تاريخ انتشار: 28 مهر 1402 ساعت 00:38:11
سرمستی ساقط کننده

نژادپرستی که سایر بنی بشر را پست‌تر از خود می‌داند چه دلیلی دارد که روستایی را با همه اهالی آن دوباره به خاک و خون نکشد، مقر سازمان ملل در قانا که اطفال در آن نگهداری می‌شدند را بمباران نکند و هزاران اقدامی که برای نسل‌کشی فلسطینیان ضروری دیده و می‌بیند می‌تکب نشود. باید دانست. آن‌چه این نژادپرستان را سرمست می‌کند حمایت بی‌دریغ کشورهایی چون آمریکا و انگلیس است؛ همین سرمستی نیز توسل به خشونت بیشتر در برابر اراده انسان‌ها را در پی دارد.

مسئله فلسطین در هفته گذشته جهانیان را مبهوت ساخت و در ادامه همچنان موضوع غزه همه ملل و دول را متأثر کرده و تحت تأثیر قرار داده است؛ به گونه‌ای که بیش از پیش اهمیت تمرکز بر موضوع 75 سال اشغال فلسطین و روند بروز و ظهور گرایش‌ها و راه‌حل‌های مختلف برای ترمیم این زخم جانکاه بر پیکره بشریت امروز را می‌نمایاند و ارزیابی دقیق و عملکرد سخت‌گیرانه‌تری در برابر این چالش بین‌المللی را می‌طلبد.

فلسطین قبل از گزینش توسط صهیونیست‌ها جهت احداث برج و باروی اعمال هژمون غرب سرمایه‌داری در این منطقه (گزینه‌های دیگری نیز وجود داشت)، مأمنی برای زندگی آرام و به‌ دور از تنش مسلمانان، یهودیان مسیحیان و... بود. پس از آن برای کوچاندن مسلمانان به عنوان اکثریت ساکنان فلسطینی و سایر اقلیت‌های غیر یهود، ایجاد رعب و وحشت با بمب‌گذاری‌های گسترده و ترور در دستور کار قرار گرفت. این شهروندان بی‌دفاع، مظلومانه از سرزمینشان رانده شدند و در کشورهای مجاور فلسطین (لبنان، اردن و...)در اردوگاه‌ها به صورت رقت‌باری به امید تصمیم جامعه جهانی، سکنی گزیدند، اما کشورهای مسلط بر سازمان ملل مانع اقدامی مؤثر شدند؛ حتی نگذاشتند این سازمان در قبال ترور نماینده ویژه‌اش در فلسطین توسط صهیونیست‌ها واکنشی نشان دهد. جرم این نماینده ویژه، موضع‌گیری در قبال جنایت‌ها برای فراری دادن مسلمانان و مسیحیان بود. تداوم این سرکوب مرگبار، فلسطینیان را به سوی متشکل شدن و جنگیدن برای بازگشت به خانه و کاشانه‌ خود سوق داد. این ایام «عرفات» نماد سازمان آزادی‌بخش فلسطین شد و با هدایت جبهه طرفداران صهیونیست‌ها از طریق خیانت‌های پنهان ملک حسن، ملک حسین، انور سادات، شیوخ عرب، ترکیه، شاه ایران و... در مسیر پذیرش راه ‌حل «دو دولتی شدن» فلسطین اشغالی قرار گرفت که لازمه‌اش به‌رسمیت شناختن حاکمیت صهیونیست‌ها و به دنبال آن امضای توافق‌نامه اسلو  یک و دو و ... بود که با میدان‌داری ایالات متحده به امضاء رسید، اما هرگز به اجرا در نیامد. در نهایت عرفات که از آرمان سازمان آزادی‌بخش فلسطین عدول کرده و عنوان رئیس دولت خودگردان فلسطین را بر گرفته بود، عملاً جز ایفای نقش پلیس محلی اختیاراتی نداشت. حتی چنین فرد در هم شکسته‌ای به این دلیل که ظرفیتی برای تقویت «طرح دو دولتی» داشت ترور فیزیولوژیک شد تا محمود عباس در این جایگاه مسئله مطالبه دو دولتی شدن فلسطین بر اساس پیمان‌های به امضا رسیده را کاملاً به فراموشی بسپارد. علاوه بر عرفات بسیاری از رهبران دیگر ساف که به آمریکا نزدیک شده بودند تا حمایت این کشور را برای تشکیل دولت فلسطین در بخش محدودی از اراضی اشغالی جلب کنند ترور شدند. پیام این اقدامات و در رأس آن تخریب خانه‌های فلسطینیان به بهانه‌های مختلف و گسترش بی‌وقفه شهرک‌سازی از سوی صهیونیست‌ها، این بود که محو کامل فلسطین هدف اصلی است و این پیمان‌ها صرفاً «زمان خریدن» بدین منظور است.

