شوکران ! غزلی تقدیم به پیشگاه امام غایب از نظر دوش ، خواب خم ابروی تو بیدارم کرد
فاش گویم که متاع تو خریدارم کرد
محو آن ساحر طنّاز چلیپا بودم
طرّه ای مشک فشان آمد و هوشیارم کرد
به چه حاجت پی آهنگ مسیحا بروم
دم تو در گذر صومعه بیدارم کرد
تا شدم غوطه ور اندر صدف خواب و خیال
که نسیمت حذر از پرده ی پندارم کرد
سوی میخانه شوم جام بلورین شکنم
لب تو از می و از میکده بیزارم کرد
بدرم خرقه ی درویشی و فریاد کنم
ایّها النّاس حزین بودم و تیمارم کرد
راز گفتی و به اذن تو لب از لب بستم
شرط اسرار مگو ، مُهر به گفتارم کرد
دل گل افشان کن و یکبار دگر جلوه گشا
از خود آزاد شدم ، یاد گرفتارم کرد
نام بردم به تمنّا برِ سر دفتر عشق
خیل عشّاق جوان نقطه ی پرگارم کرد
دل تنهای (مهاجر) ز سرایت مرهان
شوکرانی است جهان بی تو دل آزارم کرد
**علي اكبر پور سلطان(مهاجر)**
( استفاده با ذکر نشانی سایت http://www.fajr57.ir/ جایز است )
|