شهید بهشتی و معرفی اسلام در تراز جهانی سخنرانی در کانون توحید
تهران – هفتم تیر 1401
بسمالله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین والصلاه والسلام علی سیدنا و نبینا محمد و آله الطیبین الطاهرین و علی جمیع الانبیاء والمرسلین و علینا و علی عبادالله الصالحین. رب اشرح لی صدری و یسّرلی امری و احلل عقده من لسانی، یفقهوا قولی.
قال الله تبارک و تعالی فی کتابه الکریم: «قال الله هذا یوم ینفع الصادقین صدقهم لهم جنّات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها ابدا رضی الله عنهم و رضوا عنه ذلک الفوز العظیم.»
ضرورت احیاء آثار شهید بهشتی
از اینکه در چهل و یکمین سالگرد فاجعه انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی و شهادت سیدالشهدای انقلاب اسلامی ایران، شهید مظلوم آیتالله بهشتی و هفتاد و دو تن از یاران امام و انقلاب، بالاخره نوبت رسید به اینکه معرفی یکی از اقدامات عملی شهید بهشتی در زمینه معرفی «اسلام تراز جهانی» صورت بگیرد، خدای بزرگ را شاکر هستم. غیر از دو سال کرونایی، جلسات خوبی همیشه برگزار میشد و مطالب مختلفی در ابعاد گوناگون شخصیتی شهید مظلوم آیتالله بهشتی در محافل مختلف گفته میشد. ولی من لااقل سراغ ندارم و یا اگر بوده، مطلع نشدم که در مورد بعضی از اقدامات عملی ایشان از جمله آن چیزی که امروز مورد بحث بنده هست و قسمت اصلی بحث را تشکیل میدهد، مطالبی گفته شده باشد. بنابراین، بحث امروز یک بحث متفاوت هست نسبت به بحثهای همیشگی و قسمت زیادی از این بحث را شاید ما ناچار باشیم از روی متن بگوئیم و نکات تازهای دارد. مقداری هم حوصله میخواهد توجه کردن به اینگونه بحثها.
قبل از اینکه وارد اصل صحبت شوم، درود میفرستم به روح صدیق ارجمند، برادر بزرگوار جناب آقای دکتر جواد اژهای که در اثر کرونا از دست ما رفتند و ایشان خدمات زیادی برای احیاء آثار شهید مظلوم آیتالله بهشتی داشتند. یک قسمت مربوط به شورای احیای آثار شهید بهشتی بود که خود ایشان و جناب آقای دکترمحمدرضا بهشتی تاسیس کردند و بنده هم در خدمتشان بودم. اکثر کتابهایی که در آن مقطع دهه 1360 منتشر شد، سهم عمدهای از کار را ایشان در واقع برعهده داشتند. البته بعداً در ادامه وقتی موسسهای را هم جناب آقای دکترسیدعلیرضا بهشتی تاسیس کردند و ادامه دادند انتشار آثار شهید مظلوم آیتالله بهشتی را، باز هم جناب آقای اژهای سهم مهمّی در این کار داشتند و من واقعاً غصه میخورم که چنین نیروی باارزشی را ما از دست دادیم و اینجا بهترین جاست برای اینکه یادی از ایشان بکنیم و قدردانی بکنیم از زحمات ایشان. همچنین درود میفرستیم به ارواح طیبه همه شهدای اسلام، شهدای انقلاب اسلامی، دفاع مقدس و شهدای حزب جمهوری اسلامی که معمولاً در این قبیل جلسات بیشتر روی شخصیت شهید مظلوم آیتالله بهشتی تکیه میشود و از این عزیزان کمتر گفته میشود. البته ما هر ساله در روزنامه جمهوری اسلامی مختصری از زندگی این هفتاد و دو تن را چاپ میکنیم، امسال هم همین کار را کردیم و به سهم خودمان کاری انجام میدهیم که عرض ارادتی به آن عزیزان هم باشد. ولی فکر میکنم خود آنها هم راضی باشند که بیشتر از شهید بهشتی گفته شود برای اینکه مولا و مقتدای آنها بود و سیدالشهدای انقلاب اسلامی ایران.
طرح بحث
عرایض بنده در سه بخش خدمت شما تقدیم میشود. یک بخش اشاره به برجستگیهای علمی، معنوی و عملی شهید بهشتی؛ برای اینکه بدانیم چه کسی این کاری را که حالا در قسمت دوم بنده میخواهم عرض بکنم، انجام داده است. بخش دوم تشریح کارنامه تربیت مبلغ که همین موضوع اصلی بحث ماست و بخش سوم پیوستی هست که پاسخ به یک سوال است در زمینه معرفی اسلام در تراز جهانی که شاید خودش هم یکی دو تا سوال را بوجود بیاورد که به آنها هم باید پاسخ بدهیم.
در زمینه برجستگیهای شخصیتی شهید مظلوم آیتالله بهشتی، من البته روی این کلمه «مظلوم» هم همیشه تکیه میکنم به دو دلیل، چون اولاً امام این عنوان را به ایشان دادند و ثانیاً هرکس که با شخصیت آقای بهشتی آشنایی داشته باشد، میداند که او در اوج مظلومیت به شهادت رسید و کسانی که این کار را انجام دادند و مرتکب این جنایت شدند، بزرگترین ظلم را در حق ملت ایران و جهان به معنایی که حالا خواهیم گفت، کردند. بنابراین باید این کلمه «مظلوم» تکرار شود تا نسلها هم بپرسند که برای چه میگوئید «مظلوم» و برای آنها تشریح شود علت چیست.
جامعیت علمی
برجستهترین و جامعترین علمای حوزه همیشه کسانی بودهاند که دارای اطلاعاتی در زمینههای علوم معقول و منقول بودند. به این جور افراد در حوزههای علمیه میگفتند: «جامعالمعقول والمنقول». یعنی علوم عقلی مثل فلسفه و عرفان و امثال اینها و علوم نقلی مثل فقه و کلام و بقیه علوم نقلی را میدانستند و اطلاع داشتند و یا متبحر بودند در این رشتهها و جامع بودند، یک مقدار هم که بیشتر از اینها جلو میرفتند، به آنها علامه میگفتند. ولی این «جامعالمعقول والمنقول»، اصطلاح خیلی مطرحی بود در حوزههای علمیه. الان هم اگر بخواهند از کسی به همین عنوان جامعیت حرف بزنند، این تعبیر را بکار میبرند.
