تاريخ انتشار: 11 فروردين 1402 ساعت 22:10:06
خدیر، روزنامه نگار: چرا صدا و سیما امام نوفل لوشاتو را کم نشان می‌دهد؟/ پذیرش قطعنامه 598 یکی از کارهای بسیار با ارزش امام است، ولی متولیان نمی‌خواهند به این مسأله بپردازند/ اگر امام با دنیای مدرن آشنا نبود تلفیق «جمهوری» با «اسلامی» را مطرح نمی‌کرد

مهرداد خدیر روزنامه نگار به جماران گفت: امام می‌توانست دستور جهاد و قیام مسلحانه دهد، اما نداد؛ می‌توانست رفراندوم برگزار نکند و... . این‌ها را مطلقاً در صدا و سیما نمی‌بینیم. صرفاً از امام یک تصویر عتاب و خطاب‌آلودی می‌بینیم که مطلوب صدا و سیماست. مثل این است که از پیامبر اکرم(ص) فقط صحنه جنگ را نشان دهیم؛ این اشکال ماست. امام حسینی که معرفی می‌کنیم، امام حسینِ نصف روز عاشورا است، در حالی که امام حسین(ع) قبل از شهادت، گفت و گو می‌کند پیشنهاد می‌دهد و سال‌ها زندگی کرده است. ما در مباحث تاریخی مشکل داریم و فقط بخش خاصی را برجسته می‌کنیم.

پایگاه خبری جماران: در سالی که گذشت اظهارنظر، نقد، هجمه و تخریب نسبت به شخصیت امام خمینی(س) مانند همیشه یکی از اتفاقات پر تکرار در رسانه های فارسی زبان خارج از کشور بود. به خصوص آنکه همواره در مقاطعی که اعتراضاتی در کشور رخ می دهد و بازخوانی تاریخ انقلاب اسلامی به فراخور این وقایع روز و در خدمت اهداف امروزی انجام می شود، پرداختن به موضوع امام خمینی و انقلاب اسلامی نیز شدت می گیرد.

در همین زمینه، با مهرداد خدیر روزنامه نگار گفت و گویی را انجام دادیم تا از منظر رسانه ای دیدگاه خود در خصوص علل و زمینه های تبلغ علیه امام را بیان کند.

خدیر که سردبیر هفته نامه با سابقه «امید جوان» است، در زمینه تاریخ انقلاب اسلامی تحلیل ها و یادداشت های متعددی منتشر کرده است.

مشروح گفت و گوی خبرنگار جماران با وی در پی می آید:

به عنوان یکی از شخصیت‌های تحلیل‌گر، روزنامه‌نگار و نویسنده مطرح در کشور، لطفا تحلیل و ارزیابی خود را از تحریف و دشمنی رسانه‌ها و روزنامه‌های خارجی فارسی زبان علیه امام را بیان کنید.

من روزنامه‌نگار هستم، خودم را همکار دوستان جماران می‌دانم و ترجیح من این هستم که مصاحبه شونده نباشم، ولی چون موضوع حساسی است و قرار است تحلیل ارائه دهم در خدمت‌تان هستم.

پاسخ به سؤال شما چند بُعد دارد و بخشی از آن به مشکلاتی که در داخل داریم و کاستی‌های خودمان مربوط است. نظر من این است که اصرار مستمر بر توجیه عملکردهای بعد از پیروزی انقلاب، و لو اینکه بدانیم نادرست است یا عده‌ای به هر دلیل معتقدند نادرست است، و هزینه کردن مدام با سرمایه رهبر فقید انقلاب، تبعاتی دارد.

