در جامعه ای که گفتمان غالب آن توسعه باشد، هیچ مسوولی نمی تواند و اساساً جرأت ندارد خارج از این گفتمان عرض اندام کند.
عصر ایران ؛ نوع گفتمان غالب در هر جمعی، رویکرد فعلی و آینده آن را نشان می دهد. برای مثال از چند گروه کوچک دوستان شروع می کنیم که شامل چند جوان هستند ؛ آنها در دورهمی های خود از هر دری سخن می گویند ولی اغلب، محتوای سخنان شان موضوع خاصی است:
- جوانان یکی از گروه ها در دورهمی های خود مدام از جنس مخالف، مواد مخدر جدید و شب نشینی بعدی صحبت می کنند.
- گروهی دیگر، گاه به گاه دور هم جمع می شوند و درباره تجربیات شان درباره کیف زنی و در رفتن از دست پلیس و دور زدن قانون حرف می زنند.
- گروه سوم مدام درباره ورزش، بدن سازی و این که کدام باشگاه و مربی بهتر است سخن می گویند.
- گروه بعدی درباره روش های جدید مدیریت مالی، کسب درآمد، دوره های جدید آموزش فروش و ارتباط با مشتری، گزینه های برتر پس انداز و ... حرف می زنند.
حالا مثال را به چند روستا ارتقا می دهیم:
- در روستای "الف"، دغدغه غالب بر سر این است که چه کسی رئیس شورای روستا شود و حریم روستا را از کدام از سمت گسترش دهند تا زمین های خودشان در بافت روستایی قرار گیرد و ارزشمندتر شود. به همین خاطر، مدام علیه همدیگر توطئه می چینند و غیبت می کنند و همواره در حال یارکشی اند.
- در روستای "ّب" ، مردم به این نتیجه رسیده اند که به خاطر نوع خانه سازی و چشم انداز زیبایی که روستایشان دارد می توانند آن را تبدیل به یک مقصد کوچک و محلی گردشگری کنند. بنابراین در شورای روستا، مسجد و قهوه خانه، همیشه در این باره حرف می زنند. یکی از لزوم ترمیم چند کیلومتر راه فرعی روستا برای تسهیل دسترسی مسافران می گوید، یکی می گوید بهتر است یک تعاونی گردشگری تاسیس کنیم ، دیگری از اهمیت تبلیغات برای شناسایی روستایشان می گوید و ... .
دو مثال گروه جوانان و روستاها، بسیار واضح و گویا هستند. شما می توانید آینده هر کدام از جوانان چهار گروه فوق را تا حدی پیش بینی کنید. همچنین می توانید وضعیت 5 سال بعد این دو روستا را هم حدس بزنید که در اولی همچنان درگیر گروه بندی و گروه کشی است و در دومی، درآمد مردم از گردشگری روستایی، چند برابر شده است.
در واقع همه چیز از "گفتمان" آغاز می شود. گفتمان، در یک معنا یعنی مجموعه باورها و اهداف اصلی یک گروه یا جامعه که به دغدغه تبدیل شده است. مثلاً در دوران هیتلر، گفتمان غالب در آلمان آن روز، برتری نژادی آلمانی ها و لزوم سیطره آنان بر جهان بود و خروجی اش نیز در وحشتناک ترین شکل ممکن در تاریخ ثبت شد.
اما در آلمان شکست خورده و فرو ریخته بعد از چنگ جهانی دوم، گفتمان غالب، بازسازی و تجدید شکوه آلمان، آن هم نه مبتنی بر توهمات نژادی که بر پایه واقعیت های اقتصادی و اجتماعی و سیاسی بود. نتیجه این گفتمان نیز شکل گیری کشوری است که اینک برترین قدرت اروپا به شمار می رود.
پس گفتمان، به معنای گفت و گو نیست و گفت و گو، تنها یکی از برون دادهای گفتمان است.
همان طور که با نگاه کردن به گفتمان جوانان و روستاها در چند مثال فوق می شود تا حدی آینده آنها را دید، با بررسی گفتمان غالب جوامع در کشورهای مختلف نیز می توان نمایی نسبی از آینده آنها به دست آورد.