این عملکرد جسارت آمیز صهیونیست‌ها در قبال مطالبه حداقلی عرفات و در نهایت پذیرفتن مسئولیت حذف بیولوژیکی وی، دور جدیدی از مقاومت را کلید زد که «انتفاضه» نام گرفت. کشتار بی‌رحمانه جوانانی که با سنگ در برابر تخریب خانه‌هایشان توسط صهیونیست‌ها مقاومت می‌کردند به‌تدریج ضرورت توسل به سلاحی مؤثر را در میان فلسطینیان مطرح ساخت. اکنون بار دیگر با به میدان آمدن انسان‌هایی مواجهیم که شهادت عزتمندانه در مسیر مقاومت را بر مرگ تدریجی خفت‌بار در تحت قیمومت افراطی‌ترین نژادپرستان ترجیح می‌دهند.

همان گونه که واقفیم در نوامبر سال 1975م. (1354 خ.) مجمع عمومی سازمان ملل طی قطع‌نامه شماره 3375، آفریقای جنوبی و اسرائیل را به عنوان دارندگان ساختارهای نژادپرستانه محکوم کرد. در متن این قطع‌نامه آمده بود. «... ضمن یادآوری قطع‌نامه شماره 1904 مورخ 20 نوامبر 1963م. که در آن الغاء همه اشکال تبعیض‌‌نژادی اعلام گردید... با اشاره به قطع‌نامه شماره 3151 مورخ 14 دسامبر 1973 که مجمع عمومی در آن ضمن مطالب دیگر پیوند نامقدس میان نژادگرایی آفریقای جنوبی و صهیونیسم را محکوم کرده است... و همچنین با توجه به بیانیه و استراتژی سیاسی برای تحکیم صلح و امنیت جهانی در جهت افزایش همبستگی و کمک متقابل میان کشورهای غیر متعهد که در تاریخ بیست و پنجم تا سی‌ام اوت 1975 در لیما به‌تصویب رسید و ضمن آن صهیونیسم با شدت هرچه تمام‌تر به‌عنوان نوعی تهدید برای صلح و امنیت جهانی محکوم گردید و از همه کشورهای جهان خواسته شد با این ایدئولوژی نژادگرایانه مخالفت و مقابله نمایند، تأیید می‌کند که صهیونیسم نوعی نژادگرایی و تبعیض نژادی است.»