این داستان چند بخش دارد: بخش اول این است که هر چه از انقلاب اسلامی 57 می‌گذرد، اتفاقاً خارجی‌ها به اهمیت، عظمت و ابهت انقلاب بیشتر پی می‌برند و بیشتر متوجه می‌شوند که چه اتفاقی در منطقه افتاده است. اگر بخواهیم با ادبیات رسمی صحبت کنیم کاری ندارد، می‌شود موضوع را به صهیونیسم بین‌الملل، استکبار جهانی و .. نسبت داد. اما من دوست دارم از این زاویه نبینم. شکی نیست که معادلات سیاسی دنیا و منطقه بعد از انقلاب اسلامی ایران تغییر کرد و دشمنان به امام بغض و کینه‌ دارند. من این‌ها را انکار نمی‌کنم، اما می‌خواهم از زاویه آسیب‌شناسی و داخلی نگاه کنم. یکی این است که ما اصرار داریم که «انقلاب» و «جمهوری اسلامی» را مرادف، مساوی و مساوق هم بدانیم.

درست است که نظام جمهوری اسلامی ایران برآمده از انقلاب است و اگر انقلابی نبود جمهوری اسلامی نبود، اما من نمی‌توانم درک کنم که چرا اصرار داریم جمهوری اسلامی را همان انقلاب بدانیم؟! انقلاب ماهیت تخریبی، ویرانگری و براندازی دارد و اصطلاح فقهی نیست. ما در قرآن کلمۀ «انقلاب» نداریم و انقلاب از مفاهیم غربی و روشنفکری است. امام نیز کلمه انقلاب را در ابتدا به کار نمی‌برد و از تعبیر «جنبش» و «نهضت» استفاده می‌کرد. ایشان در حکم انتصاب مهندس بازرگان کلمه جنبش را به کار ‌برد. طرفه اینکه شاه بود که در پیام 14 آبان 57 اولین بار گفت که صدای «انقلاب» شما را شنیدم.

انقلاب اسلامی ایران در 22 بهمن 1357 به پیروزی رسید و بعد از رفراندومِ دو روزه، در 12 فروردین 58 تأسیس نظام جمهوری اسلامی اعلام شد. نمی‌گویم که نباید تعبیر «انقلاب» را به کار ببریم، چون بر اساس یک باور، انقلاب امر مستمری است. اما از آفات ارتباط دادن انقلاب با نظام جمهوری اسلامی این است که عملکرد جمهوری اسلامی ایران در ادوار و دولت‌های مختلف با انقلاب داوری می‌شود. این بحث حساس و مناقشه برانگیزی است. لذا ما باید این‌ها را تفکیک کنیم. ما یک امام خمینیِ رهبر انقلاب اسلامی ایران داریم، یک امام خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی داریم و یک امام خمینی رهبر جمهوری اسلامی ایران داریم، و بعد از امام خمینی هم رهبری آیت الله خامنه‌ای را داریم.

از سوی دیگر در دوران رهبری دو رهبر، دولت‌های مختلف وجود دارند. با یک نگاه همه این‌ها را می‌شود ذیل انقلاب توصیف کرد، اما با نگاه دیگر می‌شود از هم تفکیک کرد. من شخصاً طرفدار نگاه تفکیکی هستم، ولی برخی معتقدند که همه این‌ها در یک چهارچوب است و مثلا شهیدِ جنگ هم شهید انقلاب است و این انقلاب استمرار پیدا می‌کند و باید ادامه داشته باشد. این‌ها درست است اما به لحاظ آکادمیک و حقوقی باید این تعاریف را جدا کنیم چون انقلاب ماهیت براندازانه دارد.

چرا این صحبت را مطرح کردم؟ چون باید به نسل جدید این مسأله را توضیح دهیم که تمام گروه‌های سیاسی از چپ و روحانیت سنتی و ملی و ملی مذهبی و توده مردم و همه، ذیل انقلاب بودند. به مرور و به دلایل مختلف که خارج از این بحث است، طیف‌هایی از انقلاب جدا شدند. پس نقد اول این است که برای روشن شدن اذهان لازم است برخی مسائل را از هم تفکیک کنیم. حتی مهندس بازرگان تعبیر جالبی دارد که رهبرِ منفی انقلاب، شخص شاه است. اگر شاه کارهای منفی نمی‌کرد اساساً نیازی به انقلاب نبود. کما اینکه شخص امام خمینی هم در اوائل دهه چهل، دنبال براندازی نبود و همه کسانی که به این نتیجه می‌رسند که باید سیستمی را سرنگون کرد، اول از در مصلحت وارد می‌شوند.

