حجت الاسلام و المسلمین هادی سروش در مراسم شب بیست و یکم ماه رمضان مجمع دینی احیای فضیلت گفت: تار و پود حاکمیت علی(ع) اخلاق است؛ نه اینکه رنگ اخلاق داشته باشد. جوهر وجودی حکومت علی(ع) اخلاق است. یک نفر به قصد کشتن امیرالمؤمنین(ع) ضربهای زده و حکومت میتواند شکنجه کند و اعتراف بگیرد که او را معاویه فرستاده و یا هر اعترافی که دوست دارد. چنین چیزی در تاریخ نیست و امیرالمؤمنین(ع) میفرماید به این زندانی برسید و یک وقت چیزی میخواهد کسر نگذارید. دوم اینکه حکومت به بهانه این دست بردن به سلاح شروع به اعدام کند. اما این کار را هم نکرد و فرمود یک وقت نشود دست به خون مسلمین دراز و بهانه برای کشتار مسلمین پیدا کنید؛ او یک ضربه به من زده و شما هم یک ضربه به او بزنید.
این استاد حوزه علمیه قم با تأکید بر اینکه در حاکمیت علوی و حکومت امیرالمؤمنین(ع) «حاکمیت اخلاق» مطرح است، گفت: در خطبه 16 نهج البلاغه این جمله آمده که امیرالمؤمنین(ع) فرمود به شما قول میدهم و بعد قسم هم میخورد که در حاکمیت چیزی از مردم پنهان نخواهد کرد و دروغی نخواهد گفت. اگر بنی امیه یک دروغ از دروغهایی که ما میگوییم مصلحتآمیز، در تاریخ پنج ساله حکومت امیرالمؤمنین(ع) پیدا میکرد تا امروز به همه دنیا میرساند تا بتواند آبروی علی(ع) را ببرد و یک حرف خلاف از کل حکومت امیرالمؤمنین(ع) پیدا نکردند.
به گزارش خبرنگار جماران، حجت الاسلام و المسلمین هادی سروش در مراسم شب بیست و یکم ماه رمضان مجمع دینی احیای فضیلت، گفت: در حکومت امیرالمؤمنین(ع) مانند هر قدرت، حاکمیت و حکومتی، میتواند شاخصه یا شاخصههایی مورد اصالت و توجه قرار گیرد. در حکومتهای قبل و بعد از امیرالمؤمنین(ع) اصالت با قدرت است؛ اصالت با کسی است که میتواند غلبه پیدا کند و کسانی که به قدرت میرسند هیچ باکی ندارند از اینکه این شاخصه حکومت خودشان را علنا معرفی کنند.
این استاد حوزه علمیه قم تصریح کرد: در حکومت امویان که نام معاویه بیش از همه مطرح است، او بدون هیچ تعارفی مطرح کرد که حکومت و حاکمیت از آن قدرتطلبان است و هرکسی که به قدرت برسد. اما در حاکمیت علوی و حکومت امیرالمؤمنین(ع) «حاکمیت اخلاق» مطرح است. معاویه 40 سال حکومت میکند اما امیرالمؤمنین(ع) پنج سال حکومت میکند. ممکن است حکومت بر پایه اخلاق پایدار هم نباشد اما اخلاق اجازه نمیدهد حاکم و حکومت برای بقا دست به هر کاری بزنند.
وی تأکید کرد: انسان با مجموعه ای غرایض خلق شده است که هر کدام به شکل وسیعی میتواند همه هستی یک انسان را بگیرد. این غرایض فرمان و ترمز نیاز دارد؛ «عقل» غرایض را جهت میدهد و حقیقتی به نام «اخلاق» این غرایض را کنترل میکند. اگر اخلاق نفی شود، یعنی تمام غرایضی که در انسان هست و از هر سلاح هستهای نابودکنندهتر است، بدون کنترل میماند. اخلاق است که قدرتطلبی و شهوترانی را کنترل و انسان را انسان میکند.
سروش افزود: طبیعتا عدهای با «اخلاق» مخالفت میکنند اما نباید انتظار داشته باشیم به صورت صریح مخالفت کنند و اگر کسی با اخلاق به صورت صریح مخالفت کند، بلافاصله نفی میشود. لذا کسانی که اخلاق را برای منافع خودشان خطر میبینند از راه دیگری اقدام میکنند. گروهی گفتند اخلاق نسبی است و قائل به نسبیت در اخلاق شدند. یعنی اخلاق همه جا خوب نیست و یک جاهایی خوب است آدم اخلاق از خودش نشان بدهد و یک جاهایی هم خیلی بد است؛ دروغ، آدمکشی و دخالت در حریم آبروی اشخاص یک جایی بد و یک جایی خوب است.