بر این اساس هیچ کشوری نمی تواند به توسعه برسد مگر آن که گفتمان غالب آن ، توسعه باشد. یعنی اهداف و شاخص هایی در آن جامعه تعریف شود و همه مردم و مسوولان و بخش های دولتی و خصوصی حول محور آن حرف بزنند، برنامه ریزی کنند، گزارش دهند و قضاوت شوند. مثلاً :
- برای تولید ناخالص ملی، عددی را بر اساس واقعیت های موجود و آتی تعیین می کنند و همه امکانات کشور را برای رسیدن به آن بسیج می کنند،
- می دانند که در زمینه گردشگری می خواهند به کجا برسند و تا 5 سال آینده چند میلیون گردشگر خارجی جذب کنند،
- درصد سالانه ای را برای کاهش تلفات جاده ای تعریف می کنند و سپس در این باره گفت و گو می کنند که سهم خودروساز و جاده و پلیس و آموزش عمومی برای رسیدن به این هدف چقدر است و بر اساس آن برنامه ریزی ، عمل و بازخواست می کنند،
- برای رشد صادرات در بخش های مختلف ریز به ریز برنامه ریزی می کنند و حتی سفیرشان در فلان کشور خارجی نیز می شود بازاریاب محصولی که برای آن کشور تعریف شده است،
- علل طلاق را احصا می کنند و برای کاهش آن برنامه ریزی می کنند،
- پروژه های عمرانی مشخصی را تعریف و زمان بندی واقعی می کنند،
- علل ضعف دانش آموزان در سوادسنجی های جهانی مانند آزمون پرلز را تحلیل می کنند و سال مشخصی را برای رسیدن به رتبه مشخص تعیین می کنند،
- مولفه های بنیادینی چون آزادی بیان، شادی عمومی، سلامت روان و ... را شاخص بندی می کنند و برای ارتقاء آن برنامه عملیاتی می چینند،
- ...
و مهم تر این که این برنامه ها و هدفگذاری ها روی کاغذ باقی نمی مانند و اجرای آن تبدیل به دغدغه و مطالبه عمومی می شوند و به اصطلاح می شوند " گفتمان غالب ".
در جامعه ای که گفتمان غالب آن توسعه باشد، هیچ مسوولی نمی تواند و اساساً جرأت ندارد خارج از این گفتمان عرض اندام کند و با شعار گویی و کلی گویی و پمپاژ هیجان مردم را مشغول و سرگرم نماید. مثلاً مسوول گردشگری نمی تواند بگوید ما کشوری هستیم با سابقه تمدنی کهن و باید درآمد گردشگری مان از درآمد نفت بیشتر باشد. او باید بر اساس هدف اعلامی بگوید که چند نفر گردشگر آمده اند و چقدر هزینه کرده اند و منحنی ورود گردشگران کاهشی است یا افزایشی و چقدر با هدف فاصله داریم و چه کارهایی برای بهبود وضعیت در دست اجراست.
یعنی همه چیز باید بر اساس عدد و رقم و اصطلاحاً " فکت " باشد. این اعداد و ارقام و در واقع کارنامه هستند که درباره موفقیت یا عدم موفقیت او و نیز ابقا یا لزوم کناره گیری اش تصمیم می گیرند نه قدرت سخنوری او یا میزان وفاداری اش به رئیس دولت.
فوتبال مثال واضحی در این باره است. چون در فوتبال، گفتمان غالب، لزوم برد است و همه چیز در عدد و رقم هایی به نام هایی گل های زده و خورده و تعداد برد و باخت و تساوی و رتبه در جدول تعریف شده است هیچ مربی ناتوانی نمی تواند هواداران تیم را با انشا خوانی سردرگم کند.
ایران امروز ما نیز برای توسعه، نیازمند ادبیات توسعه است. جریان ضد توسعه در ایران، به طرز هوشمندانه ای مباحث توسعه را به حاشیه فرعیات برده است. در ایران امروز کسی نمی پرسد که چرا درآمد سرانه ما از آن عدد به این عدد رسید، کسی درگیر کاهش نسبت جنگل ها به کل مساحت نیست، هیچگاه بحث مدام و منجر به نتیجه ای درباره اصلاح ساختاری نظام آموزشی در نمی گیرد، مسوولان برای کاهش فاحش سهم ایران در بازار جهانی فرش، نگران نمی شوند، تقویت ناوگان هوایی و ریلی مطالبه عمومی نیست و صدها موضوع دیگری که اگر هم بدان ها پرداخته شود، مقطعی و سیاسی و تبیلغاتی است.
به جای گفتمان توسعه، اما جامعه ایرانی پر است از بحث های بیهوده ای که وارد مصادیقش نمی شوم چرا که در هر مقطعی، موضوعی منحرف از گفتمان توسعه را به میان می کشند و انرژی روانی و حتی فیزیکی جامعه را صرف آن می کنند و ایران ما را از عرصه جهانی رقابت بر سر توسعه دور می کنند. این گونه است که نوعی "سِر شدن" در برابر توسعه نیافتگی ایجاد می شود.
جریان ضد توسعه تا کنون در این باره موفق بوده و بازی را برده است و اینک، کسانی است که دغدغه توسعه ایران را دارند که باید گفتمان توسعه را غالب کنند. مادام که اهداف ملموس توسعه محور و گفت و گوی مستمر و مبتنی بر عدد حول آن در کشور شکل نگیرد و به جای آن، موضوعات غیرتوسعه ای محور مسائل کشور باشد، ایران، توسعه نخواهد یافت و فرزندان مان، کارگر جوامع پیرامونی خواهند بود که به گفتمان توسعه رسیده اند. ما ، بیش از هر زمان دیگری، نیازمند " گفتمان توسعه " هستیم، بسیار نیازمند!