پس بخشی از آنچه که به عنوان تخریب انجام می‌شود به خاطر این است که انقلاب 57 را خوب نشناساندیم. باید به مردم و نسل جدید بگوییم که اکثریت مردم ایران در انقلاب شرکت داشتند، حتی بخش‌هایی که شرکت نداشتند در رفراندوم آمدند و به جمهوری اسلامی ایران رأی دادند. اگر نقد شما به امام است، به انقلاب چه کار دارید؟ بحث جمهوری اسلامی ایران بله، بحث جنگ است؟ خود حضرت امام در سال 1367 فرمان پایان جنگ را داد؛ یعنی روندی را تغییر داد. امام در پاسخ به نامۀ شماری از نمایندگان مجلس می‌گوید که ما در شرایط جنگی یکسری تصمیماتی گرفتیم اما الان می‌خواهیم همه آن‌ها به روال قانونی برگردد. اگر ما سیر تاریخی رویدادها را به ترتیب و به درستی بگوییم بسیاری از مشکلات داخلی حل می‌شود. پس این یک وجه است.

وجه دوم که درباره رسانه‌های خارجی است به صدا و سیمای ما برمی‌گردد. الان شبکه من و تو، تلویزیون اینترنشنال و تلویزیون فارسی بی‌بی‌سی علیه انقلاب بیشترین فعالیت را دارند. رادیو صدای آمریکا که محلی از اعراب ندارد، بقیه هم که آنچان تأثیرگذار نیستند. ما درباره این سه شبکه صحبت می‌کنیم.

چرا صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، امامِ نوفل لوشاتو را کم نشان می‌دهد؟ صدای و سیمای ما امام دهه شصت را، نه دهه شصت بلکه سال شصت، نه سال شصت بلکه بهار شصت را، در مقطعی که در حال عتاب و خطاب به اولین رئیس جمهور است، مدام به نسل جدید نشان می‌دهد، در صورتی که امام خمینیِ رهبر انقلاب اسلامی چند ماه هم در نوفل لوشاتو بود؟! پس بخشی از کاستی متوجه صدا و سیما است. صدا و سیما امام را خوب معرفی نکرده است. احتمال دارد بگویید که صدا و سیما برنامه زیادی درباره امام دارد! ولی اینکه صرفاً بخشی‌هایی از یک انسان را برجسته کنید، درست نیست.

من در مقالات خودم آورده‌ام که یکی از کارهای بسیار با ارزش امام، پذیرش قطعنامه 598 است، ولی به مناسبت آن که می‌رسیم، متولیان عبور می‌کنند و نمی‌خواهند به این مسأله بپردازند؛ چرا؟ چون کسی که می‌گفت تا صدام هست، 20 سال هم اگر طول بکشد ما جنگ را ادامه می‌دهیم، وقتی که به این نتیجه می‌رسد که ادامه جنگ خسارت‌بار است فداکاری می‌کند و آبروی خود را وسط می‌گذارد. پیرمرد هشتاد و هفت ساله‌ای می‌گوید من تا اینجا را آمدم، نه تنها آبروی خود را می‌گذارد، بلکه می‌گوید که مسئولیت جنگ با من است. همسر امام در مستند بانوی قدس ایران می‌گوید که آقای هاشمی به امام گفت که پذیرش قطعنامه را به گردن من بینداز اما امام می‌گوید من گردن خودم می‌اندازم.

لذا امام این قضیه را خوب مدیریت می‌کند. شما این تصویر را برای نسل جدید که امام را ندیده، مجسم کنید و بگویید که امام چنین شخصی است که اعتبار و آبروی خود را می‌گذارد، و البته جوابش را هم می‌گیرد. کمتر از یک سال بعد که امام از دنیا می‌رود جمعیتی که برای تشییع و بدرقه آمده بودند در تاریخ ایران بی‌سابقه است. اگر از لفظ «حاکم» استفاده کنیم، در ایران حاکمی نداشتیم که آنگونه استقبال و بدرقه کنند.

