع) هیچ دروغی مجاز نبود، مصطفی دلشاد تهرانی، انصاف
|