در شورشهایی که ماهیت صرفا انسانی نداشته و از جنس سیاسی و یا اقتصادی و یا حتی نظامی است باز حداکثر ملاحظه نسبت به جان شهروندان از اولویتهای دنیای مدرن است. درسه مثال (حمله به کنگره آمریکا، یا شورش جلیقه زردها در فرانسه و یا همین شورش واگنرها) گرچه شروع آن با قتل یک شهروند آغاز نشد و جنسی متفاوت داشت، اما سیستمهای آمریکا و فرانسه و حتی روسیه تلاش کردند با کمترین تلفات نیروی انسانی و خونریزی از آن عبور کنند، چرا که با اتباع و شهروندان خودشان مواجه بودند. اما در ایران عزیز ما چگونه است؟ تنها یک روز جمعه مهرماه ۱۴۰۱ در زاهدان چه گذشت؟ آن روزها و هفتهها در نقاط دیگر میهن چه گذشت؟ جبران خونها چگونه ممکن است؟ متاسفانه به رغم برخورداری از معارف و فرهنگ و عواطف غنی در ایران عزیز ما که در جهان کم نظیر است، هنوز مفهوم بنیادین از شهروند و انسان دربسیاری از عرصهها از جمله مدیریت بحرانها و اعتراضات اجتماعی مان عمق لازم را نیافته و حتی چه بسیار غایب است
در ۲۸ جون ۲۰۲۳ پلیس فرانسه که سابقه اقدامات نژاد پرستانه در آن فراوان است، اقدام به کشتن نائل ام جوان ۱۷ ساله الجزائری الاصل کرد. از آن زمان اعتراضات سراسری در فرانسه منجر به آتش زدن هزاران خودرو و مراکز دولتی و فروشگاه ها شده است. تا زمان این نوشته گزارشی از کشته شدن معترضان منتشر نشده است.
در ۲۳ جون ۲۰۲۳ پریگوژین رئیس واگنر علیه وزارت دفاع روسیه اعلام شورش کرد و در بحبوحه جنگ اوکراین، ستونی نظامی به سمت مسکو به راه انداخت و جهان را بهت و حیرت فرو برد. پوتین آن را خیانت به کشور و خنجر از پشت دانست. چهره پوتین، هیمنه ی روسیه و چهره واگنرها هر یک از منظری به شدت آسیب دید. در شورش ۲۴ ساعته، بنا بر اخبار، واگنرها شش هلیکوپتر و یک هواپیمای فرماندهی روسیه را هدف قرار دادند که طی این حملات حداقل ۱۳ نظامی و خلبان روسی کشته شدند.
در نوامبر ۲۰۲۰ انتخابات ریاست جمهوری آمریکا برگزار شد. ترامپ رئیس جمهور وقت آمریکا نتیجه انتخابات را نپذیرفت و آن را ناشی از تقلب دموکرات ها دانست. در پنجم ژانویه ۲۰۲۱ در پی فراخوان ترامپ، طرفداران او در مقابل کنگره اجتماع کردند و در روز ششم ژانویه در مقابل چشم جهانیان به کنگره حمله ی بی سابقه ای صورت گرفت و این مکان اشغال شد. تحقیقات نشان داد در ارتباط با این حادثه مجموعا هفت تن کشته شده اند. چهار تن از مهاجمان که تنها یکی از آنها در اثر شلیک پلیس کشته بود و یکی از اثر سقوط و دیگری در اثر فشار جمعیت و سکته جان خود را از دست داده بودند و سه پلیس نیز در میان کشته شدگان بودند که یک تن در اثر حمله مهاجمان در روز بعد کشته و دو تن نیز خودکشی کردند.
در ۲۶ مه ۲۰۲۰ جوج فلوید سیاهپوست آمریکایی توسط پلیس متهم به نژاد پرستی آمریکا به قتل رسید. اعتراضات و خشونت سراسری و آتش سوزی حدود ۲۰۰۰ شهر آمریکا را فرا گرفت و خیابان ها بسته شد و صدها خودرو به آتش کشیده شد. در پی این اعتراضات و خشونت ها ۱۹ تن کشته شدند.
