بمناسبت سالروز رحلت حجتالاسلام والمسلمین دکتر احمد احمدی در نوزدهم خردادماه سال 1397، استاد اخلاق و اندیشمند فرهیخته، حجتالاسلام والمسلمین دکتر احمد احمدی به دعوت حق لبیک گفت و جویندگان علم و دانش در حوزه و دانشگاه را در غم رحلت خویش به جهان ابدی عزادار کرد. دکتر احمدی علاوه بر خدمات بیشمار علمی در حوزه و دانشگاه، نمونه اخلاق عملی یک روحانی و تربیت شده حوزه، در میان دانشجویان و اساتید دانشگاه بود. چنانکه شخصیت اعتدالی ایشان در دورهای که بسیاری از افراد در دام افراط یا تفریط گرفتار آمدهاند، الگوی مثال زدنی برای حوزویان و دانشگاهیان است.
دکتر احمدی علاوه بر فعالیتهای فراوان در مراکز علمی، خود اهل تالیف بود و کتابهای "تاملات در فلسفه اولی (ترجمه)» رنه دکارت» و «نقد تفکر فلسفی غرب (ترجمه)، اتین ژیلسون»، و نیز مقالات تجربه حسی و رابطه آن با کلیت و استقراء؛ تفسیر قرائتی دیگر از آیات اول سوره روم؛ ریشهیابی تعارض علم و دین؛ اصل هویت یا مفصل روانشناسی و فلسفه؛ عقل و رابطه آن با دین و عرفان؛ اعتبار و روایی قرائتهای مختلف از دین؛ ضرورت؛ نقدی بر نظریه هیوم در باب علیت؛ گامی درجهت حل نزاع میان اصالت وجود و اصالت ماهیت؛ لاهیجی و اصالت ماهیت؛ ماهیت و جعل از دیدگاه میرداماد؛ خلط شناختشناسی و هستیشناسی در نزاع اصالت وجود و اصالت ماهیت؛ مغالطه کنه و وجه در نظریه تکثر قرائت دین، نشر ظفر؛ اصل علیت و رابطه آن با تشکیک وجود؛ ایزوتسو و زبان وحی؛ مربی خاموش(عاشورا)؛ ادراک حسی از دیدگاه ابن سینا و کانت؛ مناجات نظامی زخمه روح؛ تبیین ماهیت حق، نقدی بر اعلامیه حقوق بشر و ارتباط فیزیک و متافیزیک؛ از جمله آثار او است. استاد احمدی همچنین برای انجام کارهای دانشگاهی و ارائه مقالات علمی به کشورهای هند، آمریکا، کانادا، ایتالیا، ترکیه، الجزایر، سوریه، شوروی سابق، افغانستان، پاکستان، مصر، آلمان، انگلیس، ترکمنستان، اندونزی و لبنان سفر کرده و به زبانهای عربی و انگلیسی تسلط کامل داشته است.
دکتر احمدی اگر چه در عرصههای علمی سرآمد بود و خدمات شایانی در این حوزه از خود به جای گذاشت اما ویژگی بارز او در اخلاق بود، به گونهای که در همان مراکز علمی نیز به عنوان استاد اخلاق شناخته میشد و این مشخصه در تمام فعالیتهای او نمود روشنی داشت. از جمله خلوص نیت و پاکی سیرت او مثالزدنی بود. به گفته یکی از شاگردان «در رفتارش به گونهای عمل میکرد که گویی او فیلسوفی نیست که دشوارترین متنهای فلسفی ـ از پیچیدهترین مفاهیم متن بزرگان فلسفه غرب ـ را به فارسی برگردانیده و سالها آن را در کرسی دانشگاه تهران تدریس کرده بود یا همان استاد مسلم و تحلیلگر جدی نیست که متن اصلی تاریخ ادبیات ادوارد براون را به انگلیسی به عنوان زبان تخصصی در دوره دکتری به ما میآموخت یا آن عالم بلاغتدان و نحودان سترگی نیست که پیچ و خمهای دشوار متن عربی تفسیر کشّاف زمخشری را در دوره دکتری تربیت مدرس در جان ما میریخت، بلکه به مثابه پیرمردی بیپیرایه و سادهدل در آداب زیارت مینالید و به عتبات بوسه میزد. در کوچه و بازار و خلوت و جلوت با گمکرده خویش سخن میگفت». در مقام تدریس و کار و مدیریت نیز همه این خلوص را از او به یاد دارند، گرد و غبار مدیریت و مناصب بر آینه اخلاص او هیچگاه ننشست و روحیه او را عوض نکرد و با تکبر و نخوت از در آشتی برنیامد. برکت این اخلاص استاد به حدی بود که امروزه طیفی عظیم از دانشمندان علوم انسانی را بر سر خرمن دانشهای گوناگون مینشاند. این اخلاص و مسئولیتشناسی ناشی از علم و تعقل بود. منصوب شدن او از طرف بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی به عنوان نماینده ایشان در «ستاد انقلاب فرهنگی» و بعد عضویت در «شورای عالی انقلاب فرهنگی» و هر نوع مناصب دانشگاهی دیگر، نه موجب غرور او شد، نه عوض شدن اخلاق و منش و