من چون با آقای بهشتی 8 سال تمام کار علمی کردهام از 1350 تا آخر 1357 که حالا همین را هم تشریح خواهم کرد، اطلاع جامع و کاملی از شخصیت علمی ایشان دارم و خدمت شما عرض میکنم که ایشان فراتر از این عنوان بود. چون علاوه بر علوم معقول و منقول و سایر علوم مطرح در حوزههای علمیه، در علوم روز هم ایشان متبحر بود، نه فقط آشنا بود، بلکه صاحبنظر بودو در علوم غربی، همان فلسفه اسلامی و فلسفه غربی را هم میدانست. در بسیاری از علوم که شاید آن روزها حتی در دانشگاههای ما هم مطرح نبود، ایشان ورود داشتند، اطلاعات وسیع داشتند، صاحبنظر بودند. من یکبار که شمردم در 18 علم، آقای بهشتی مجتهد بودند علاوه بر اینها بر سه زبان زنده دنیا مسلط بودند و همین باعث میشد که بتوانند اولاً از منابع علمی دنیا بصورت مستقیم استفاده کنند نه نقل و ترجمه و امثال اینها، و ثانیاً بتوانند خودشان هم برای انتقال افکار خود به دیگران، به زبانهای مختلف، ملیتهای مختلف فعالیت بکنند و محدود در زبان خودشان نباشند یا محتاج مترجم باشند که خیلی وقتها تغییراتی در مطلب میدهد. برای نمونه خدمت شما عرض بکنم، در مورد فلسفه هگل که یکی از درسهایی بود که ما خدمت ایشان استفاده میکردیم در همان برنامه تربیت مبلّغ که در قم داشتند، یک وقتی ایشان مطلبی را گفتند. گفتند که فلان آقا – حالا من اسم نمیبرم، یکی از بزرگانمان که همه ما به او ارادت هم داریم و خدا رحمتشان کند – این مطلب را درست نگفتهاند و البته با احترام هم این حرف را زدند. گفتند، اینکه ایشان این مطلب را درست نگفتهاند، علت دارد و علتش هم اینست که ایشان از ترجمه «عنایت» استفاده کردهاند و در ترجمه اشتباه صورت گرفته است. ایشان منبع اصلی را در دست نداشتند و یا اگر در دست داشتند زبان بلد نبودند و طبعاً نمیتوانستند استفاده بکنند. این، برجستگی خیلی مهمّی است که خیلی به لحاظ اطلاع از زبان و مراجعه به متن اصلی میتوانستند ایشان داشته باشند. کما اینکه کاپیتال مارکس را خودشان به من گفتند که متن اصلیش را خواندهاند و حاشیههایی هم به آن زدهاند که الان در دست خانواده محترمشان هست و موجود است. حاشیههایی که به رسم آقایان علمای حوزه معمولاً به کتابها میزنند، به کتاب کاپیتال مارکس زده بودند.
جامعهشناسی، روانشناسی، ادیان و مذاهب، اقتصاد، تاریخ عمومی، حقوق، سیاست و... از رشتههای علومی بودند که ایشان در اینها متبحر بودند، علاوه بر اینها در علوم معقول به فلسفه و عرفان اسلامی اکتفا نکردند و به سراغ فلسفه و عرفان غرب هم رفتند همانطور که عرض کردم، یک فرد جامع و جامعترین فرد زمان خودشان در علوم بودند.
شخصیت معنوی
در بخش معنوی، پایه و اساس شخصیت معنوی آیتالله بهشتی را «صداقت» تشکیل میداد. من چون با ایشان خیلی کار کردم و در آن بخش معنوی هم عمد داشتم که از ایشان استفاده بکنم، این را با تمام وجود لمس کردهام که آقای بهشتی هیچ چیزی را برتر از صداقت نمیدانست. کسانی که با آقای بهشتی زیستند و با ایشان آشنایی داشتند، مدتی معاشرت داشتند، این را میدانند که آقای بهشتی هرگز دروغ را در هیچ زمینهای، در هیچ اندازهای برنمیتابید و صداقت را اصل اساسی و مهم اعتماد به دوستان، به همکاران و به هرکس دیگری میدانستند. ما آن زمان خیلی درک نمیکردیم که آقای بهشتی چرا اینقدر روی صداقت تاکید میکنند. حالا، الان که به یک حکمرانی رسیدیم و در این حکمرانی دروغ را اصل میبینیم و دغل را پایه میبینیم و صداقت را تبعید شده از ساحت حکمرانی میبینیم، بنده تازه الان میفهمم که آقای بهشتی چرا این همه روی صداقت تکیه میکردند. این جمله هم از ایشان هست که فرمودند: «مسئولان را براساس اولین معیار یعنی صداقت انتخاب کنید». و همینطور این جمله که: «خداوندا، شاهد و گواه باش که در طول این مدت همواره در حدی که میتوانسته است نظر ما در کارها دخالت داشته باشد، در پی آن بودهایم که صادقترین، مخلصترین و خدومترینها را به مردم معرفی کنیم و آنها سرکار بیایند و اگر در مواردی خلاف این بوده است، صادقانه میگوئیم فقط و فقط اشتباه کرده بودیم و درست نشناخته بودیم.» خود همین، هم صداقت است. بله، ما یک جایی افرادی را به کار گماردیم، بعد فهمیدیم که اشتباه کردیم و به اشتباهمان هم اعتراف میکنیم ولی حالا اعتراف به اشتباه، اصلاً وجود ندارد. بزرگترین کارهای خلاف را هم که انجام بدهند، اعتراضی وجود ندارد.