در نوامبر ۲۰۱۸ جنبش جلیقه زردها در فرانسه در اعتراض به قیمت سوخت و مالیات آغاز شد و بیش از یک سال به طول انجامید. در نتیجه اعتراضات، صدها خودرو و مکان دولتی به آتش کشیده شد. در اعتراضات یک ساله حدود ۱۱ تن کشته شدند اما تنها یک کشته در نتیجه واکنش پلیس بود. در طول این مدت از معترضان ۱۸۴۳ تن و از نیروی پلیس ۱۰۴۸ تن مصدوم شدند.
در چهارم آگوست ۲۰۱۱ در یکی از محله های لندن یک جوان سیاه پوست به نام مارک دوگان در اثر شلیک پلیس کشته شد. دو روز بعد اعتراضاتی در لندن به خونخواهی وی آغاز شد که به مدت ۵ شب لندن را در آتش سوزاند و صدها خانه و مغازه و خودرو پلیس به آتش کشیده شد. اعتراضات به ۶ شهر مهم دیگر انگلیس نیز سرایت کرد. در اثر حوادث ناشی از این اعتراضات که نام انقلاب هم به خود گرفته بود ۵ تن کشته شدند. ۱۸۶ پلیس نیز زخمی شدند.
این ها نمونه هایی از حوادث و بحران هایی است که در جهان اطراف ما روی می دهد. براستی اگر این حوادث و آشوب ها با این ابعاد در کشور ما روی می داد با چه میزان تلفات نیروی انسانی در طرفین یا حکم اعدام به پایان می رسید؟ تنها برای مثال می توان به حوادث بنزینی و یا حوادث سال گذشته اشاره کنیم که اطلاع دقیقی از آمار صدها قربانی در میان نیست، و عدد قربانیان به یک موضوع امنیتی تبدیل شده است. تعداد قربانیان که بماند، حتی اطلاع دقیقی از جزئیات اعتراضات نیز داده نمی شود و با بستن فضای رسانه ای، خبری از پوشش رسانه های داخلی هم نیست.
چنان که برشمردیم تقریبا تمام ملت ها با بحران های خودساخته یا ناخواسته مواجه می شوند. این که چرا بحران ها خلق می شوند و یا سر بر می آورند که بسته به زمینه و زمانه عمدتا تبعیض و شکاف طبقاتی و بی عدالتی و یا جنگ قدرت است، بحث مجزای دیگری را می طلبد، اما سخن ما در اینجا تفاوت ها در «نوع مواجهه و عبور از بحران ها» نهفته است.
در بدو امر، درک از ریشه ها و ابعاد هر بحران، قدرت رهبری و مدیریت بحران، سرعت عمل و پاسخگویی بهینه و منصفانه به مطالبات، برخورداری از منابع، و آموزش عناصر درگیر در میدان ,و اطلاع رسانی شفاف، منصفانه و مبتنی بر شواهد حرفه ای همه از جمله شاخص های مدیریت بحران شناخته می شود. روشن است که کنترل و مدیریت بحران ها در دنیای مدرن از امور پیچیده ای است که صرفا در قدرت سخت نهفته نیست و وزن این شاخص ها هم در آن یکسان نیست و باید به هزینه ها و نتایج کنترل بحران توجه تام و تمام داشت و در این میانه از دیدگاه نگارنده، «انسان» و «هزینه ی انسانی» در صدر توجه جوامع مدرن قرار گرفته و ارزشی که برای جان انسان شهروند قائل می شوند، نقطه ی تمایز گفتمان ها و سیستم ها شناخته می شود و به زعم نگارنده سه گانه ی «آموزش، پروتکل و خلاقیت های سیستمی و فردی» در ذیل آن گفتمان و نگاه به انسان قرار می گیرد.
