منبع تهدید حمله تروریستی جیشالظلم به نیروهای انتظامی ایران در راسک، تاسفبار است، اما غیرمنتظره نیست.
از همان زمان که نیروهای جیشالظلم، توانستند با جلب حمایت طالبان، پایگاههایی را در داخل افغانستان در اختیار بگیرند، و از حمایتهای سیاسی و لجستیکی بهرهمند شوند، میشد حدس زد که در فرصت مناسب، دست به اقدامات شرورانه هم خواهند زد.
برخی گروهکهای کرد هم در ظل عنایات ویژه طالبان، در افغانستان دارای پایگاه هستند و تمرینهای نظامی انجام میدهند.
زمانی که مساله اخراج مهاجرین افغانستانی به صورت همزمان از ایران و پاکستان کلید خورد، این سوال مطرح بود که آیا اجرای همزمان این طرح، نتیجه هماهنگی و همکاری میان دو کشور برای تحت فشار قرار دادن و مهار طالبان است؟
سفر مقامات عالیرتبه امنیتی و نظامی پاکستانی به تهران اندکی پیش از اجرای طرح را میتوان شاهدی دانست بر اینکه ایران و پاکستان تصمیم گرفتهاند مسیر مشترکی را برای کنترل و مهار طالبان بپیمایند و مهاجرین، اولین ابزار مورد استفاده آنها در این رابطه است.
با صرف نظر از اینکه اجرای این طرح در آستانه زمستان سرد افغانستان، چقدر انسانی و اسلامی است، اما به گمانم، ورود ایران به بازی که طراحی آن در دست پاکستان بود، از چند جهت، ایران را در معرض آسیب قرار میداد.
اول اینکه پاکستان، در مساله اخراج مهاجرین، موضوع تغییر بافت جمعیتی در داخل افغانستان و همچنین بردن بحران پشتونهای مطالبهگر به خارج از جغرافیای خود را، مدنظر داشت.
استقرار میلیونها پشتون غیر بومی در مناطق تاجیک نشین و شیعه نشین (که در نیم قرن گذشته، مناطق نفوذ سنتی ایران محسوب میشده) در شرایط عادی، قطعا با مخالفت ایران مواجه میشد. اما همراهی ایران با پاکستان در اخراج مهاجرین، عملا زمینه انتقاد ایران از جابجایی گسترده جمعیتی را هم محدود میکند.
دوم اینکه ایران، مهاجرینی را اخراج میکند که رتبه اول بیشترین سرمایهگذاری خارجی در ایران را به خود اختصاص داده اند، بخش زیادی از آنها استاد دانشگاه یا انجینیر و داکترهایی هستند که امکان زندگی در حکومت طالبان را نداشتهاند و مابقی هم، نیروی کار ارزانی هستند که در فعالیتهای اقتصادی سخت، مشغول به کار میشوند.
اینها برای ایران، فرصت به حساب میآیند نه تهدید. و اخراج آنها، عملا در عین حال که این فرصت را از ایران سلب میکند، همه آنها را اگر از دم تیغ طالب هم جان سالم به در ببرند به دشمنان ایران مبدل خواهد کرد.
مساله سوم این است که طالبان، خود را اکنون در قد و قواره ارتش نیابتی آمریکا در منطقه میبینند و نسبت به تحولات منطقهای، حساسیتهایی دارند.
نزدیک شدن ایران و پاکستان (با هر عنوان و بر سر هر موضوعی که باشد)، موجب خشم طالبان میشود و طبیعیست که اجرای یک طرح مشترک میان ایران و پاکستان علیه طالبان، آنها را به انجام واکنش وادارد.
اکنون، شاید بتوان به مساله حمله نیروهای بلوچ جیش الظلم از مرز پاکستان به ایران – در حالی که هسته اصلی فرماندهی و لجستیک آنها در افغانستان است – اینگونه نگریست که طالبان میخواهند هم به ایران ضرب شصتی نشان بدهند و هم با جا انداختن این ادعا که تروریستها از پاکستان وارد ایران شدهاند، روابط تهران و اسلام آباد را درگیر مشکل نمایند.
به نظر من، شاید تغییر زاویه دید ایران به تهدیدها و فرصتهایی که در افغانستان دارد، مهمترین ضرورت ایران برای پیشگیری از آسیبهای آتی باشد.
حقیقت این است که اصلیترین تهدید علیه ایران، خود طالبان هستند که وظیفه پشتیبانی و حمایت از گروهکهای تروریست معارض را به عهده گرفتهاند.
در شرایطی که بیش از هفتاد روز از نسلکشی اسرائیل در غزه میگذرد، گروهکهای تروریستی منطقه به جای حمایت از مردم مظلوم فلسطین، به دنبال طراحی حمله به ایران در همسویی با آمریکا و اسراییل هستند، با این وصف چه استبعادی دارد که طالبان هم به عنوان نیروی نیابتی آمریکا در منطقه، علیه ایران فعالیت نکنند؟؟
*روزنامه جمهوری اسلامی
|