برخوردها و مناسباتش را درپی داشت و نه به هیچ وجه آن را مایه تقرب قرارداد. عمیقا به اصل شرف المکان بالمکین باور داشت. بعد از شهیدمطهری موفقترین شخصیت حوزوی است که در دنیای دانشگاهی توفیق اثرگذاری کلان پیدا کرد. دکتر احمدی در زمان حیات به پشتوانه اخلاص ویژه خود توفیقاتی کم نظیر به عنوان موفقترین الگوی وحدت حوزه و دانشگاه بدست آورد. هر کس به اندازه او اخلاص، علم، سختکوشی، مداومت، فروتنی، نخواستن، بیادعایی، روشمندی و دقت نظر را یکجا جمع کند و به چنین شخصیتی جامع تبدیل شود، یقینا در پیوند حوزه و دانشگاه موفق خواهد شد. خلوص او در شاگردپروری و تدریس به حدی بود که بارها در کلاس میلرزید، حتی دستانش و گاه همه وجودش به لرزه میافتاد. به جای چهار ماه، گاه هشت ماه و گاه چهارده ماه بدون دریافت یک ریال حقالتدریس اضافی درس میداد تا در دانشجو احساس کفایت کند. او تجربه دیوانسالاری نداشت ولی با کار فراوان مسئولانه، بسیار اثرگذار واقع میشد. همین مسئولیتپذیری بود که دکتراحمدی را به این نظر رسانید که در کل ایران ضرورت داشتن استاندارد فنی برای منابع درسی دانشگاهی به عنوان یک واقعیت است و شبانهروز کوشید تا این ضرورت را برای همگان روشن کند و آن را عملی بسازد و لذا "سازمان سمت" را تاسیس کرد و بیش از دوهزار جلد کتاب منبع دانشگاهی با نقدها و بازخوانیها و ویرایشهای شبانهروزی ایشان به دانشگاههای ایران و بعضا کشورهای همجوار بهویژه فارسی زبان راه یافت.
دکتر احمدی با همه عظمت علمی، داشتن منصب، نفوذ در میان ارادتمندان، بسیار ساده و بیریا و سلیم بود؛ کسانی که فرصت و توفیق داشتهاند بیشتر با وی زندگی کنند، دریافتهاند که این اخلاق انبیا بود که همانند همه مردم بودند اگرچه به وحی هم اتصال داشتند و به مقام نبوت الهی رسیده بودند. دکتر احمدی به قدرت اثرگذاری ناشی از توانایی و ظرفیت علمی و اخلاص خود اشراف کامل داشت و به دلیل اصالت حفظ خوی تبعیت ازرسولان الهی، نمیخواست نحوی دیگر زیست کند؛ به عبارتی او اطوار مختلف حیات و ساحتهای دگرگون معنوی را در خود نهادینه ساخته بود، گویی جهان را رمزناک میدید و از افقی بالاتر و ماورای مقامات دنیایی مینگریست.
یکی از ویژگیهای پسندیده و بسیار کمنظیر دکتر احمدی نخواستن، عدم دلبستگی به ابزار قدرت و انواع جاذبههای دنیایی بود که انصافا از فضیلتهای برباد رفته است!
در میان ویژگیهای دکتر احمدی، اعتدال و میانه روی که البته زیر بنای اخلاق اسلامی است، نمود بارزتری داشت. او چه در عرصه علمی و چه در حوزه رفتاری و چه در کش و قوس سیاسی مر موازین اخلاقی را رعایت میکرد و هیچ وقت از دائره عدالت خارج نشد، گزیده سخن میگفت، بجا عمل میکرد و به وقت موضع میگرفت. دفاع ایشان از مظلومین و بیاعتنایی به هیاهوی سیاست مداران کج رفتار، مثال زدنی است. چهره غم دیده و نیز چشمان اشکبار مرحوم احمدی در همایش اخلاقی تجلیل از آیتالله هاشمی که همه حضار را به تاثر وا داشت، فراموش نشدنی است و برای همیشه در تاریخ مروت و مردانگی ماندگار خواهد بود. وی در این همایش در توصیف آیتالله هاشمی رفسنجانی همه فضایل آیتالله هاشمی را یک طرف و صبر مثال زدنی او را در طرف دیگر دانست و اظهار داشت: او حق شناس، باهوش و با حافظه قوی بود. هیچ مقداری از وقتش را تلف نمیکرد تا به زندان افتاد. گاهی به بند 8 اشاره میکرد اما اینقدر مقاوم و شجاع بود که نمیگفت چه کردند اما معلوم بود که شکنجه زیادی دیده است. شاید بیشترین شکنجه را دید اما هیچ نگفت. وی با اشاره به تدوین تفسیر قرآن توسط آیتالله هاشمی رفسنجانی در زندان گفت: ما هنگام آسایش به زحمت چیزی مینویسیم اما هاشمی در زیر شکنجهها تفسیر راهنما را نوشت. در سالگرد رحلت دکتر احمدی، مقالهای از این دانشمند اخلاقمدار را انتخاب کردهایم و با مطالعه آن یاد این عالم ربانی را گرامی میداریم.