مفهوم انسان شهروند
در هر یک از کشورهایی که برشمردیم، آمار نشان می دهد که دولت ها نسبت به جان اتباع خود نهایت خویشتنداری و اهتمام را به خرج داده اند، به گونه ای که در بسیاری از این بحران ها و شورش ها، تعداد مصدومان پلیس و معترضان برابری می کند. و علیرغم ویرانی های گسترده ای که این اعتراضات ایجاد می کنند، از حمله به فروشگاه ها تا آتش زدن بانک ها و مراکز دولتی و خصوصی، تلاش پلیس آن است که در مهار آشوب، کمترین تلفات جانی به معترضان وارد شود و معترضان نیز در برخورد با پلیس به همین امر انسانی توجه ویژه دارند و از همین روست که با «شورش های بزرگ اما قربانیان اندک» مواجه می شویم، گرچه یک جان هم بسیار است. این همان جایی است که اهمیت جان انسان شهروند را به رخ می کشد و شاید بتوان آن را در یک جمله خلاصه کرد: جان انسان ها از جمله مقدس ترین مقدسات در حیطه ی این سرزمین هاست و هیچ چیز مهمتر از جان انسان شهروند نیست و همه ساز و کارها برای حفظ آن معنی و مشروعیت پیدا می کند.
البته نباید از این نکته غفلت کرد که متاسفانه این مفهوم به «انسان در جهان» تعمیم نیافته است و کشورهای نامبرده این رویکرد را عمدتا صرفا نسبت به شهروندان خود و سفیدها لحاظ می کنند و به دلیل سیاست های نژادی و تبعیض آمیزی که بر آنها به ویژه در سیاست خارجی حاکم است، مشاهده می کنیم که نسبت به جان مردمان دیگر کشورها ملاحظه ی چندانی ندارند و متاسفانه دستشان سخاوتمندانه به خون ملت های دیگر آلوده است. رفتار آمریکا در افغانستان و عراق و یا همین تبعیض رسانه ای در مواجهه با پنج سرنشین زیردریایی تایتان و چشم پوشی ازغرق قایق مهاجران آسیایی در یونان، و بی توجهی به صدها و بلکه هزاران مهاجر دیگر که هر ساله در دریاها غرق می شوند، نمونه ی روشنی است. همین نکته را در رفتاررژیم نامشروع صهیونیستی که اشغالگری و کودک کشی و جنایت در حق فلسطینیان ذاتی آن است، نسبت به اتباع خودش مشاهده می کنیم. چنانکه تل اویو شاهد ۲۵ هفته اجتماعات اعتراضی به بالاترین سطح حاکمیت این رژیم بوده و حتی رئیس این رژيم از احتمال فروپاشی اش سخن به میان آورده، اما نه کسی مانع برگزاری اجتماعات شده و نه تاکنون گزارشی از کشته شدن معترضی منتشر شده است. این موضوع نشان می دهد که چگونه دو مقوله اهمیت جان انسان و شهروندی در این سیستم ها به هم پیوند خورده اند و ریختن خون شهروند تبدیل به خط قرمز شده است.
جالب آن که نقش بنیادین جان انسان در جهان معاصر را می توان در ریشه شروع بسیاری از شورش های نامبرده نیز دید. چنان که می دانیم در بسیاری از کشورهای غربی، حق تعیین سرنوشت، و آزادی اعتراض به شکل وسیعی نهادینه شده است. همزمان به رغم برخورداری از زندگی تا حدی پیشرفته تر، درک مردم در کشورهای غربی از تبعیض ها و شکاف ها و حق اعتراض نیز فزونی یافته و کمترین تبعیض ها نیز منجر به اعتراضات و اعتصابات مکرر می شود که اخبار آن در رسانه ها منتشر می شود و هر روز وزارت کشورشان مانع برگزاری اجتماعات به دلایل واهی نمی شود. با این همه هر از چند گاه، شاهد شورش های انسانی هستیم. دلیل این شورش ها درچیست؟
دلیل بسیاری از شورش ها همان جایی است که سخن از« جان انسان شهروند» به میان می آید. جلوه هایی جدی از فقر و تبعیض و بی عدالتی در این جوامع وجود دارد گرچه ممکن است بیشتر از جوامع دیگر نباشد، اما درک از آن بالاتر و حساسیت به آن بیشتر است و از کودکی آموزش داده می شود. از دیدگاه بدنه ی این جوامع هر گاه در بستر تبعیض و بی عدالتی، پای ریختن به ناحق خون شهروندی به ویژه از سوی نهاد یا جریان یا مقامی رسمی علی الخصوص نهاد امنیت و قضا به میان بیاید، از تمام خط قرمزها عبور شده و همه شاخص های انسانیت فروریخته است. آنگاه می بینیم که هر از چند گاه خشم عمومی فوران می کند و دیگر در قالب اعتراضات و اعتصابات معمول خود را نشان نمی دهد.