به نظر من بخشی از تشییع باشکوه امام، به دلیل صداقت ایشان در قبول قطعنامه 598 و هزینه کردن از آبرو و اعتبار خود بود. ما یادمان می‌آید که در در و دیوار نوشته بودند که «جنگ جنگ تا پیروزی» و «اگر جنگ 20 سال طول بکشد، ادامه می‌دهیم». امام این‌ها را می‌دانست، اما دید مصلحت بزرگتری وجود دارد.

امام می‌توانست دستور جهاد و قیام مسلحانه دهد، اما نداد؛ می‌توانست رفراندوم برگزار نکند و... . این‌ها را مطلقاً در صدا و سیما نمی‌بینیم. صرفاً از امام یک تصویر عتاب و خطاب‌آلودی می‌بینیم که مطلوب صدا و سیماست. مثل این است که از پیامبر اکرم(ص) فقط صحنه جنگ را نشان دهیم؛ این اشکال ماست. امام حسینی که معرفی می‌کنیم، امام حسینِ نصف روز عاشورا است، در حالی که امام حسین(ع) قبل از شهادت، گفت و گو می‌کند پیشنهاد می‌دهد و سال‌ها زندگی کرده است. ما در مباحث تاریخی مشکل داریم و فقط بخش خاصی را برجسته می‌کنیم. علت اینکه دشمنان می‌توانند تخریب کنند، این است، و الّا تردیدی نیست که دشمنان عناد و کینه دارند و شاید بتوان گفت در برخی موارد خبث طینت دارند. لذا ما باید به آنها پاسخ دهیم و یک تصویر مثبت و واقع‌بینانه از خود ارائه دهیم.

نکته بعدی این است که متأسفانه دوستان نواصولگرا که کارهای اجرایی را در دست گرفته‌اند، به دلیل سِنّی در زمان انقلاب نبودند و صدا و سیما و مراکز مختلف باید سراغ آدم‌هایی بروند که هر کدام از آنها با انقلاب زاویه دارند. من یک بار گفتم که شما در سالگرد انقلاب بروید و با شخصیتی مثل لطف الله میثمی و نیروهای چپ که در زمان شاه شکنجه شدند بیاورید و مصاحبه کنید؛ این کار اثرگذارتر است. می‌گوییم این آقا الان با جمهوری اسلامی زاویه دارد، منتقد و اصلا مخالف است و در خارج از کشور زندگی می‌کند، اما در سالگرد انقلاب می‌آید و از انقلاب تعریف می‌کند.

لذا اصرار بر مطلق انگاری، یکسان بینی و هزینه کردن از امام باعث شده نسل جدید همه مسائل را به هم پیوند بزند و این اتفاق خیلی بدی است. شاید تشبیه درستی نباشد، مگر پیامبر(ص) مسئول هر آنچه که بعد از ایشان اتفاق افتاد، است؟ مگر رهبر فعلی انقلاب مسئول هر اتفاقی است که در هر اداره می‌افتد؟ این‌ها را از هم تفکیک نکرده، همه را یک کاسه کردیم و به طرف‌های مقابل سوژه دادیم و مثبت‌ها را نگفتیم.

اینکه به صدا و سیما برمی‌گردم چون شما به رسانه‌های مخالف اشاره کردید، خب آن رسانه مخاطب را جذب می‌کند. یک شبکه تلویزیونی وجود دارد که اساساً خود را سیاسی تعریف نکرده بود و می‌خواست سبک زندگی ایرانی‌ها را تغییر دهد، اما سالیانه در مناسبت‌های خاص، چند مستند سیاسی پخش می‌کرد. یعنی به لحاظ روان‌شناسی و جامعه‌شناسی بررسی کرد که برخلاف برخی از شبکه‌های سلطنت‌طلب، هر شب نباید این کار را انجام دهد. باید از کارشناسان دعوت می‌کردند و برنامه را نقد می‌کردند، اما این کار را نکردند.

