پوپولیست های از مدافتاده شرق: اینک پوپولیست ها باید بیش از دیگران نگران پوپولیسم باشند. توده های بزرگی که در چند دهه اخیر به کار دولت ها آمده و آنان را به قدرت رسانده یا مخالفان شان را از سر راه برداشته اند. اگر دولت هاشمی رفسنجانی با سیاست های پوپولیستی اپوزیسیون داخلی را کنار زد و از کار انداخت، دولت احمدی نژاد با این شیوه حامیان خود را برای کسب منافع اقتصادی گرد هم آورد و برای دو دوره، قدرت بلامنازع سیاست داخلی بود. هیچ رئیس دولتی همچون احمدی نژاد نتوانست با اقتدار اشتباهات فاحش کند و از اشتباهات خود دفاع کند. بی تردید دولت احمدی نژاد نماد یک دولت پوپولیستی در دوران بعد از انقلاب است که همتایی ندارد. دولت های روحانی و رئیسی نیز از توده های مردم بسیار سود بردند، بدون آنکه سود چندانی عاید ملت شود. دولت اصلاحات به شیوه دیگر پوپولیست بود. اصلاح طلبان می خواستند از نیروی توده ها در کنار منافع خود به نفع دموکراسی نیز استفاده کنند. اما اینکه جریان های پوپولیستی تا چه میزان با دموکراسی سنخیت دارند، محل تردید است. البته این نگاه در میان متفکران چپ مارکسیست نیز حامیانی دارد، همان طور که به طور خاص ارنستو لاکلائو کوشش کرد نشان دهد «پوپولیسم اصلا یک عفونت بیماری زا و تهدیدکننده و نابودگر دموکراسی نیست بلکه عقلانیت خاص خود را دارد که تماما با دموکراسی سازگار است».1 در چند دهه اخیر جریان های پوپولیستی در جامعه ما دست بالا را داشتند. اما این جریان ها خطری محسوب نمی شدند؛ چراکه برساخته دولت ها بودند. یعنی نوعی پوپولیسم دولتی وجود داشت که جریان غالب بود. جریانی که به تعبیر لاکلائو خودش را سازگار با عقل و دموکراسی نشان می داد یا نشان داده می شد. انحصار برانگیختن این جریان های پوپولیستی در دست دولت ها بود و این دولت ها بودند که با سلیقه و روش خود می توانستند توده های مردم ناهمگن را برای مدت معینی بر سر منافع اقتصادی همگن ساخته و آنان را در راستای سیاست های اقتصادی و اجتماعی خود به کار گیرند. در اینجا عامدانه از سیاست های جهانی نام نبردیم؛ چراکه سیاست های بین المللی به جز در دولت رئیسی برخلاف میل دولت ها و حامیان شان پیش رفته است. از این نظر می توان گفت سیاست های جهانی خاصه منطقه ای، دور از دسترس دولت ها و مردم بوده است. اگرچه هرازچندگاهی گروه اندکی در حمایت از سیاست های جهانی و منطقه ای در خیابان ها و در برابر سفارتخانه ها به کار گرفته می شدند. در سیاست خارجی ایران باوری به برخوردهای پوپولیستی و حتی مشارکت جدی دولت ها وجود ندارد. اما آنچه اینک شکل گرفته، جریانی پوپولیستی است که دیگر نه تنها در انحصار دولت نیست بلکه خودانگیخته است و خودش را محق به مشارکت در مسائلی می داند که در گذشته ای نه چندان دور به آنان بی اعتنا بود. این جریان های پوپولیستی هویت خود را از مخالفت با دولت وقت به دست می آورد. برای آنان اینکه کدام یک از عملکردهای دولت صحیح یا ناصحیح است، اهمیت چندانی ندارد. هر آنچه از سوی دولت در بیان و عمل صورت گیرد، مردود، مورد انتقاد و محل بی اعتنایی است. این سویه از جریان های پوپولیستی همان سویه ای است که ناسازگار با عقل است. سنت گرایان در گذشته به این وضعیت «غوغای عوام» می گفتند. اما نباید فراموش کرد اینها همان مردم اند، همان توده هایی که دولت ها را بر سر کار آوردند، به آنان قدرت بخشیدند و از آنها خواستند برای رفع بحران های اقتصادی و معیشتی و آزادی های اجتماعی اقدام کنند. این توده ها همان توده های در صحنه اند. اما این بار خودشان صحنه را چیده اند و باوری به هیچ یک از روسای دولت ها و چهره های سیاسی ندارند. همین است که پوپولیست های دیروز را سخت نگران کرده است. احمدی نژاد بارها تلاش کرد سوار بر این موج شود اما هر بار در هر کوشش، بیش ازپیش به جای دورتر ساحل پرتاب شد. باید پذیرفت بسیاری از پوپولیست ها همچون او از مد افتاده اند و پرسش مهم همین جا است که اکنون چه کسی قادر است این توده های بی اعتنا به وعده های دروغین را دوباره اقناع کند؟ چه کسی قادر است به سویه های سازگار با عقل این جریان های پوپولیستی در عمل پاسخ مثبت بدهد؟ آینده پیش رو چندان روشن نیست و همین امر به کسانی میدان می دهد که دست بر قضا قادرند سویه های ناسازگار با عقل این توده ها را برانگیخته و سوار بر موج شوند. از سوی دیگر بسیاری از نخبگان سیاسی و حتی روشنفکران در برابر مطالبات ناسازگار با عقل این توده ها سکوت اختیار کرده اند؛ چراکه آنان پوپولیست های دیروز را سبب ساز این وضعیت می دانند و دلیلی نمی بینند دامن شان را به نتایج اشتباهات آنان آلوده سازند. اینک آنچه بیش از هر چیز مشهود است، این است که همه به انتظار نشسته اند تا این موج های پوپولیستی فروکش کند تا در زمانه ای آرام تر اقبال خود را برای سیاست ورزی (موج سواری) بیازمایند.
1. کتاب «من مردم هستم: تاملاتی در باب حاکمیت مردمی امروز» نوشته پارتا چاترجی، ترجمه سامان صفرزائی، انتشارات شیرازه.
|