رویای خطرناک افراطیون افاغنه در ایران طی دو سال و اندی که از بازنشستگی من میگذرد توفیق اجباری حاصل شد که با کارگران افغانی در تهران و جنوب ایران امکان تماس و مراوده کاری پیدا کنم. این رویداد، توجه من را به عمق حضور بیرویه و فعلا خاموش این جماعت جلب کرد. امروزه کارگران افغانی از یک اتحادیه تعاونی نانوشته برخوردارند که انحصار تعیین نرخ کارگر و ساعت کار را در دست خود دارند. سختکوشی این کارگران و اطاعت پذیری ظاهری آنان از کارفرما و از سوی دیگر تنبلی و تنپروری و دردسرزایی کارگران ایرانی باعث شده که همه مردم، کارگر افغانی را بر کارگر ایرانی ترجیح دهند. البته بگذریمکه افغانیها اولا برای ایجاد حاشیه امنیتی برای خود به صورت خانوادگی کار میکنند و در وهله اول به کارگری میپردازند سپس به پیمانکاری و دلالی و بعضا تجارت و... راه پیدا میکنند.
معتقدماین اتحادیه نانوشته کارگری افغانی توانایی آن را دارد که عنداللزوم کل ایران را با بحران کارگری مواجه کند. امروزه کلیه حوزههای کارگری طاقتفرسا که از عهده کارگر ایرانی برنمیآید توسط افغانها انجام میشود.
«خشت اول چون نهد معمار کج / تا ثریا میرود دیوار کج».
از روزی که سیل مهاجرین افغانی بعد از تجاوز شوروی به کشورهای همسایه آغاز شد دو کشور همجوار یعنی پاکستان و ایران دو سیاست مختلف در قبال مهاجرین افغانی در پیش گرفتند.
پاکستان با سیاست عاقلانه، مهاجران را در اردوگاههایی ویژه با صدور کارت هویت برای آنان مستقر کرد و نهتنها حرکت آنها را محدود و کنترل شده کرد بلکه پولهای کلانی نیز از سازمان ملل و نهادهای حقوق بشری و خیرین دریافت کرد که با آن هم سبیل نظامیان پاکستان چرب میشد و هم تا حدودی صرف امور این مهاجرین میگشت. دولت پاکستان نیز هر زمان که لازم بود با این مهاجرین برخورد لازم میکرد.
بر عکس پاکستان، مسئولان ایران سیاست احساسی محور اتخاذ کردند و حتی برخی روحانیون مطرح وقت فتوای ازدواج انصار با مهاجرین افغانستان را صادر کردند. به هر حال این برخورد احساسی غیر عقلانی در 4 دهه گذشته ادامه یافت و شد آنچه که نباید میشد.
امروزه کارگران افغان به لطف برخی سهل انگاریها در نیروهای انتظامی، مرزبانی و وجود مافیای قاچاق انسان و کالا به سهولت از ایران خارج و به ایران وارد میشوند. در این میان مشوقهای سازمان ملل یا غیره نیز نتوانسته مهاجران افغان را به کشورشان بازگرداند، بلکه تنها عاملی که افغانها را متوجه خروج از ایران و راهی شدن به دیگر کشورها کرده، تورم کمرشکن و کم ارزش شدن پول ایران است.
به نظرم سیاستها و برخوردهای نظام اسلامی در ایران طی 4دهه نسبت به افغانها نیاز به یک باز نگری کلی و جدی دارد که فکر نمیکنم گوش شنوایی برای شنیدن آن باشد.
بر عکس «هر دم از این باغ بری میرسد» حتی برخی با اعمال نفوذ درصدد تغییر قانون تابعیت ایران نیز برآمدهاند که در نهایت بر علیه منافع ملی ایران خواهد بود.
متاسفانه وزارت خارجه در حوزههای بیشماری از جمله منطقه و کشورهای همسایه، نه از توان و نه از قدرت لازم برخوردار است و نقش آن تنها به ارائه "خدمات خارجی"محدود شده و امیدی به دگرگونی در آن نیز مشاهده نمیشود. نمونه بارز آن ستاد و بخش افغانستان در وزارت خارجه است که بیاراده و مانند یک اسباب بازی در دست برخی نهادها ایفای نقش میکند.
معتقدم بیبرنامگی ما و حضور افغانها در مجموع فرصت طلایی برای افغانها به خصوص پشتونها که بیشترین جمعیت کارگری را تشکیل میدهند فراهم آورده است. امروز نسل جدیدی از افغانها وارد بازار کار شدهاند که با لهجه کامل ایرانی صحبت میکنند و در نواحی مرزی شرق ایران تناسب جمعیت را بر هم زدهاند و از حمایت محلی نیز برخوردارند.
مشاهده شده که افغانها در ایران در روز خاصی در برخی مناطق ایران با پایکوبی جشن میگیرند درحالیکه این همان روزی است که محمود افغان، اصفهان را تصرف و شاه سلطان حسین بیلیاقت را عزل کرد. اینجاست که معتقدم گروههای ایرانستیز تندرو پشتون افغانی رویایی خطرناکی در سر میپرورانند.
بیم آن دارم که بازیگران پشتون در افغانستان و طالبان عقب افتاده بر مسند قدرت نشسته در کابل با برخی از این شبکه افراطی افغانی در ایران در تماس باشند و از اوضاع و احوال ایران به ویژه شکاف بین مردم و دولت ایران و نارضایتیهای گسترده مردم ایران آگاه و مترصد زمان مقتضی برای سوءاستفاده در جهت اهداف خود باشند.
معتقدم جلوی ضرر را از هرجا بگیریم منفعت است؛ سرِ چشمه شاید گرفتن به بیل/ چو پر گشت نتوان گرفتن به پیل.
و در نهایت «پشه چو پر شد بزند پیل را.» خداوند ایران را از دروغ، دشمن و خشکسالی نجات دهد.
*روزنامه جمهوری اسلامی
|