از این روست که شورش های مربوط به حقوق و زندگی سیاهان در آمریکا در ۲۰۲۰ و شورش ۲۰۱۱ لندن و شورش اخیر پاریس همه به نوعی «شورش جان» است و پس از مرگ مظلومانه یک شهروند غیر سفید توسط پلیس فوران می کنند. در ایران نیز موج اعتراضات سال گذشته با جان یک انسان (خانم مهسا امینی) پیوند خورد. این ها نشان دهنده مفهوم و خط قرمزهای جدید در پیش روی نظام های سیاسی جهان است که اگر پای تعریض به جان شهروندان از سوی نهاد رسمی به میان بیاید و بسترها تعمد در آن را گواهی دهد ولو درآزادترین کشورهای جهان، دیگر به اعتراضات معمول بسنده نمی شود و در قالب شورش های سراسری خود را نشان می دهد و با آن بعضا نظیر یا حتی شدیدتر از تعدی به مرزهای جغرافیایی برخورد می شود. به ویژه آن که به مدد تکنولوژی و تصاویر ارتباطی که از سوی مردم عادی یا خبرنگاران یا دوربین های شهری و پلیس از قتل ها و خشونت های رسمی گرفته می شود، بُعد محسوس تری به آن داده و خیزش و غلیان احساسات را در ابعاد وسیع بر می انگیزد. اینجا دیگر توجیهات وابستگی به فلان سرویس خارجی یا شورش گری و غارت گری و یا تحت تاثیر تبلیغات بیگانه و امثال آن برای کنترل افکار عمومی کارگر نمی افتد. همین جا ضرورت دارد بر اهمیت حضور خبرنگاران و تصویر برداران در صحنه های اعتراضی توجه شود که خود مانع خشونت های بی حساب و کتاب است و هر جا که خبرنگاران و لنزها غایبند، خشونت ها بی حساب تر است.
اهمیت موضوع تا آنجاست که حتی در شورش هایی که ماهیت صرفا انسانی نداشته و از جنس سیاسی و یا اقتصادی و یا حتی نظامی است باز حداکثر ملاحظه نسبت به جان شهروندان از اولویت های دنیای مدرن است. درسه مثال ابتدای متن (حمله به کنگره آمریکا، یا شورش جلیقه زردها در فرانسه و یا همین شورش واگنرها) گرچه شروع آن با قتل یک شهروند آغاز نشد و جنسی متفاوت داشت اما سیستم های آمریکا و فرانسه و حتی روسیه تلاش کردند با کمترین تلفات نیروی انسانی و خونریزی از آن عبور کنند، چرا که با اتباع و شهروندان خودشان مواجه بودند. این مفهوم تا جایی پیش رفته است که حتی در جنگ های بین کشورها نیز حمله به غیر نظامیان به شدت مطرود است و هرگاه از آن سند یا فیلمی منتشر شود کشوری که دست به چنین اقدامی زده است به شدت تحت فشار افکار عمومی جهانی قرار می گیرد. حتی در بمباران ها تلاش می شود از قبل اطلاع داده شود تا حداقل خسارت به شهروندان غیر نظامی وارد شود.