روز عید مبعث واحد موسیقی شبکه دو، موسیقی مشهور «والاپیامدار» فرهاد را پخش می‌کرد. برنامه جذابی بود و چند جوان نشسته بودند و به موسیقی گوش می‌کردند. برنامه اسم «اسفندیار منفردزاده» و اسم شاعر را آورد که «سیاوش کسرایی» بود و اصلا آدم مذهبی نبود. جمله مشهور «ملک با ظلم باقی نماند با کفر می‌ماند» را گفت. این کار هنری قشنگ و مکتوب بود و روی مخاطب تأثیر می‌گذاشت. من به مخاطبین نگاه می‌کردم و می‌دیدم که تأثیر می‌پذیرند.

پس بخشی از جریان تخریبی رسانه‌های خارجی را می‌خواهم خلاصه کنم. در نگاه کلی و رسمی واقعیت این است و نمی‌خواهیم انکار کنم که به دلیل سلطه یهودی‌ها و صهیونیست‌ها است، و اینکه همه را به امپریالیزم و صهیونیسم و استکبار و... متهم و منتسب ‌کنیم، مشکلی را حل نمی‌کند. این مسأله وجود دارد ولی خودمان را باید قوی کنیم. آقایان از امام برای جبران خطاها و کجی‌های خود هزینه می‌کنند، در صورتی که امام اهل عتاب و خطاب فقط به بنی‌صدر نیست، مگر امام به شورای نگهبان عتاب و خطاب ندارد؟ مگر به مسئولین عتاب و خطاب ندارد که اگر به مردم نرسید علیه شما قیام می‌کنند؟ این عتاب و خطاب‌ها را هم پخش کنید. چرا تصویر امامِ اقتدارگرا را نشان می‌دهید؟ پس نوع تبلیغی که برای امام می‌شود تبلیغ گزینشی است. با همه این اوصاف شخصیت‌های تاریخی از تبلیغات تلویزیونی منکوب، مدهوش و اثرپذیر نمی‌شوند.

من نمونه‌های متعدد می‌آورم. روزنامه اطلاعات علیه امام مطلبی نوشت و به عکس آن بدل شد. اگر شخصی جای خود را در تاریخ باز کرده باشد، تبلیغات علیه او خیلی نگران‌کننده نیست. نگرانی را باید جای دیگری جست و آن جایی است که کسانی بخواهند برای کاستی‌ها، کجی‌ها و ایرادات خود از جای دیگر سرمایه بگذارند.

یک پله بالاتر می‌رویم، بحث امام نیست بحث اسلام و مکتب تشیع است که از برخی عملکردها آسیب می‌بیند. اگر بخواهیم خود انتقادی داشته باشیم، ما ملت شفاهی و سماعی هستیم. زمانی صدا و سیما برد داشت و مردم حرف‌های آن را تکرار می‌کردند. در دوره آقای روحانی یکی از نزدیکان ما سن بالایی داشت، ظهر نزد وی می‌رفتم می‌گفت که رئیس جمهور مشکلات و گرفتاریِ تحریم و کرونا و... را دارد. شب که زنگ می‌زدم می‌گفت این‌ها کار نمی‌کنند! من با خود گفتم چرا وی دو موضع متفاوت می‌گیرد؟ فهمیدم ظهر تحت تأثیر صدا و سیما و بعد از ظهر تحت تأثیر یک شبکه خارجی است.

لذا بخشی از اطلاعات ما تحت تأثیر کتاب و... نیست، بلکه تحت تأثیر داستانی است که رسانه‌ها می‌گویند. اینجا واقعیتی وجود دارد و همه ما آن را قبول داریم. واقعیت این است که مردم گرفتار مشکلات معیشتی و اقتصادی هستند و شبکه «من و تو» بخشی از رژیم پهلوی را تطهیر می‌کند و تاریخ را برش می‌دهد و توانسته در بخشی از جامعه نفوذ کند. تصور می‌کنم به نسبتی که ما در داخل مردم را در انتخابات مشارکت دهیم و در اظهارنظر به آنها شخصیت و بها دهیم، به همان نسبت از اثر تبلیغات آنها کاسته می‌شود.