ریشه یابی تعارض علم و دین
قرنها این بحث رابطه علم و دین در حوزه علم و در حوزه دین مطرح است. آیا اصولا دین و علم با هم سازگار هستند یا نیستند؟این دعوا به حوزه علم و دین منحصر نشده است و این پرسش در باره رابطه دین و فلسفه نیز مطرح است. فیلسوف متاله مرحوم ملاصدرا و بوعلی سینا و شیخاشراق از کسانی بودند که اعتقاد داشتند، بین فلسفه و دین سازگاری وجود دارد، خودشان هم متاله بودند. شیخ اشراق در اواخر کتاب مطارحات میگوید: حکیم، حکیم نخواهد بود مگر این که موت اختیاری داشته باشد. و در جای جای آثارش نیز مساله تعبد و زهد و قرائت قرآن و تمسک به عبادات آشکار است. در غرب هم مساله تعارض علم و دین مطرح بوده است، به ویژه از زمانی که فلسفههای جدید پدید آمد و اصالت تجربه محور علوم شد و به خصوص پس از تاثیر اصالت تجربه به شیوه هیوم در آثار کانت و بعد از کانت هم، هگل و پس از او نیز پوزیتیویستهای دهه سوم قرن بیستم (بین سالهای 1920 تا 1932) و ظاهرا از سال 1926 که حلقه وین تشکیل شد، و گرچه این حلقه پنج، شش سال بیشتر طول نکشید، اما در همه این دورانها بذر نامطلوبی که کاشته شده بود، رشد کرد و اثرش در حوزه علم نمودار شد.
بعدها هم اصل ایندترمینیسم «هایزم برگ» که مولود همان اصالت تجربه بود، در فیزیک راه پیدا کرد و زمینه را گستردهتر نمود.
آن آراء و تفکرات فلسفی از یک سو و پیشرفتهایی که در حوزه علوم از برکت اصالت تجربه حاصل شده بود ازسوی دیگر وسیلهای شد تا این که عدهای از الحاد سرمایه بگذارند، جنبههای سیاسی و پیشرفت اقتصادی و گسترش بازار و رواج فساد و فحشاء نیز زمینه را هموارتر کرد، و ملحمهای پدید آمد که دعوای علم و دین بود. یادآور میشوم بررسی هر کدام از این زمینهها و تبیین آن، نیاز به تحقیقات عمیق و گستردهای دارد که جایش در حوزههای علمیه خالی است.
به هر حال اجمال مساله این است که از دعوای عقل و دین شروع شده و پس از آن مبدل به دعوای علوم پوزیتیویسم -که بخشی از آن، از فلسفه است- با دین گردید و بعدها هم این دعوا وارد حوزه علوم تجربی و پس از آن علوم کاربردی شد. اما حرف ارزشمندی را محیی الدین در این باره در آغاز فتوحات دارد که بسیار راهگشاست و باید در این مباحث کاملا مورد توجه و دقتباشد. محیی الدین بعد از فهرست مفصل پانصد و شصت، هفتاد بابی که برای فتوحات میآورد و علوم را تقسیم میکند، اشاراتی دارد که اسماعیلیه چنین میگویند و لاادریه این چنان میگویند و گذرا از این مطالب رد میشود و میگوید من با آنها هیچ کاری ندارم، در حقیقت آنها سرجای خودشان هستند. من میخواهم شما را از این مرحله فراتر ببرم و حقایقی را که یافتهام به شما بگویم، این جایگاه عرفان است. او میگوید: بین فلسفه و عرفان، بین ریاضیات و عرفان و بین علوم تجربی و عرفان اصلا اصطکاکی وجود ندارد. جایگاه اینها در حوزه نازل و پایینی است. ابن عربی میگوید: من سخنی فراتر از اینها دارم آن را بشنوید، اگر دلیلی داشتم، بپذیرید و اگر نداشتم حد اقل انکار نکنید. فراتر از عرفان، وحی است، دین به ما هو وحی، آنچه که منشاش وحی است، آیا با این علوم تعارض دارد یا ندارد، یعنی در عرض استیا در طول اینها است؟
از تجربه آغاز میکنیم و بعد ریاضیات که یک نوع فراورده ذهنی است، و از این فراتر فلسفه و پس از آن عرفان و در نهایت وحی، آیا اینها با هم اصطکاک مبنایی دارند؟ اگر وحی فراتر از عرفان هست و دستاورد خاصی است که نبی به ما میگوید و ما صدق گفتار نبی را پذیرفتهایم دیگر جایی برای ادعای تعارض نمیماند. اساسا این چهار، پنج مرحله در طول همدیگر قرار دارند. بوعلی و محیی الدین هم این سخن را میگویند. پس از این بحث مبنایی به سراغ مصادیق میرویم. آیا آن چه را که در عرفان گفتهاند با آن چه در فلسفه آمده اصطکاک دارد یا ندارد؟ کتاب تمهید القواعد "ابن ترکه" در حقیقت تلاشی استبرای این که بگوید بین آنچه در فلسفه آمده و آنچه در عرفان آمده اصطکاک وجود ندارد.
