تاريخ انتشار: 01 آذر 1402 ساعت 00:00:32
«فلسفه» در برهوت سیاست زدگی

آرمان امروز-رضا پورحسین: سی ام آبان ماه که روز بزرگداشت ابونصر فارابی است، در تقویم با عنوان روز فلسفه و حکمت نامگذاری شده است. روزی برای شناخت فلسفه و پی بردن به اهمیت آن در ساحت دنیای امروز.  فلسفه یک رشته الهام بخش و همچنین یک مسیر است که می تواند جوامع را متحول کند. فلسفه با امکان کشف تنوع جریان های فکری در جهان ، گفت و گوی بین فرهنگی را ممکن می کند. مقوله ای که این روزها کم تر به آن توجه می شود و به باور متخصصین این حوزه، علت اصلی انحطاط می تواند باشد. در همین رابطه روزنامه آرمان امروز گفت و گویی اختصاصی با بیژن عبدالکریمی، استاد برجسته فلسفه دانشگاه دارد که در ادامه می خوانید.

دکتر عبدالکریمی در ابتدای این مصاحبه به جایگاه فلسفه و تفکر اشاره می کند و معتقد است: انسان از مسیر تفکر با جهان و واقعیت های پیرامونی خویش  رو به رو می شود و تفکر عامل بسیار اساسی در حیات انسان است. همه چیز به تفکر برنمی گردد اما تفکر نقشی اساسی در زندگی بشر دارد. وقتی قومی تاریخی مانند قوم ما، حیات خود را در عرصه های گوناگون نابسامان می بیند، نشانگر این است که در خرد قومی و شیوه تفکر خود دچار نابسامانی شده است. هر کجا تفکر و فلسفه غیبت دارد و فیلسوف و متفکر به سکوت و انزوا می‌رود و توده ها، افراد بیگانه از تفکر، گروه‌های وسیع تربیت نشده و نافرهیخته با اتکا بر احساسات یا استدلال های سست در خصوص مسائل اساسی جامعه تصمیم گیری می کنند و نظر می دهند، در چنین حالتی است که جامعه هر روز وضعیتی آشفته تر و نابسامان تر پیدا می کند.

وی افزود: در واقع این تفکر، حکمت و فلسفه است که می تواند به حیات یک قوم سامان بخشد. به دلیل همین غیبت تفکر اصیل و جدی در دوره جدید تاریخ ماست که امروز زیست بوم ایرانی و نیز جهان اسلام به شدت نابسامان شده است.

دکتر عبدالکریمی ادامه داد: در این بستر نسبت های گوناگونی میان فلسفه و سیاست وجود دارد. این که سیاست بر فلسفه چه تأثیری می گذارد و این که فلسفه بر سیاست چه تأثیری دارد، دو بحث گسترده در دو مسیر گوناگون است. فلسفه از اندیشیدن به مسائل عینی و انضمامی آغاز می کند اما در سطح مسائل روزمره باقی نمی ماند. تفاوت متفکر و فیلسوف با فرد نامتفکر و غیرفیلسوف در این است که نامتفکر و غیرفیلسوف حل مسائل جزئی را در سطح همان مسائل جزئی جست‌وجو می کند اما متفکر و فیلسوف حل مسائل جزئی را در سطح کلان‌تر مسائل تمدنی، فرهنگی و تاریخی و با توجه به امکانات تاریخی بررسی می کند. از سوی دیگر فردی که فیلسوف نیست، حل مسائل عملی را در همان ساخت عمل جست و جو می کند. این امر سبب می شود تا عمل‌زدگی و سیاست زدگی حاصل شود و نتیجه ای جز هر چه لاینحل‌تر شدن امور ندارد. اما متفکر و فیلسوف می کوشد از سطح مسائل عملی به ساحت نظر عروج کند. فیلسوف حل مسائل عملی را در سطح بالاتری پیگیری می کند. همین امر است که متفکر و فیلسوف را از تکنوکرات ها، بوروکرات ها و سیاستمداران بی تفاوت به ساحت تفکر متمایز می سازد.

دکتر عبدالکریمی تصریح کرد: تکنوکرات ها و بوروکرات‌ ها و سیاست مدارانِ سیاست نااندیش که از فلسفه و تفکر بیگانه اند، نمی توانند جامعه ای را که از ریل خارج شده، به مسیر اصلی خود بازگردانند بلکه بسیاری از تصمیمات و سیاستگذاری آن ها سبب می شود تا بحران ها در جامعه تشدید شود.