وی یادآور شد: گروه سومی امروزه صدایشان به گوش ما میرسد که نه میگویند اخلاق حرف بیخود است و نه میگویند اخلاق نسبی است؛ بلکه میگویند اخلاق میتواند در مقابل دین قرار بگیرد و دین را از پای در بیاورد؛ این خیلی حرف خطرناکی است. معنا و خروجی این حرف این است که یک کسی میتواند به انگیزه دین و دینداری هر عمل غیر اخلاقی را انجام بدهد. کسانی که این حرف را میزنند اگر خانهای خراب کنند، آبرویی بریزند و حتی آدمی بکشند، میگویند ما داریم به مقتضای دین عمل می کنیم و اخلاق در مقابل دین قد علم کرده و آن را باید کنار بگذاریم.
این استاد حوزه علمیه قم اظهار داشت: علت اینکه پای دین را وسط میکشند این است که فطرت انسان در برابر دین خاضع است؛ نگاه نکنید که بعضیها با رفتارشان نگاه جامعه نسبت به دین را عوض کردهاند. این تفکر سالها قبل میگفت اطاعت از پیامبر(ص) مهمتر از اطاعت از خدا است. دین را این طور معرفی میکنند که در یک شخص میتواند ظهور کند و میگویند این دین بر اخلاق غلبه دارد. این طور با اخلاق معامله و آن را نابود میکنند.
وی گفت: شهید مطهری میفرماید «از بیرون جهان اسلام بر داخل نباید ترسید و از داخل باید ترسید؛ ترس از داخل هم منحصر به این نیست که مردم به علل خاص شهوانی و غیره فسق و فجور کنند؛ بلکه از نفاق داخلی و نیروهایی که از مواجهه با اسلام میترسند، ماسک اسلام به چهره میزنند، هدفهای پلید خود را زیر شعارهای اسلامی با تهی کردن اسلام از درون و محتوا و ابقاء اندام و پوسته و با تغییر دادن مسیر و هدف و بالأخره با نوعی تحریف معنوی دنبال میکنند». از این حرفها این طور برداشت میشود که اگر آقای مطهری امروز بود میگفت از بی حجابی نترسید و از بعضی حرفهایی که در صدا و سیما میزنند بترسید.
سروش با تأکید بر اینکه حاکمیت امیرالمؤمنین(ع) بر اساس اخلاق است، افزود: به نظرم تعبیر «مجسمه اخلاق» برای وجود امیرالمؤمنین(ع) کم است. در نهج البلاغه هست که مردم برای بیعت با امیرالمؤمنین(ع) هجوم آوردند و امیرالمؤمنین(ع) در مواجهه با این درخواست عمومی است و تاریخ طبری نقل میکند که امیرالمؤمنین(ع) فرمودند فردا در مسجد صحبت میکنم. فردا فرمودند که یک روز به شما مهلت دادم تا فکر کنید روی بیعتی که میخواهید با من داشته باشید و من زعیم جهان اسلام شوم. بعد هم فرمود شما به من فشار میآورید که مسئولیت قبول کنم.
وی یادآور شد: در خطبه 16 نهج البلاغه این جمله آمده که امیرالمؤمنین(ع) فرمود به شما قول میدهم و بعد قسم هم میخورد که در حاکمیت چیزی از مردم پنهان نخواهد کرد و دروغی نخواهد گفت. اگر بنی امیه یک دروغ از دروغهایی که ما میگوییم مصلحتآمیز، در تاریخ پنج ساله حکومت امیرالمؤمنین(ع) پیدا میکرد تا امروز به همه دنیا میرساند تا بتواند آبروی علی(ع) را ببرد و یک حرف خلاف از کل حکومت امیرالمؤمنین(ع) پیدا نکردند.
این استاد حوزه علمیه قم تأکید کرد: امیرالمؤمنین(ع) لحظهای از اخلاق فاصله نگرفت. در صفین امیرالمؤمنین(ع) شخصی به نام جریر را به شام فرستاد و سه ماه ماند تا یک وقت معاویه جنگی را شروع نکند. عده ای از قاریان قرآن به امیرالمؤمنین(ع) گفتند اجازه بدهید تحقیق کنیم که آیا حق با شما است یا با معاویه است و بعد کسی که حق است را کمک میکنیم و امیرالمؤمنین(ع) فرمود اصلا تمام کتابهای آسمانی، عقل و خرد همین را میگوید. این قاریان در صفین اردو زدند و حقانیت امیرالمؤمنین(ع) را فهمیدند و بعضی از آنها ملحق شدند.
وی با اشاره به نامه 47 نهج البلاغه، گفت: تار و پود حاکمیت علی(ع) اخلاق است؛ نه اینکه رنگ اخلاق داشته باشد. جوهر وجودی حکومت علی(ع) اخلاق است. یک نفر به قصد کشتن امیرالمؤمنین(ع) ضربهای زده و حکومت میتواند شکنجه کند و اعتراف بگیرد که او را معاویه فرستاده و یا هر اعترافی که دوست دارد. چنین چیزی در تاریخ نیست و امیرالمؤمنین(ع) میفرماید به این زندانی برسید و یک وقت چیزی میخواهد کسر نگذارید. دوم اینکه حکومت به بهانه این دست بردن به سلاح شروع به اعدام کند. اما این کار را هم نکرد و فرمود یک وقت نشود دست به خون مسلمین دراز کنید؛ او یک ضربه به من زده و شما هم یک ضربه به او بزنید.