«خدا هم کارگر است»
اینیاتسیو سیلونه متفکر بزرگ ایتالیایی در «نان و شراب» مینویسد: دن پاپولو گفت: شنیدهام در این کوه معدنی وجود دارد. بونیفاتسیو با نگرانی واکنش نشان داد: خدا نکند! - چرا؟ مرد چوپان در توضیح میگوید: مادام که کوه فقیر است مال ماست اما همین که معلوم شود غنی است دولت آن را تصاحب خواهد کرد. دولت یک دست دراز دارد و یک دست کوتاه. دست دراز دولت به همه جا میرسد و برای گرفتن است و دست کوتاه برای دادن است و فقط به کسانی میرسد که خیلی نزدیکاند!
عصر ایران؛ روز جهانی کارگر در ایران تعطیل رسمی نیست اما گرامی داشته میشود. بر خلاف روز زن یا روز معلم که به جای گرامیداشت روزهای جهانی آنان مناسبتهای داخلی تعیین شده روز کارگر اما یکی است: همان روز جهانی و تنها تلاشی که در سال اول بعد از انقلاب صورت پذیرفت این بود که در این روز از شهدای کارخانه چیتچیان در سال ۱۳۵۰ هم یاد شود تا رنگ وبوی ایرانی به خود بگیرد.
انقلاب ۱۳۵۷ در حالی به پیروزی رسید که گفتمان چپ در جهان هواخواهان بسیار و در ایران صدای بلندی داشت. از این رو جمهوری اسلامی نوپا از یک سو نمیتوانست به همبستگی گفتمانهای سلبی پیش از انقلاب در دوران استقرار هم ادامه دهد و از جانب دیگر نیروهای مذهبی متهم به پیوند با منافع بازار بودند و میخواستند این انگ را از خود دور کنند.
در این فضا و برای آن که مارکسیستها و نیروهای چپ دست بالا را پیدا نکنند حزب جمهوری اسلامی در ۱۱ اردیبهشت ۱۳۵۸ راهپیمایی سراسری به راه انداخت و بخش کارگری آن توانست نیروهای کارگر را در حمایت از جمهوری اسلامی به حرکت آورد.
این مراسم در تهران و در میدان امام حسین با حضور صدها هزار نفر برگزار شد که البته همه کارگر نبودند ولی در آن فضا هژمونی گروههای چپ در تبلیغ روز کارگر را شکست. دولت موقت متهم به گرایشهای لیبرالی و سرمایهداری بود اما وزیر کار آن داریوش فروهر چنین قضاوت نمیشد و مورد احترام همگان بود. او که به عنوان چهرهای ملیگرا شناخته میشد حاضر به سخنرانی در مراسم حزب جمهوری اسلامی در روز کارگر نشد اما یک چهره ملی دیگر که سودای ریاست جمهوری در سر میپروراند این فرصت را فروننهاد و سخنران اصلی شد: ابوالحسن بنیصدر. این تنها آیینی بود که دکتر محمد بهشتی و ابوالحسن بنیصدر دوشادوش هم حرکت کردند و هر دو هم سخنرانی کردند.
روز 11 اردیبهشت 1358 روزنامهای منتشر نشد چون کارگران روزنامهها و چاپخانهها قایل به تعطیلی این روز بودند و خبر راه پیماییها و تظاهرات و خواستها هم در روز بعد عملا تحتالشعاع ترور استاد مرتضی مطهری در شامگاه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۵۸ قرار گرفت.
اگر مطهری را در آن روز فرقان ترور نکرده بود موضوع کار و کارگری و این سخن امام خمینی که «خدا هم کارگر است» بیشتر مورد توجه و تحلیل قرار میگرفت اما تنها جلد یکی از مجلات هفتگی با این گفته طراحی شد.
۱۱ اردیبهشت ۱۳۵۸ نیروهای سیاسی در سر دادن شعارهای کارگر-گرایانه از هم پیشی میگرفتند تا این تصور ایجاد نشود که حکومت تازه و نیروهای مذهبی از کارگران غافلاند. در آن روز هنوز فناوریهای امروز نبود که بتوان به سرعت بنر آماده کرد و از این رو مجال تکثیر سخنان امام خمینی فراهم نبود و تنها روی مقواها در دست داشتند:
-حق تعالی هم کارگر است/ هر روز روز کارگر است و اگر بگوییم یک روز روز کارگر است مثل این که بگوییم یک روز برای نور و خورشید است....