عبادت، خودسازی، تهذیب نفس، صفا، صمیمیت، تواضع، خدمت به مردم، وفای به عهد و تمام بخشهای دیگر معنوی که در وجود آقای بهشتی بود، از نظر بنده منشا همه آنها همین صفا و صمیمیت بود. با خدا هم خیلی صفا میکرد. اولاً نماز اول وقتش را میخواند. در قم ما جلسه که داشتیم در منازل خودمان و بعضی از دوستان (جلسه کاری)، صدای اذان که بلند میشد، بدون لحظهای درنگ کارها را کنار میگذاشتند و میرفتند سراغ نماز. نماز ظهر را میخواندند بدون تعقیبات و مستحبات و میگفتند که بقیهاش دیگر حق کار است. نماز عصر را هم همان زمان نمیخواندند و میگذاشتند برای بعد از جلسه و اگر میهمانی بود بعد از اینها و در همان وقت عصر میخواندند. یک دفعه، به ایشان گفتم – جسارت کردم – گفتم آقا شما نماز عصر را الآن نمیخوانید، یادتان نمیرود؟ نگاه عجیبی به من کردند و گفتند: نه! مگر آدم نماز هم یادش میرود؟ یعنی واقعاً همیشه در محضر خدا بود. هم آن صداقتش و هم این اول وقت نماز خواندنش. من یک وقتی هم از ایشان، تقریباً سالهای آخر کاریمان بود، شاید سال 55 و یا 56 بود، با هم در خیابانی در قم از یک جایی به جایی میرفتیم، در خیابان به ایشان گفتم آقا ما از محضر شما استفاده علمی خیلی کردیم، ولی استفاده خودسازی هم میخواهیم بکنیم. استفاده معنوی به شکلهایی کردهایم، ولی میخواهیم خودسازی را یادمان بدهید. ما میخواهیم خودسازی کنیم.
گفتند: آمادهای؟ گفتم: بله، شما بفرمائید من شروع میکنم. یک مطلبی را گفتند و گفتند از اینجا شروع کنید و بعد در ادامه چیزهای دیگر. آن مطلب، همین نماز اول وقت بود. گفتند خودسازی را از نماز اول وقت شروع کنید. و خب، میدانید آقای بهشتی خودش به آنچه میگفت، همیشه عمل میکرد. مثل امیرالمومنین(ع) که فرموده است: «من هر وقت هر چه گفتم قبلش خودم عمل کردم.» به همین دلیل است که من معتقدم این آیه که در ابتدای صحبتم خواندم، آقای بهشتی جزو مصادیقش هست. آیه در اواخر سوره مائده هست که از اینجا شروع میشود که یک مکالمهای بین خدا و حضرت عیسی علیهالسلام هست: «واذ قالالله یا عیسی بن مریم اانت قلت للناس اتخذونی و امّی الهین من دونالله قال سبحانک ما یکون لی ان اقول ما لیس لی بحق ان کنت قلته فقد علمته تعلم ما فی نفسی ولا اعلم ما فی نفسک انک انت علاّم الغیوب.» (آیه 16، سوره مائده) در ادامه، یک آیه مانده به آخر همین سوره، این آیه است که بنده خواندم در اول صحبتم که: «قالالله هذا یوم ینفع الصادقین صدقهم لهم جنّات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها ابدا رضیالله عنهم و رضواعنه ذلک الفوز العظیم.» من معتقدم آقای بهشتی به فوز عظیم رسید نه فقط با شهادت، بلکه با صداقت. صداقتی که شهادت را هم آن صداقت نصیب آقای بهشتی کرد و واقعاً هم «رضیالله عنه». هم خدا از او راضی است و هم او از خدا.
توفیقات عملی
در بخش عملی که مقدمهای است برای آن عرایض اصلی بنده، باید خدمت شما عرض بکنم که آقای بهشتی حتی یک دقیقه وقت خودش را تلف نمیکرد. این را من در جلسات متعدد دیدم از آقای بهشتی، چه جلسات عمومی و چه جلسات خصوصی. نظم هم که جانمایه تمام توفیقات عملی ایشان بود. تربیت دانشآموزان در قم با تاسیس مدرسه دین و دانش، چون اینها چیزهایی هستند که خیلی درباره آنها صحبت شده، بنده فقط اشاره میکنم و درباره آنها صحبت زیادی نمیکنم. طلاب مدرسه حقانی که بد نیست این نکته را هم اینجا بگویم که یک کاری هم اینجا در تهران آقای مهدوی کنی از اول انقلاب شروع کردند که انجام بدهند و آن دانشگاه امام صادق(ع) بود. آقای بهشتی کارشان درست بود، منتهی بعد از رفتن ایشان شاید یک چیزهایی از دست در رفت. الان در این کشور، مدیریت کشور با دانشگاه امام صادق است و مدرسه حقّانی. یعنی رئیسجمهور از مدرسه حقانی است، رئیس قوه قضائیه هم از مدرسه حقانی است، وزرا و خیلی از مدیران هم از دانشگاه امام صادق. من قضاوت نمیخواهم بکنم که بگویم بد یا خوب است! بدی و خوبیش را شما بگوئید، خودتان میدانید. ولی اینها همه در اختیار است. در مدرسه حقّانی، ایشان از اول تا آخر بودند، بنده همه مسائل را در جریان بودم. آقای بهشتی کار درستی کردند و خیلیها را خوب تربیت کردند، آدمهای خیلی خوبی هم از حقانی درآمدند، من نمیخواهم مذمّت کنم. من میخواهم بگویم که بعداً یک اتفاقاتی افتاد و الان اینطوری هست که عرض کردم خدمت شما. مدیریت کشور دست این دو جاست، دانشگاه امام صادق و مدرسه حقّانی.
تشکیل جلسات تفسیر که به تفصیل اینجا گفته شد، با آن فیلمی که ملاحظه فرمودید. جلسات هفتگی روشنگری در تهران که این گفته نشد و غیر از آن جلسات تفسیر هست، تالیف کتابهای درسی؛ شان آقای بهشتی خیلی بالاتر از این بود که تحت ریاست یک آدم خیلی معمولی که من آن وقت دیده بودم ایشان را، یک خانمی بود با یک وضعیت ظاهری خیلی بدی و رئیس سازمان کتابهای درسی بود، من رفته بودم در آن ساختمان پیش آقای بهشتی و یک ناهاری با ایشان آنجا خورده بودم. آنجا ایشان کار میکرد، نه برای اینکه یک حقوقی بگیرد و یا یک کاری کرده باشد، نه! برای اینکه کتابهای درسی را که بچههای این مملکت میخواهند بخوانند و بار بیایند و تربیت بشوند، آنجا با بعضی از دوستانشان تدوین بکنند. تالیف کتابهای علمی مثل «خدا از دیدگاه قرآن» و خیلی از کتابهای دیگر که همین دو موسسه که من عرض کردم این کتابها را تدوین کردند و منتشر کردند.