این موضع‌گیری متأثر از افکار عمومی، موجب شد تا یکی از پایگاه‌های مؤثر جهان سرمایه‌داری، یعنی رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی، ساقط شود؛ یعنی «آپارتاید» که رنگین پوستان را اصولاً انسان نمی‌دانست و سفید پوستان را به دلیل نژاد برتر اعلام کردن، مختار می‌خواند و مجاز به آن‌که هر جنایتی را در حق نژاد به اصطلاح پست‌تر! مرتکب شوند. یک سرمایه‌دار سفیدپوست در آفریقای جنوبی می‌توانست کارگران سیاه خود را به قتل برساند و به هیچ‌کس پاسخ‌گو نباشد. زمانی که فشار گسترده و مستمر افکار عمومی جهان، آمریکا، انگلیس و فرانسه را واداشت تا از حمایت از رژیم نژاد پرست آفریقای جنوبی به دلیل منافع نامشروع خود، دست بردارند، آپارتاید به عنوان لکه ننگی از صحنه روزگار در این دوران حذف شد. در جنایت اخیر پایگاه دوم جهان سرمایه‌داری (یعنی اسرائیل) حمایت گسترده آمریکا، انگلیس و فرانسه از این برج و بارویشان و ایستادگی این کشورها در برابر افکار عمومی جهان اثبات می‌کند ما صرفاً با مشتی نژادپرست افراطی مواجه نیستیم؛ بنابراین دستگاه دیپلماسی ایران با کسب تجربه از چگونگی نابودی آپارتاید می‌بایست تمرکز خود را در سازمان دادن به نهادهای مدنی در جهان که امروز پیشقراولان تحریم اقتصادی صهیونیست‌ها هستند و در تظاهرات‌های مختلف با حضوری غیر قابل باور، نفرت خود از نژادپرستی (که منشأ جنایت‌های بسیاری است) را به نمایش می‌گذارند قرار دهد، نه صرفاً همراهی دولت‌هایی همچون ترکیه که به دلیل ترس از افکار عمومی مردم خود به ظاهر صهیونیسم را محکوم می‌کنند، اما در قبال دریافت کمک‌هایی از آمریکا، حتی پیمان‌های همکاری امنیتی- اطلاعاتی خود با صهیونیست‌ها را فسخ نمی‌نمایند. بمباران بیمارستان در غزه اولین جنایت نژادپرستان نبود و آخرین نخواهد بود. در 75 سال گذشته این جماعت مرز جنایت را جابجا کرده‌اند؛ نژادپرستی که سایر بنی بشر را پست‌تر از خود می‌داند چه دلیلی دارد که روستایی را با همه اهالی آن دوباره به خاک و خون نکشد، مقر سازمان ملل در قانا که اطفال در آن نگهداری می‌شدند را بمباران نکند و هزاران اقدامی که برای نسل‌کشی فلسطینیان ضروری دیده و می‌بیند می‌تکب نشود. باید دانست. آن‌چه این نژادپرستان را سرمست می‌کند حمایت بی‌دریغ کشورهایی چون آمریکا و انگلیس است؛ همین سرمستی نیز توسل به خشونت بیشتر در برابر اراده انسان‌ها را در پی دارد. فلسطین، امروز می‌تواند خود را به قدرت دفاعی لازم تجهیز کند و قدرت مانور صهیونیست‌ها در محدوده سکونتش را به حداقل ممکن برساند، اما آن چه حاکمیت صهیونیست‌ها بر فلسطین را نابود خواهد ساخت وا داشتن سردمداران سرمایه‌داری به توقف حمایت از نژادپرستان است و این مهم جز از طریق افکار عمومی جهان حاصل نخواهد آمد. ملت‌ها هرگز حاضر نیستند خفت «پست‌تر قلمداد شدن» را پذیرا باشند؛ حال آن‌که برخی دولتمردان برکشیده دول غربی برای ماندگاری در قدرت حاضر به پذیرش هر تحقیری هستند؛ بنابراین صرفاً با قدرت نرم افکار عمومی می‌توان حامیان صهیونیست‌ها را وادار به یک انتخاب بزرگ کرد. بدون حمایت بیرونی همان گونه که «مقاومت» در غزه ثابت کرد صهیونیست‌ها بسیار سست بنیانند و فروپاشی سلطه آنان بر فلسطین دور نیست.

*نویسنده کتاب «نیم قرن تا ناکامی»

  تعداد بازديدها: 458
   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=97527
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.