نیروهای مذهبی مهمترین رقیب گفتمانی خود را چپها میدانستند و به همین خاطر میکوشیدند این مفهوم را القا کنند که در اسلام هم به کار توجه شده و جمهوری اسلامی در خدمت سرمایهداران نخواهد بود. این تصور غالب بود که کارخانه داران پولها را بردهاند و کافی است بانک و دولت و کارخانه دست خودمان باشد تا ایران گلستان شود. این تصور که ثروت را باید خلق و ایجاد کرد غایب بود و همه خیال میکردند پول زیاد است منتها یک عده چپو و چپاول کرده اند و کافی است کار را به دست آدمهای چشمودلسیر و پاک بدهیم. ( پاکدستی البته حالا یک امتیاز شده و بابت آن منت میگذارند. مثل دیروز که آقای رییسی مدام میگفت آقای فاطمیامین پاکدست است. مثل این که بگوییم رییس شعبه بانک خیلی مرد خوبی است. چون شبها پول بانک را به خانه نمیبرد. یا رییس کلانتری خیلی آرام است. چون کلت را در نمیآورد و این و آن را نمیکشد با این که مسلح است).
در همان راهپیمایی سال ۵۸ در یک پارچهنوشته بزرگ ترجمه فارسی آیه «لیس للانسان الا ما سعی» را با خود حمل میکردند: نیست برای آدمی مگر آنچه کار کرده.
چند ماه بعد داریوش فروهر حداقل دستمزد کارگران را دو برابر کرد و به ۱۷۰۰ تومان رساند که با دلار ۷ تومانی ۲۵۰ دلار میشد و همین ۲۵۰ دلار در سال های بعد هم مبنای محاسبه قرار گرفت اگر چه در سالهای اخیر با افزایش قیمت دلار رو به کاهش گذاشته و از ۱۵۰ دلار هم کمتر شده و تازه از یارانه های غیر مستقیم هم خبری نیست. هم ۲۵۰ دلار کم شده هم اقلام غذایی با حذف یارانهها بسیار گران شدهاند و هم خلق پول به اقلیتی قدرت خرید داده و چون تقاضای آنان فرونکاسته در عرضهها هدف آناناند نه کارگران و کالاها و خدمات بسیاری از دسترس کارگران خارج شده و همه این کاستیها را دولت با چندرغاز یارانه نقدی میخواهد جبران کند! آقای رییسی هم این طرف و آن طرف میرود و به این و آن دستور میدهد.
هیچ دولتی بعد از انقلاب مانند دولت فعلی بیگفتمان نبوده و همین سر در گمی و توهم زدگی و جدی گرفتن شعار برای تصاحب قدرت دامان کارگران را نیز گرفته است و اگر هم بتوان گفتمانی برای دولت فعلی سراغ گرفت نگاه صدقهای و کمیته امدادی است و حالا کار به جایی رسیده که پرسشهایی از جنس «ناهار خوردی» که دو سال پیش اسباب طنز شد امروز اما جای طرح واقعی پیدا کرده زیرا چه بسا شخص از عهده تامین یا خرید ناهار برای خود برنیاید.
هر چند حداقل دستمزد همه ساله افزایش داشته و از ۱۰۰۰ برابر به نسبت ۴۰ سال قبل هم بیشتر شده اما چون با قدرت خرید بر پایه دلار مقایسه میشود چنین احساسی درنمیگیرد.
به لحاظ گفتمانی هم با حذف گروههای چپ و بعدتر فروپاشی اتحاد شوروی میدانداری آنان در روز کارگر از میان رفت اما ۱۱ اردیبهشت همه ساله گرامی داشته میشود منتها کل ماجرا به خانه کارگر سپرده شده و عملا از سندیکاهای مستقل کارگری خبری نیست و در قانون کار جمهوری اسلامی ایران هم شورای اسلامی به جای سندیکا نشسته است.
ماده ۳۳ قانون کار پیش از انقلاب حق اخراج را به کارفرما میداد و در قانون کار بعد از انقلاب این حق از کارفرما ستانده شد و از شگفتیهای اقتصاد ایران این است که تار و پود آن سرمایهداری است و سرمایه بر کار میچربد اما قانون کار نسبتی با این نگاه و واقعیت ندارد.
سرمایهداری مولد و صنعتی پیش از انقلاب به وابستگی و مونتاژ و استثمار متهم شد و کارخانهها به دست دولت افتاد و بعد از ورشکستگی و زیاندهی به بخش خصوصی سپرده شدند. بخش قابل توجهی از تمایل به تملک اما برای استفاده از زمینهای مرغوب کارخانهها و به قصد تغییر کاربری بود نه تولید و اکنون همه ماندهاند که این اقتصاد را چه بنامند؟ اگر سرمایهداری است پس چرا این قدر دولتی است و اگر چپ و مارکسیستی است چرا حقوق کارگران این قدر نازل است و سندیکا ندارند؟
موسی غنینژاد اقتصاددان هوادار اقتصاد آزاد که در مناظره اخیر پرده توهم مدعیان اقتصاد اسلامی را درید و کوس کمسوادی مدعیان را به صدا درآورد از این اقتصاد به عنوان سرمایهداری رفاقتی یاد میکند و آن را از اقتصاد آزاد کاملا جدا میداند.