من یک بار به ایشان گفتم که این کتاب «خدا از دیدگاه قرآن» را خیلی شما طول دادید در انتشار، چرا؟ و اشارهای هم کردم به آقای مطهری که آن سالها خیلی کتاب از ایشان منتشر میشد. گفتم ببینید آقای مطهری مرتب هر سال چند کتاب منتشر میکند ولی شما الان مدتی است شاید چند سال است این کتاب در دستتان است که ما خبر داریم، اما منتشر نمیکنید، چرا؟ این هم جزو همان جسارتهای ما بود. آقای بهشتی گفتند که: آقای مهاجری! من معتقدم که باید پنج هزار کلمه خواند، تا بعد از آن تازه بشود پنج کلمه نوشت. و لذا من با تانی و بازبینیهای متعدد، این کتاب را منتشر میکنم تا بعد از چاپ بازبینی لازم نداشته باشد و ایراد و اشکالی در آن نباشد. این دقت، دقت بسیار بالایی است که در همه مباحث علمی آقای بهشتی داشتند.
مدیریت تشکل حزب جمهوری اسلامی، تربیت مدیران برجسته که خود ایشان یک بار به من گفتند که ما باید در حزب، (شاید سال 1359 بود) سالی حداقل دویست نفر تربیت کنیم به عنوان کادرهایی که بتوانند مدیریت کنند کشور را. و واقعاً شروع کرده بودند و خیلی از مدیران کشور تا سالها از شاگردان آقای بهشتی به همین معنا بودند یعنی کسانی که توسط ایشان، بواسطه و یا بیواسطه ساخته شده بودند. تربیت جوانها که البته و خوشبختانه خانم دکتربهشتی صبیه ایشان در مقالهای تحت عنوان «نقش شهید بهشتی در تربیت نسل جوان» که امروز در روزنامه جمهوری اسلامی چاپ شده و مقاله جدیدی هست، مفصل در این باره چه در ایران و چه در آلمان و اروپا توضیح دادهاند. مقاله بسیار خوب و باارزشی است. تدوین قانون اساسی که من معتقدم یکی از موارد و اقدامات ایشان برای اسلام در تراز جهانی، همین قانون اساسی است. برای اینکه ایشان معتقد بودند که این قانون اساسی باید طوری باشد که ملتهای دیگر از آن برای حکمرانی الگو بگیرند. که حالا این همان بحثی است که در آخر عرایضم بنده اشاره بیشتری به آن خواهم کرد.
بازسازی قوه قضائیه از اقدامات عملی ایشان بود که خب! کار خوبی را شروع کردند ولی شهادت ایشان نگذاشت و نتوانستند ادامه بدهند. تفاوت آقای بهشتی با بقیه کسانی که رئیس قوه قضائیه شدند و هستند در این است که – همهشان خوب انشاءالله، همهشان خیلی خدوم، من احترام به آنها میگذارم – اما قوه قضائیه با یک چیز میتواند خوب اداره شود، آن یک چیز را داشته باشد، بقیه چیزها حل است و آن «استقلال» است. آقای بهشتی یک شخصیتی داشت که حتی در زمان رهبری امام هم، استقلال خودش را از دست نمیداد، حتی اگر امام یک دستوری میدادند، آنجا نگاه میکرد و میدید که این با استقلال قوه قضائیه میسازد یا نه؟ البته امام که دستور خلاف نمیدادند، ولی خب، - اما بقیه، من در مورد این یک تکهاش مقداری شک و حرف دارم. حالا شک نزدیک به یقین. استقلال مهم است اگر رئیس قوه قضائیه استقلال نداشته باشد، قوه قضائیه هیچ ندارد و به جایی نخواهد رسید. چون دیگر باید تابع دستور باشد و تابع فرمایش باشد.
برجا گذاشتن دو میراث مهمّ که چراغ راه باشند برای مردم، یکی سخنان راهبردی و بسیار راهگشای ایشان هست که الان میبینید در فضای مجازی مطرح است و ما هم مرتّب در پاورقی روزنامه جمهوری اسلامی آنها را چاپ میکنیم و کتابی هم تحت عنوان «ارزشها از دیدگاه شهید بهشتی» چاپ کردیم که مجموعهای است از همین صحبتها و همینطور کادرهای ساخته شده بر مبنای صداقت؛ نه بر مبنای دروغ و دغل و این چیزهایی که در خیلی از جاها فعلاً مطرح است.
تربیت مبلّغ
اینجا میرسیم به بخش دوم بحث که بحث تربیت مبلّغ باشد. بعد از بازگشت از آلمان آیتالله بهشتی در صدد برآمدند برای تبلیغ اسلام در سطح جهانی کادرسازی بکنند. در اینجا از 1349 مقدماتش را فراهم کردند ولی عملاً این کار در 1350 شروع شد. هدف این بود که اسلام براساس تعریف و شناختی که اسلامشناسان روشنبین و آزاداندیش مثل خود آقای بهشتی از آن دارند، به مردم جهان معرفی بشود. منظور از روشنبینی این است که دور از تحجّر باشد و منظور از آزاداندیشی هم اینکه خالص و بدون پیرایه باشد. حوزه جغرافیایی این کار، چهار گوشه جهان بود. البته در مرحله اول آقای بهشتی دنبال این بودند که مراکز بیشتری را در جهان تاسیس کنند و در نوشتههای خودشان هست که بین 5 تا 3 نفر را حداقل انتخاب بکنند فعلاً در مرحله اول برای اینکار ولی عملاً به چهار نفر رسیدند که حالا درباره آن هم من توضیح میدهم. آن موارد که حوزه جغرافیایی باشد، چهارگوشه جهان بود و در بیان خود ایشان هم در مواردی که من یادم هست و از ایشان میشنیدیم، همین تعبیر چهارگوشه جهان را داشتند. اروپا، آمریکا، آفریقا و آسیای شرقی.
در مورد نیروها، برای تامین این هدف نیروهایی لازم بود. چهار نفر را در حوزه علمیه قم ایشان انتخاب کردند. البته بوسیله بعضی از دوستان که در حوزه بیشتر حضور داشتند مثل آقای مصباح یزدی که حالا درباره ایشان هم توضیح میدهم. این چهار نفر آقایان حسین مهرپور، محمدباقر انصاری، سیدمصطفی محقق و مسیح مهاجری که بنده باشم بودند. این چهار نفر در نهایت انتخاب شدند برای این کار. آقای سیدمصطفی محقق فقط چند جلسه شرکت کردند و دیگر نیامدند. آقای مهرپور دو سال حضور داشتند، سالهای 50 و 51، آقای انصاری و بنده باقی ماندیم تا آخر که ایام انقلاب اسلامی در سال 1357 بود. تا آن زمان ادامه دادیم که البته بعد از آن دیگر آقای بهشتی گرفتار کارهای آن روز شدند و نتوانستیم ادامه بدهیم ولی به آخر رسیده بودیم و دیگر همان ماههای آخر این برنامه بود.