مرحوم علامه طباطبایی(ره) بارها میفرمودند: قرآن و برهان با همدیگر هماهنگاند. استاد بزرگوار حضرت آیتالله جوادی نیز «تحریر تمهید القواعد» را برای همین نوشتهاند. اگر در مبنا، بین عقل و عرفان اصطکاکی وجود ندارد، طبیعی است که بین اینها و بین وحی هم اصطکاک ذاتی و ماهوی وجود ندارد، حقیقتی لایه لایه است. علوم تجربی و فلسفه یک بخشش را میگوید و عرفان یک بخش فراتر را و پیغمبر بخشی فراتر از آن را مییابد و میگوید و هیچ کس حق ندارد انکار کند، فقط حق دارد بگوید من نمیفهمم. به گفته ویتگنشتاین، کسی که میخواهد مرز را تعیین کند باید از آن طرف مرز هم آگاه باشد، و الا بگوید این همین است و آن طرفش نیست، این سخن ناصواب و نسنجیدهای است. برای انکار هر چیزی باید به آن طرف مقابل نیز آگاه باشد تا آن را انکار کند، کسی حق ندارد ندانستههایش را منکر شود.
بنابراین عالم تجربی و فیلسوف یا عالم در هر علمی، تنها میتوانند در حوزه علم خودشان بگویند ما این قدر یافتیم و در باره امور دیگر، اگر کسی وسیلهای برای ادراک داشت، میسنجیم، اگر توانستیم تشخیص میدهیم حالا با معجزه یا هر چیز دیگر و چنانچه نتوانستیم تشخیص دهیم، ساکت میمانیم. امام (ره) بارها میفرمودند، انکار نکنید، این حرف خیلی معنی دارد، یعنی شما اصلا حق انکار ندارید، برای این که انکار کردن آن است که میگوییم نیست و کسی که میگوید نیستباید آگاهی داشته باشد که این محمول مال این موضوع نیست. و وقتی خبر نداریم، حق نداریم انکار کنیم. عارف ادعایی میکند، حرفش را بررسی میکنیم، اگر میخواهد ما را از طریق استدلال ببرد و استدلال نداشت، نمیپذیریم، اگر گفت دنبال من بیا:
برو اندر پی خواجه به اسرا
تفرج کن همه آیات کبری
اگر دستت را گرفت و از طریق سلوک شما را پیش برد و به جایی رسیدید هنیئا لک، اگر هم دنبالش نرفتید، حق انکار ندارید. این اساس مساله است. بسیاری از این فیلسوفانی که گاهی کملطفی کردهاند (مثل کانت) و خواستهاند دین را تنها در حوزه عقل بگنجانند، به این نکته توجه نداشتهاند و جواب آنان همین است.
*دکتر احمدی علاوه بر فعالیتهای فراوان در مراکز علمی، خود اهل تالیف بود و دهها کتاب و مقاله را به رشته تحریر در آورده است
*دکتر احمدی اگر چه در عرصههای علمی سرآمد بود و خدمات شایانی در این حوزه از خود به جای گذاشت، اما ویژگی بارز او در اخلاق بود، بهگونهای که در همان مراکز علمی نیز به عنوان استاد اخلاق شناخته میشد
* از ویژگیهای پسندیده و بسیار کمنظیر دکتر احمدی نخواستن، عدم دلبستگی به ابزار قدرت و انواع جاذبههای دنیایی بود
*در میان ویژگیهای دکتر احمدی، اعتدال و میانهروی که البته زیربنای اخلاق اسلامی است، نمود بارزتری داشت
*جمهوری اسلامی
|