هر چند قانون اساسی دولت را از تبدیل شدن به کارفرمای بزرگ منع کرده اما کارگران عملا کارگر کارفرمایی به نام دولت شدهاند و دولت هم در قالب کارفرما و هم از طریق تشکیلات حکومتی به نام کارگر سخن میگوید و هم بین این دو میانجی است و این وضعیت مضحک و اسفبار به خاطر آن است که هم خصوصیسازی داریم هم قانون کار چپ. هم ارزش کار نازل شده و هم خلق انبوه نقدینگی میدان را به سرمایه غیر مولد و سپردهگذاری شده در بانکها یا به طلا و دلار تبدیل شده سپرده و هم مدام از کارگران تجلیل میشود.
این تعارض البته همه جا هست. معلمی شغل انبیاست اما در ابراز نظر و عقیده مثل پیامبران نیستند. بهشت هم زیر پای مادران است اما اگر پوشش رسمی را رعایت نکنند مادریشان دیگر هیچ جایگاهی ندارد و آقای زاکانی تهدید می کند ایستگاه مترو را به رویشان میبندد. عوارض میگیرد که خدمات بدهد و شهر را پاکیزه کند اما ناظم شهر شده است.
به مناسبت امروز هم طی ساعات آتی و از زبان مجریان صدا و سیما تا شب صد بار خواهیم شنید که پیامبر دست کارگر را میبوسید اما نمیپرسند کدام یک از حاملان گفتمان رسمی ولو صوری حاضر است دست کارگری را ببوسد؟ دستکم دست همان کارگری را که هر روز پشت سر امامجماعت کارخانه نماز میخواند؟
اگر در سال ۵۸ هدف این بود که کارگران به دامان گرایشهای مارکسیستی درنغلتند و آرمان خود را در اسلام و از نیروهای اسلامی جویا شوند اکنون نیز مهمترین دغدغه این است که تبلیغات براندازان بر کارگران کارگر نیفتد. در همان سال ۵۸ هم البته رهبر فقید انقلاب تصریح کرد: میخواهند نگذارند چرخهای تولید و اقتصاد به گردش درآید و می خواهند کارگران ما را اغفال کنند. ۴۴ سال بعد از آن همچنان دغدغه غالب همین است.
یکی از پوسترهای مشهور حزب جمهوری اسلامی در راه پیمایی ۱۱ اردیبهشت ۱۳۵۸ این مضمون را تبلیغ می کرد: کار مالکیت میآورد نه زور. کار را در آن نوشته در مقابل سرمایه قرار نداده بودند اما به مرور آنچه مالکیت و ثروت و تسهیلات (و حتی تحصیلات) آورد اتفاقا نه کار که نزدیکی به قدرت بود.
هر چه به قدرت سیاسی نزدیکتر بودی از مواهب آن هم بیشتر برخوردار میشدی و از دل آن منحط ترین نوع خصوصیسازی درآمده که نه اسلامی است نه مارکسیستی و نه سرمایهداری. شلم شوربایی که اسم اقتصاد اسلامی روی آن گذاشته اند و مدرس و مبلغ آن در مناظره تلویزیونی نتوانست در یک سطر توضیح دهد چیست. این فرد ( مسعود درخشان) در ۲۵ سال گذشته فقط یک حرف بلد بوده و آن هم این که همه بانکها باید در هم ادغام شوند و بانک ملی اسلامی درست شود. وقتی میگویند این ایده درخشان چرا در دولت انقلابی مورد علاقه شما اجرا نمیشود خود را از تک و تا نمیاندازد و میگوید چون روحیه انقلابی ندارند!
اینیاتسیو سیلونه متفکر بزرگ ایتالیایی در «نان و شراب» مینویسد:
دن پاپولو گفت: شنیدهام در این کوه معدنی وجود دارد. بونیفاتسیو با نگرانی واکنش نشان داد: خدا نکند!
- چرا؟
مرد چوپان در توضیح میگوید: مادام که کوه فقیر است مال ماست اما همین که معلوم شود غنی است دولت آن را تصاحب خواهد کرد. دولت یک دست دراز دارد و یک دست کوتاه. دست دراز دولت به همه جا میرسد و برای گرفتن است و دست کوتاه برای دادن است و فقط به کسانی میرسد که خیلی نزدیکاند!
بر این اساس میتوان گفت این همه ریاکاری برای ابراز وفاداری و شعارهای توهمی به خاطر نزدیک شدن به قصد برخورداری از مواهبی است که در کف همان دست کوتاه است.