معیارها
معیار برای انتخاب این افراد و ویژگیهای لازم برای کسانی که باید این معیار در وجودشان باشد، اینهایی بود که عرض میکنم؛ تحصیلات حوزوی در حد پایان سطح عالی و ورود به درس خارج فقه و اصول. ما آن زمان که انتخاب شدیم، دو سال بود که سطح عالی را تمام کرده بودیم و وارد درس خارج شده بودیم. برخورداری از کارنامه مقبول عملی و اخلاقی در حوزه – انشاءالله که این را هم داشتیم -، داشتن استعداد لازم برای انجام مطالعات و کارهای تحقیقاتی که لابد تشخیص خود ایشان این بود که این ویژگی هم در این افراد وجود دارد. داشتن انگیزه و امتیازات لازم برای تبلیغ اسلام در سطح بینالمللی از جمله قلم، بیان، تشخیص و درک موقعیتها. این هم تشخیصش با ما نبود و با ایشان بود و لابد چنین تشخیصی را داشتند که این افراد را انتخاب کردند.
محتوای برنامهها
محتوای برنامههای مطالعاتی و تحقیقاتی این موارد بود که عرض میکنم؛ ادامه درس خارج فقه و اصول که ما تا 57 ادامه دادیم یعنی 10 سال درس خارج فقه و اصول را ادامه دادیم. فراگیری زبانهای عربی و انگلیسی در محاوره و نوشتن؛ استاد عربی ما سیدهاشم امین جبل عاملی بود، فرزند مرحوم امین جبل عاملی که صاحب کتاب اعیانالشیعه است. مرد شریفی هم بود. جزو ناصریهای لبنان بود که فرار کرده بود از لبنان آمده بود در ایران در قم بود و ما از این موقعیت استفاده کردیم و از ایشان عربی یاد میگرفتیم، مکالمه میکردیم، مقاله مینوشتیم و... و انگلیسی را هم اینجا در یک موسسهای که ایشان به ما معرفی کرده بودند و آقای شهید مفتح هم با ما در آن جلسات بودند، میرفتیم پیش آقای ویکتور نامی بود از او یاد میگرفتیم. البته بعد از او ما مراجعه کردیم به بریتیش کانسیل و یک استاد جوانی بود در منزل خود همان استاد میرفتیم و درس میخواندیم چون در محیط بریتیش کانسیل، محیط خوبی نبود و نمیتوانستیم برویم. در این درس آقای دکتر سیدمحمدرضا بهشتی هم با ما بودند. عقاید، یکی دیگر از محورها بود، ادیان، که کار دقیقی روی عهدین و کتابهای مرتبط انجام شد. تاریخ عمومی، تاریخها خیلی زیاد بود مثل تاریخ تمدن گوستاو لبون و تاریخهای دیگر، ولی ایشان خیلی تکیه داشتند روی تاریخ آلبر ماله. بیست و دو سه جلد هست و به ما گفتند بخرید، خریدیم و همهاش را خواندیم و خیلی نظارت دقیق هم روی آن میکردند که حالا در بخش نظارت عرض میکنم. جامعهشناسی با تهیه کتابهای روز در آن زمان، روانشناسی همینطور، فِرَق و مذاهب و تفسیر قرآن جزو مواردی بودند که محتوای برنامههای مطالعاتی و تحقیقاتی این برنامه تربیت مبلّغ ایشان بودند. از نظر آقای بهشتی ویژگیهای محقق اسلامی این موارد است که عرض میکنم، که هم آن زمان صحبتش را با ما میکردند، هم بعداً در بعضی از صحبتهای خودشان فرمودند.
1- اجتهاد در فهم منابع اسلامی.
2- بردباری و پرهیز از شتابزدگی. این خیلی چیز مهمی است که البته بردباری و پرهیز مکمل همدیگر هستند.
3- رعایت ادب و نزاکت نسبت به محققان دیگر و آرای دیگران. این را خیلی ایشان مقید بودند که رعایت کنند و به ما سفارش میکردند و یک جایی هم به من یک تذکری دادند که هیچوقت یادم نمیرود، به آن میرسیم و آن را هم خدمت شما عرض میکنم.
روشها
روش مطالعات و تحقیقات هم این بود که؛ خواندن دقیق کتابهای مطرح در هر موضوع و یادداشتبرداری از آنها، همه کتابها را باید یادداشت برمیداشتیم، صرف خواندن نبود. ملاحظه یادداشتها مستقیماً توسط خود آقای بهشتی و نقد آنها همراه با راهنماییهایی که میکردند. نوشتن مقاله و کتاب درباره مهمترین موضوعات و بررسی آنها توسط خود آقای بهشتی. مکالمه با خود آقای بهشتی برای مشخص شدن میزان فراگیری زبان عربی و انگلیسی. گاهی در جلساتی که در قم داشتیم، بجای اینکه فارسی حرف بزنیم، انگلیسی حرف میزدیم، یا عربی حرف میزدیم. یعنی ایشان ما را وادار میکردند. سوال انگلیسی میکردند و ما باید جواب میدادیم و یا برای ما یک صحبت مفصل انگلیسی و عربی میکردند و ما باید گوش میکردیم. بالاخره با این روش ما را وادار میکردند به اینکه انگلیسی و عربی را زود یاد بگیریم، چون همان هدف را داشتند که عرض کردم.
نوشتن مقالات کوتاه و نامهنگاریهای فرضی با هدف تمرین در زمینه نگارش عربی و انگلیسی. عرض کردم علاوه بر مکالمه عربی و انگلیسی، نوشتن هم جزو برنامه بود و از این طریق ما را وادار میکردند به اینکه اینها را زود یاد بگیریم. یادداشتهایی هم دارند که شاید تعدادی از آنها را برای شما به عنوان نمونه بخوانم. وقت البته خیلی اجازه نمیدهد.