اما در ایران عزیز ما چگونه است؟ ما که مورد خطاب خداوند در قرآن کریم هستیم که فرموده است: مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا، ما که خود را شیعه ی محمد (ص) و علی (ع) و وارث عهد نامه مالک اشتر می دانیم، ما که شعارمان انسان و اسلام و اخلاق نه تنها در مرزهای داخلی که در سراسر جهان است در کجای این معادله ایستاده ایم و با خودمان چه می کنیم؟ تنها یک روز جمعه مهرماه ۱۴۰۱ در زاهدان چه گذشت؟ آن روزها و هفته ها در نقاط دیگر میهن چه گذشت؟ جبران خون ها چگونه ممکن است؟ متاسفانه به رغم برخورداری از معارف و فرهنگ و عواطف غنی در ایران عزیز ما که در جهان کم نظیر است، هنوز مفهوم بنیادین از شهروند و انسان دربسیاری از عرصه ها از جمله مدیریت بحران ها و اعتراضات اجتماعی مان عمق لازم را نیافته و حتی چه بسیار غایب است و مفاهیمی چون هم وطن، ایرانیت و جان ایرانی و به طور کلی جان انسان، منزلت خود را پیدا نکرده است. وطن هم خاک است و هم خون. نوع انسان و هر کس در این خاک است و یا شناسنامه ایرانی دارد باید کرامت و جان او خط قرمز باشد و آنجا نیز که پای اعمال قانون به میان می آید، قدرت و مقامی که مفهوم انسان در مشروعیت جامعه را بدرستی فهمیده باشد، هرگز از قانون تفسیر واسع برای ریختن خون نمی کند. حاکمان هر کشوری از هر عقیده و مکتب سیاسی یا مذهبی باشند، برای حفظ جان اتباع و منافع مردم آن کشور قسم خورده اند. انسان ها علف نیستند که وجین شوند. آن که خون هموطنی را بریزد با کسی که خاک وطن را مورد معامله قرار دهد، تفاوتی در تعرض به وطن پیدا نمی کنند. حتی بی توجهی به مهاجرت و سرنوشت میلیونها اتباع ایرانی در خارج از کشور و یا بی توجهی به امنیت جاده ها و تلفات هزاران هم وطن در جاده ها و بالا بودن تعداد اعدام ها و قتل ها و تفاوت فاحش در دامنه دستگیری ها و شدت محکومیت ها بین کشورما با بسیاری کشورهای دیگر نیز ناشی از ضعف در درک همین مفهوم «شهروند» و «ایرانی» در سیستم و حتی بخش هایی از جامعه و اپوزیسیون است و الا کسی نمی تواند در ریختن خون سخاوت و شقاوت به خرج دهد یا بین خونها تبعیض قائل شود.
اگر می خواهیم حرفی برای دنیا داشته باشیم باید در درک از مفاهیم بنیادی «هموطن»، «انسان» و«حرمت خون» و «خشونت پرهیزی» تجدید نظر کنیم و سپس در قالب سه گانه ی «آموزش و پروتکل و خلاقیت های سیستمی و فردی» بهترین و عقلانی ترین و عملی ترین نمونه از آن را ارائه دهیم. توصیه منسوب به گاندی تامل برانگیز است که « دلایل زیادی وجود دارد که من حاضرم به خاطر آنها بمیرم، اما دلیلی وجود ندارد که برای کشتن آماده باشم!»
این خصوصیت دنیای امروز است که در برابرهر چه سکوت کند در برابر کرامت و خون ساکت نمی نشیند. اساسا در دنیای امروز و آینده، توسعه بدون مفهوم جامع از شهروند و حقوق و حریم شهروند، معنایی پیدا نمی کند و دین و مکتب و جمهوری ودموکراسی و نظام و سیستم و حاکم، آنگاه مشروعیت والاتری می یابد که عملا به همه حقوق انسان و حریم شهروندان به ویژه «آزادی»، «عدالت»، «حق تعیین سرنوشت» و «کرامت» و «جان» احترام حداکثری قائل شود و و در یک کلمه «انسان» و «انسانیت» را خط قرمز واقعی خود بداند، به شعار نیست. تا تکلیف اندیشه ای با این مفاهیم روشن نشود در گفت و گو با نسل جوان امروز و آینده الکن خواهد بود. بار دیگر عرض می شود؛ اگر روزی فرمودند حفظ نظام، امروز حفظ مردم و جان ایشان از اوجب واجبات و احکم محکمات است.
*انتخاب