به ۱۱ اردیبهشت ۵۸ و ۴۴ سال قبل بازگردیم: داریوش فروهر در مراسم حزب جمهوری اسلامی سخن رانی نکرد در حالی که وزیر کار بود. مرتضی مطهری هم با حزبی شدن روحانیت مخالف بود و عضو حزب نشد و طبعا به سخنرانی دعوت نشد یا نرفت در حالی که اگر سخنران مرسم بود از ترور هم جسته بود چون شبانگاهان به خانه بازمی گشت و به جلسه «متاع» در خانه دکتر یدالله سحابی نمیرفت.
دبیر کل حزب اما که به اصول اقتصادی مطابق آموزههای سید محمد باقر صدر (اقتصادنا) باور داشت سخنرانی کرد. هم او که با هوش سیاسی بسیار بالاتر از همصنفان و حتی روشنفکران و دیگر سیاسیون رقبا را میشناخت و بی آنکه متهم به گرایشهای چپ شود قانون اساسی را از گرایشهای سرمایهسالار دور کرد. قبل از او بنیصدر پشت تریبون رفت چون با مدعای اقتصاد توحیدی به صحنه آمده بود.
به مرور اما داستان چنان دگرگونه شد که اصل ۴۴ را به گونهای تفسیر کردند که مفهوم خصوصیسازی از آن برخیزد و این مثل آن است که شعر حافظ به ستایش زاهدان برسیم!
سالهاست دیگر عبارت «خدا کارگر است» را نمیبینیم. البته عین تعبیر امام این بود: حق تعالی مبدا کار و کارگری است. فعال است. عالم ما بعدالطبیعه در جنت و نار همه از کار و کارگری پیدا شد و بهشت و دوزخ از کار انسان است. پس حق تعالی هم کارگر است...
حال در نظامی که بنیانگذار آن چنین نگاهی به کار و کارگر داشته فقط پول است که حرف میزند. تمثیل تلخی است اما واقعیت دارد: دیه خون کارگر اگر به بانک سپرده و سود ماهانه دریافت شود از دستمزد شرافتمندانه دوران حیات و کار او بیشتر است!
به یاد سخنی از یکی از بستگان میافتم که میراث پدری را به دلار هزار تومان تبدیل کرد و به کانادا کوچید. درآن سامان به قصد معرفی برای تقسیط مبلغ خودرو به بانک مراجعه کرد اما درخواست او رد شد. ناباورانه به رییس بانک گفت: موجودی من بسیار بیش از مجموع اقساط است. یعنی چرا نگران توان من در بازپرداخت هستید؟
رییس بانک گفت: شما در فرمتان شغلی ننوشتهاید. خدمات ما در قبال کاری است که انجام میدهید نه پولی که در بانک ما گذاشتهاید و با انگشت به کارگری که داشت پیاده رو مقابل بانک را رفت و روب میکرد اشاره کرد و گفت: اگر شغل داشتید مشمول تسهیلات خرید اقساطی میشدید.
در صداقت خاطره او تردید نداشتم اما پرسیدم اگر واقعا چنین است چرا به بهشت امن پولهای به تاراج رفته بدل شدهاند؟ پاسخ داد: به ذهن من هم این پرسش آمد اما نمیتوانستم با او بحث کنم ضمن این که شاید آن موضوعات در سطح کلان مطرح باشد و در لایههای زیرین جامعه نمیخواهند تسری دهند.
چه شد که از شعار «عرق کارگر مثل خون شهید مقدس است» رسیدیم به مشاهده عرق شرم بر گونه کارگران ایران و البته حالا کارفرما هم دیگر دیو نیست چرا که کمر او هم زیر فشار بهره بانکها و اقتصاد رانتی خم شده است.
آری دولتها دست درازی دارند برای گرفتن و دست کوتاهی برای دادن و تلاش برای نزدیکی به خاطر همین است.
شعار و تکریم برای کارگران ایران آب و نان نمیشود و آب و نان هم البته کافی نیست. مادام که کارگران صاحب تشکل و اتحادیه و سندیکا نشوند ادعای توجه به آنان در روز کارگر در حد شعار و تعارف خواهد بود. کار دولت میانجیگری است نه آن که هم نقش کارفرما را بازی کند هم نقش کارگر را.
تازه اینها همه در حالی است که جهان فردا با هوش مصنوعی مجال شعارهای مارکسیستی را هم میستاند و از حالا باید تشکلها به فکر آینده باشند. آیندهای که انسان و نیازهای او باقی است ولو هوش مصنوعی جای شماری از کارگران را بگیرد و آموزههای مارکس را به چالش بکشد.
انسان اما همیشه انسان است و یگانه راه تضمین و تامین عدالت انسانی هم آزادی است. آزادی....