نظارت همه جانبه
نحوه نظارت؛ نقش آقای بهشتی در نظارت بر مطالعات و تحقیقات هم اینطور بود که آقای بهشتی بر تمام برنامهها نظارت مستقیم داشتند. بودند بعضی افراد که یک اقداماتی هم آنها میکردند، اما ایشان اکتفا نمیکردند به این مسائل و حتماً خودشان نظارت داشتند. هر دو هفته یکبار در قم جلسه برگزار میشد به مدت سه و گاهی چهار ساعت به کارها رسیدگی میشد. در موارد زیادی نوشتهها را به تهران میبردند برای مطالعه و بررسی و اظهارنظر. آن مواردی را که نمیرسیدند در خود آن جلسه بررسی کنند، میبردند تهران. در یادداشتهایشان هم هست. تمام بررسیها و اظهارنظرها را آقای بهشتی مینوشتند و با تاریخ و جزئیات نگهداری میکردند که الآن هست و به اندازه سال 50 و 51 آن را دادند به من و نگاه کردم برای تهیه همین سخنرانی و از آنها هم استفاده کردم، ولی اینها تا سال 57 ادامه داشت.
آقای مصباح یزدی نقش مشاور و راهنما در این برنامه داشتند. من درباره آقای مصباح این را عرض بکنم که حساب آقای مصباح به عنوان یک عالم، با حساب آقای مصباح به عنوان یک سیاستمدار را باید از هم جدا کنیم. من به هیچوجه به افکار سیاسی آقای مصباح اعتقادی نداشتم و در مقابل ایشان هم قرار داشتم. البته همیشه به ایشان احترام میگذاشتم، داب ما هم در روزنامه این است، نقد هم که بکنیم، بیاحترامی نمیکنیم. ولی خب قبول نداشتیم. اما از نظر علمی واقعاً عالم جامعی بود ایشان و کمنظیر تقریباً. بنابراین، این دو را باید از هم جدا بکنیم و حساب هر کدام جداست و بقیهاش هم که با خدا.
نظم و دقت در نظارت
مکان جلسات بررسی و نظارت اولاً در قم بود. در تهران ما جلسهای با ایشان نداشتیم. گاهی میآمدیم اینجا برای دیدن جلسات عمومی سیاسی – اجتماعی ایشان مینشستیم استفاده میکردیم ولی جلسه کاری معمولاً فقط قم بود. جلسات در منزل آقایان قدوسی، مصباح، خود بنده و گاهی هم منزل آقای انصاری برگزار میشدند. آقای بهشتی همیشه سر وقت به جلسه میرسیدند، از قلهک سوار ماشین میشدند میآمدند چهارراه مولوی و ترانسپورت مولوی اتوبوس سوار میشدند میآمدند خیابان تهران قم. آنجا پیاده میشدند میرفتند منزل یکی از اینها و یا اگر میخواستند منزل ما بیایند چون صفائیه قم بود، حتماً باید با تاکسی میآمدند. بنابراین سه چهار تا ماشین عوض میکردند، همیشه هم اول وقت حاضر بودند، ما که در قم بودیم و قم آن وقت هم اینجور نبود که ترافیک داشته باشد، گاهی وقتها میآمدیم میدیدیم ایشان نشستهاند و زودتر از ما میرسیدند. خیلی منظم بودند. یک بار هم که تاخیر داشتند، جلسه را گذاشتند برای بعد از ظهر و اینطور نبود که بخاطر تاخیر، جلسه تعطیل بشود. آن نمونهای که خدمت شما عرض کردم مربوط است به 23/2/51 از این نظر این را میخوانم که ببینید که نحوه کار ایشان چه جوری بود.
نوشتهاند: «نتیجهگیری کلی از نوشتههای رفقا. – درباره ما هم میگفتند رفقا یا دوستان و تعبیر دیگری بکار نمیبردند، خیلی محترمانه. 1 – نوشتههای مربوط به مسیحیت. – چون ما مسیحیت را مطالعه میکردیم، یهودیت را همینطور، عهدین را کلاً مطالعه کرده بودیم و یادداشت برداشته بودیم – آقای مهاجری، 94 صفحه قطع یک چهارم یادداشت برداشتهاند. یادداشتها، منظم و خوب تهیه شده است. انتقادها غالباً خوب است، یادداشت و نقد را در دو بخش جداگانه آوردهاند ولی در برخی یادداشتها به نقد مطلب نیز اشاره شده است. مطالب زبدهای که ایشان در یادداشتها استخراج کردهاند، از نظر کلی خوب و مفید است و چندان یک جهت نیست، انتقادها با نوعی انصاف و واقعبینی همراه است. آقای مهرپور، 63 صفحه در قطع یک چهارم یادداشت برداشتهاند، نقد و یادداشت به هم آمیخته است، نقد با انصاف و واقعبینی همراه است، کار ایشان در انتخاب مطالب زبده خیلی نزدیک به کار آقای مهاجری است. آقای انصاری 54 صفحه در قطع یک چهارم ولی صفحات پرتر نوشته شده، کمی درهم و برهم است. نقد و یادداشت کاملاً به هم آمیخته است. در یادداشتها در برخی موارد به همان مطالب توجه کردهاند که آقایان دیگر توجه داشتهاند ولی در بیشتر موارد ایشان روی مطالب خاصی تکیه کردهاند؛ از جمله روی مطالبی که به تحریف عهدین و نقش استعماری بیشتر مربوط است، تکیه خاصی دارد.»
خب! این هم یک مورد از آن یادداشتهایی که ایشان مینوشتند برای اینکه بدانند و در ذهن خودشان هم باشد و در اختیار داشته باشند که وضعیت ما یعنی کسانی که با ایشان کار میکنیم چگونه است.