این استاد برجسته فلسفه در توضیح ارتباط فلسفه با سایر رشته ها گفت: هر تفکر فلسفی با سایر علوم که به بررسی حوزه ای از موجودات و پدیدارها می پردازند، نسبت دارد و هیچ متفکر و فیلسوفی نیست که با بسیاری از علوم، مثل علم النفس، نجوم، ریاضیات و… در گذشت یا با جامعه شناسی، تاریخ و روانشناسی و علوم طبیعی جدید کاملاً بیگانه باشد. لیکن تفکر فلسفی  و تفکر حِکمی بالذات با سایر علوم متفاوت است زیرا موضوع و غایت ها آنها از اساس متفاوت است. همچنین، باید توجه داشت که هر علمی بنیان هایی دارد که بنیان هر یک از علوم با فلسفه ربط وثیقی دارد.

دکتر عبدالکریمی در رابطه با کاربرد فلسفه می گوید: بسیاری از اعضای جامعه انتظار دارند که فلسفه همچون یک ابزار به کار آید و امری کاربردی باشد. این که انتظار داشته باشیم فلسفه به نحو مستقیم و به گونه ای فوری و فوتی به کار آید و در عمل کاربردی داشته باشد، انتظار نادرست و عوامانه ای است. تمامی کنشگران جامعه، همچون مهندسان، پزشکان، وکلا، قضات،حقوقدانان، وعاظ ، نظامیان، نمایندگان مجلس، تکنوکرات ها و بوروکرات ها و سیاستمداران و بازرگانان و غیره همچون بازیگرانی هستند که در یک زمین بازی می کنند اما متفکر و فیلسوف بازیگری همچون دیگر بازیگران نبوده بلکه وی درصدد است که چارچوب زمین بازی را تعیین کند یا زمین بازی را تغییر دهد تا سایر بازیگران در آن زمین به بازی بپردازند. به همین دلیل است که فیلسوف و متفکر از نقشی اساسی و بنیادی تر در جامعه برخوردار است. اگر چنین نقشی از سوی فیلسوف ایفا نشود به این معناست که فلسفه و تفکر حقیقی در جامعه وجود ندارد.

 وی افزود: در اینجا مفاهیم و کلماتی نظیر عوام، توده، نخبه، فیلسوف و روشنفکر مانند سایر مفاهیم، کلماتی لغزنده هستند و مصادیق گسترده ای دارند. اتفاقی که رخ داده این است که در جامعه ما فاصله نخبگان و عوام به حداقل رسیده است.

امروز در جامعه ما نخبگان عمدتاً به همان شکلی مسائل را تحلیل می کنند که توده ها تحلیل می کنند. به این اعتبار دیگر تفاوت چندانی میان نخبگان وعوام وجود ندارد. به همین علت است که فلسفه امروز در میان نخبگان و عوام هر دو بیگانه است و جایگاهی ندارد.

عبدالکریمی توضیح داد: امروز در جامعه ما به فیلسوف به چشم یک فرد جُزامی نگریسته می شود و نخبه و عوام به هر طریقی می کوشند که از فیلسوف فاصله بگیرند یا به او حمله کنند. فلسفه همان چیزی است که دقیقاً در خلاف آمد عادات فکری جامعه و در مقابل تفکر عامیانه توده ها و شبه روشنفکران قرار می گیرد.

امروز فیلسوف با نخبگان روشنفکری نیز بسیار فاصله دارد چرا که روشنفکران عمدتاً اسیر جهان بینی و ارزش های عصر روشنگری اروپایی هستند. از سوی دیگر مهم ترین مقوله هایی که یک روشنفکر به آن می پردازد «ایدئولوژی» و «قدرت سیاسی» است اما فیلسوف به مسائل بنیادی تر و کلان فرهنگی، تاریخی و تمدنی می اندیشد و مسائل سیاسی را در چارچوب مسائل تاریخی و تمدنی فهم و تفسیر می کند.

این استاد دانشگاه تاکید کرد: روشنفکر سیاست زده ای که پیوسته به مسأله قدرت سیاسی و نیل به آن یا جابجایی آن می اندیشد، هیچ گاه تفکری نزدیک به یک فیلسوف ندارد. امروز نخبگان شبه روشنفکر ما خود بخشی از بحران هستند اما فیلسوف یا حکیم می کوشد، راهی برای خروج از انسداد و بحران ترسیم کند یا راهی را بسازد.

وی افزود: شاید بتوان گفت در هیچ دوره ای از تاریخ کشور همچون امروز، فلسفه را در غربت ندیده ام. به دلایل گوناگون امروز فلسفه با یک برهوت مواجه است و حیات فکری و فلسفی با موانع بسیار سختی رو به رو است و در این بحث تفاوتی میان موافق و مخالف حکومت، یا میان توده و روشنفکر وجود ندارد.

  تعداد بازديدها: 379
   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=98073
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.