رفتار با همکاران
این خیلی مهم است بخاطر همان کلمه «رفقا» که عرض کردم، ما در عین حال که غیر از یک ماده درسی (همان فلسفه هگل) را که عرض کردم مستقیماً نزد ایشان شاگردی کردیم، ولی واقعاً در همه زمینهها شاگرد ایشان بودیم. با اینحال رفتار آقای بهشتی با ما دوستانه بود و در نوشتههای ایشان همیشه با همین تعبیر دوستان یا رفقا از ما یاد میکردند، تذکرهای علمی بسیار محترمانه بودند، هرگز هیچ رفتار یا تعبیر غیرمحترمانه و غیردوستانه از ایشان ندیدیم. یک روح بزرگ، متعالی، با کرامت. گاهی همسر و فرزندان خودشان را به قم میآوردند میهمان ما میشدند، ما را هم گاهی به میهمانی خودشان دعوت میکردند، اینها بزرگی و اهمیت ما نبود، بزرگی و اهمیت و عظمت ایشان بود که میخواستند به ما یک چیزی را یاد بدهند و کرامت خودشان را تقسیم بکنند، یاد بدهند و تعلیم بدهند به شاگردان خودشان و همین باعث شده بود که ما عشق میورزیدیم به آقای بهشتی. نمیگفتیم شاگرد ایشان هستیم، نمیگفتیم ارادتمند ایشان هستیم، میگفتیم عاشق آقای بهشتی هستیم. هیچ چیزی هم من مسیح مهاجری را در طول این چهل و دو سال بعد از پیروزی انقلاب به اندازه شهادت آقای بهشتی نسوزاند، یتیم شدیم به همه معانی و جمیع معانی ممکن. این مال آن عشقی بود که ما به آقای بهشتی داشتیم.
نقد مشفقانه
آن موردی هم که گفتم درباره تذکر، اینست که من کتاب «خلقت انسان از دیدگاه قرآن» را که حالا در کارکردها عرض میکنم خدمتتان، نوشتم قبل از اینکه چاپ بشود، این را دیدند و تایید کردند برای چاپ. فقط در یک مورد، من یک ایرادی در آن به آقای دکتر یدالله سحابی گرفتم، چون قبل از من این کتاب را دو نفر نوشته بودند، آیتالله مشکینی و آقای دکتر یدالله سحابی. هر دو درباره خلقت انسان کتاب نوشته بودند. من آن کتابها را هم خوانده بودم و بحثهایی هم که در خدمت آقای بهشتی داشتیم. بنا شد من این کتاب را بنویسم به خواست و دستور ایشان. کتاب که نوشته شد، مورد تایید قرار گرفت و چاپ شد، الان هم موجود است. ولی در یک موردی به خاطر اختلافنظری که با آقای دکتریدالله سحابی بین من و ایشان بود، یک تعبیری بکار بردم که – خب جوان بودیم، خیلی تا اندازههایی که ایشان میخواستند، و یا الان مثلاً هستیم نبودیم از نظر احترام به این و آن – ایشان مکتوباً به من تذکر دادند در آنجا، تذکرشان هم این بود که «برای انسانهای نورانی مثل آقای دکتر سحابی، اینگونه تعبیرها درست نیست». این دیگر شدیدترین تذکر آقای بهشتی به ما بود. یعنی تذکرهاش هم خیلی دوستانه، خیلی رفیقانه، خیلی بامحبّت، خیلی محترمانه بود که به ما یاد بدهند که این طور باشیم. شدیدترین تذکرشان این جملهای بود که من الان برای شما خواندم و یادم هم مانده همینجور و دستخط مبارک ایشان را هم دارم.
کارکردها
و کارکردها که دیگر آخر بحث من در این قسمت هست، با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، برنامه ما ادامه پیدا نکرد ولی خوشبختانه بحثها به آخر رسیده بود همانطور که گفتم. قبل از پیروزی انقلاب، چند نتیجه عملی از برنامه تربیت مبلّغ به دست آمد و بعد از پیروزی هم البته دستاوردهایی داشت. نگارش کتاب خلقت انسان از دیدگاه قرآن همین است که خدمت شما الان عرض کردم. ترجمه کتاب مسیحیت که حاوی تاریخ مسیحیت به اضافه آداب و رسوم کلیساها و تمام فرق مسیحیت است. کتاب قطوری است. من و آقای انصاری آن را ترجمه کردیم و این کتاب چند بار هم تجدیدچاپ شد و البته بعد از آقای بهشتی این چاپ شد، اما کتاب خوبی و کتاب مهمی است. خود مسیحیان و کلیساها در تهران دنبال این کتاب بودند و مطالبه کردند. کتاب اسلام در ژاپن با مقدمه آقای بهشتی که مسئول سفر من به ژاپن در تابستان سال 1356 و به خواست ایشان بود. سال قبل از پیروزی انقلاب، بنده سه ماه تابستان را در ژاپن بودم. هدف این بود که درباره راهکارهای تبلیغ اسلام در منطقه شرق آسیا مطالعاتی انجام بدهیم و محصول آن مطالعات را بنده در قالب یک کتاب نوشتم که این کتاب هم با مقدمه ایشان چاپ شد، از محصولات همین کار هست و شش بار هم تا حالا تجدیدچاپ شده است. سفر آقای محمدباقر انصاری دوستمان به آلمان و تصدی مسئولیت مرکز اسلامی هامبورگ از 1371 تا 1378 که این دیگر مال بعد از انقلاب است ولی نتیجه همان برنامه است.
سفر دوباره بنده به ژاپن و چند کشور آسیای شرقی با هدف معرفی انقلاب اسلامی به مردم آن کشورها، در بهمن ماه 1358 به همراه شهید هاشمینژاد رحمتالله علیه. بعد از این سفر دوم به ژاپن، به زیارت امام خمینی در جماران مشرف شدم و یک جلد از این کتاب اسلام در ژاپن را خدمت ایشان تقدیم کردم و گزارشی هم از همین مسائل تربیت مبلّغ خدمت ایشان دادم. آقای بهشتی هم گویا با امام صحبت کرده بودند و به این نتیجه رسیدند که نظر امام هم همین است و نظر خود آقای بهشتی هم این بود که با توجه به پیروزی انقلاب اسلامی و نیازهای داخلی، بهتر است فعلاً در داخل کشور ما هم فعالیت بکنیم و اگر قرار باشد برنامهای برای خارج باشد، بماند برای بعد. در نهایت شهادت آقای بهشتی این دفتر را بست.
معرفی اسلام تراز جهانی
پیوست عرایض بنده هم که چند دقیقه خدمت شما عرض میکنم، اینست که بارزترین اقدام آقای بهشتی برای معرفی اسلام تراز جهانی، اگر سوال بشود که کدام یکی از این اقدامات است، سه الی چهار تا را میشود اسم برد، یکی از اینها همین تربیت مبلغ بود، همین برنامهای که الآن تفصیلش را عرض کردم. یکی از اینها حضور ایشان در آلمان و آن کار مفصلی است که در آلمان انجام دادند که اکتفای به مرکز اسلامی نکردند. بلکه در سرتاسر اروپا با کلیساها، با دانشجوها، با دانشآموزها، با اقشار مختلف، با دانشگاهیان، با کشیشها کار کردند. حتی به آمریکا هم رفتند و هم از دور کار کردند برای معرفی اسلام در همان تراز جهانی و همینطور مساله قوه قضائیه. قوه قضائیه را آقای بهشتی میخواستند به جایی برسانند که عملکرد قضایی در ایران اسلامی، در نظام جمهوری اسلامی، در تراز اسلام واقعی باشد و قابل عرضه به جهان. این هم کار سوم که اگر مانده بودند این کار را حتماً انجام میدادند و به نتیجه میرساندند که متاسفانه این به نتیجه نرسید و البته بعد هم نرسید و باز هم نرسید و امروز ما قوه قضائیه در تراز اسلام نداریم. تعارف هم نباید بکنیم.
یکی دیگر هم مساله قانون اساسی است. از میان این چهار تا بنده نظرم اینست که قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی بارزترین اقدام شهید بهشتی برای معرفی اسلام تراز جهانی بود. البته قانون اساسی میدانید که در سال 1368 بازنگری شد و در بعضی موارد دستکاریهای خوبی نبود بخصوص در بخش اقتصادی و حکمرانی.
در عمل هم معلوم شد بعد از اینکه عملیاتی شد قانون اساسی، یک نواقصی دارد. خب طبیعی هم هست. این چیز لازمی است برای هر قانونی که بعد از مدتی بازنگری بشود، منتها درست. یک نکته دیگر هم در مورد قانون اساسی اینکه، به قانون اساسی عمل نشد. یعنی بعضی از اصولش اصلاً مغفول واقع شد حالا عمداً یا سهواً؛ و بعضی از اصولش هم دور زده شد و خلافش عمل شد. اینها مواردی هستند که نگذشتهاند قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی خودش را نشان دهد که اگر به این قانون به درستی عمل میشد، قطعاً ما یک حکمرانی بینظیر و تراز اسلام داشتیم که قابل عرضه بود در سطح جهانی. الان نیست، الان نظام جمهوری اسلامی قابل عرضه به جهان نیست. علتش هم اینست که به این قانون اساسی عمل نشد. و لذا گفتم، اگر یک سوال دیگری که ممکن است از همین سوال بوجود بیاید و اگر سوال بشود که اگر آقای بهشتی امروز در میان ما بودند چه میکردند؟ یک مجلهای از من یک سوالی کرد در همین زمینه. مجله خاطرات سیاسی، فصلنامه است و مال یکی از این آقایان نمایندههای قبلی مجلس است. پارسال یک مصاحبهای با من کرد در مورد حزب جمهوری اسلامی خیلی مفصل که حدود 50- 60 صفحه چاپ کرد. یک سوالش این بود که اگر آقای بهشتی الان در میان ما بود، چه میکرد؟ من گفتم: «در حصر بود.» اگر بود، در حصر بود. برای اینکه برنمیتافت این چیزهایی را که الان در جامعه ما میگذرد. ولی اگر بود – حالا اگر بود که میدانید آن وقتی که ایشان شهید شد 53 سال داشت و الان هم 41 سال است که از شهادتشان میگذرد، 94 سالشان بود، میشد بمانند و تندرست هم بودند آقای بهشتی. خیلی هم مسائل بهداشتی را رعایت میکردند – اگر بودند الآن، اولین کار ایشان این بود که با شجاعت و صراحت قانون اساسی را به ریل واقعی برمیگرداندند تا شایسته معرفی اسلام تراز جهانی باشد. بنابراین از نظر من، قانون اساسی بزرگترین کار آقای بهشتی بود و اگر قرار است ما به عنوان میراثداران شهید مظلوم آیتالله بهشتی کاری بکنیم که قدردانی باشد از آقای بهشتی، باید کشور را به جایی برسانیم که همان قانون اساسی مورد نظر آقای بهشتی حتماً به اجرا دربیاید و نواقصش هم برطرف بشود تا خواسته ایشان که معرفی اسلام از این طریق در سطح جهانی بود، برآورده بشود.
والسلام علیکم و رحمه الله
*شهید مظلوم آیتالله بهشتی علاوه بر علوم حوزوی در بسیاری از علوم روز صاحب نظر بود و چون بر سه زبان زنده دنیا مسلط بود، از منابع اصلی علوم دنیا استفاده میکرد
*در بخش معنوی، پایه و اساس شخصیت معنوی آیتالله بهشتی را «صداقت» تشکیل میداد، آقای بهشتی هرگز دروغ را در هیچ زمینهای و در هیچ اندازهای برنمیتابید
*ما آن زمان خیلی درک نمیکردیم که آقای بهشتی چرا اینقدر روی صداقت تاکید میکنند. حالا، که به یک حکمرانی رسیدیم و دروغ را اصل میبینیم و دغل را پایه و صداقت را تبعید شده از ساحت حکمرانی، تازه میفهمیم که آقای بهشتی چرا این همه روی صداقت تکیه میکردند
*قوه قضائیه را آقای بهشتی میخواستند به جایی برسانند که عملکرد قضایی در ایران اسلامی و در نظام جمهوری اسلامی، در تراز اسلام واقعی باشد و قابل عرضه به جهان، که اگر مانده بودند این کار را حتماً انجام میدادند و متاسفانه ما امروز قوه قضائیه در تراز اسلام نداریم
*قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی ایران بارزترین اقدام شهید بهشتی برای معرفی اسلام در تراز جهانی بود. البته قانون اساسی در سال 1368 بازنگری شد و در بعضی موارد دستکاریها خوب نبود بخصوص در بخش اقتصادی و حکمرانی. نکته دیگر اینکه به قانون اساسی عمل نشد
*اگر به قانون اساسی درست عمل میشد، قطعاً ما یک حکمرانی بینظیر و تراز اسلام داشتیم که قابل عرضه بود در سطح جهانی
*آقای بهشتی اگر امروز بودند، با شجاعت و صراحت قانون اساسی را به ریل واقعی برمیگرداندند تا شایسته معرفی اسلام تراز جهانی باشد
*جمهوری اسلامی
|