جایی بودم و خیلی متأسف شدم. به دلیل برگزاری کنکور اینترنت قطع بود، خانمی جمله‌ بدی علیه امام گفت. صدا کردم و گفتم خانم محترم یک لحظه تشریف بیاورید. به وی گفتم امام سال 68 از دنیا رفت و اینترنت سال 70 وارد ایران شد. کسی که باعث توسعه اینترنت شد رئیس جمهور وقت آقای هاشمی رفسنجانی از نزدیک‌ترین و مورد وثوق‌ترین چهره‌های نزدیک به امام بود. پس در این فقره به امام خمینی چیزی نمی‌چسبد. من اینترنت خبرنگاری داشتم . مشکل وی را حل کردم. با برخورد خوب و چند دقیقه گفت و گو، نظر آن خانم تغییر کرد. ما تاریخ نمی‌دانیم. گفتم اینترنت را دولت آقای هاشمی آورد، شاید اگر برخی که امروز مسئول کارهای اجرایی هستند، آن موقع بودند به این وسعت اینترنت نمی‌آوردند. اینترنت و مترو را جمهوری اسلامی آورد. دیدم طرف مقابل متوجه نیست، گفتم قرار نبود اینترنت به این وسعت و سهولت باشد و بخشی از آن با اطلاعات خیلی کوچک حل می‌شود.

عدم اطلاع شهروندان از کم‌کاری، بدکاری و سوء رفتارهای داخل است و متأسفانه مسئولان به جای اینکه خود را اصلاح کرده و عذرخواهی کنند، حقائق را آن طرف می‌گویند. همچنین به مردم باید یاد دهیم که تاریخ را از جلو به عقب نمی‌خوانند. اگر این‌گونه پیش برویم، هر اتفاقی که الان می‌افتد باید به ابتدای تاریخ برسیم. انقلاب اسلامی ایران اتفاق همگانی بود و همه حضور داشتند. قرار بود بعد از انقلاب هر چهار سال یک بار دولت‌ها بر اساس انتخابات تغییر کنند، این دولت بد است؟ اشکال ندارد دوره بعد دولت دیگر می‌آید.

اگر شما امکان تغییر مسالمت‌آمیز از راه انتخابات را می‌گیرید، مردم به خیابان می‌آیند. در خیابان چه می‌کنند؟ فحش می‌دهند چون اساس خیابان متناسب با غلیان و هیجان است. وقتی امکان حرف زدن در صدا و سیمای داخلی و رسانه‌ای که با پول مردم اداره می‌شود را می‌گیرید، مردم پژواک صدای خود را در رسانه‌های خارجی می‌بینند. پس به هر میزانی که در داخل دست به ترمیم و اصلاح بزنیم، از حضور مردم در خیابان و انعکاس صدای آنان در رسانه‌های دیگر می‌کاهیم، و الا به نظر من اگر دیگران را متهم کنیم و همه چیز را به دشمنان نسبت دهیم، مشکلی را حل نمی‌کند.

جناب دکتر سروش در صحبت‌های اخیر خود ضمن تجلیل و تمجید از حضرت امام، ادعا کرده است که امام غرق در فقه بود و از مسائل روز و دنیای پیرامون چیزی سر در نمی‌آورد! درباره این موضوع نظر حضرتعالی چیست؟

من با همه احترامی که برای دکتر سروش قائل هستم و به لحاظ علمی خودم را در جایگاهی نمی‌دانم که بخواهم در مباحث تخصصی ایشان ورود کنم، اما این موضوع را بهانه‌ای می‌کنم برای ذکر چند نکته:

علی‌رغم دیدگاه‌های مختلف و متنوع، امام خمینی به عنوان اجرا کننده و مبدع نظریه ولایت فقیه شناخته می‌شود، ولی اینکه بگوییم امام از دنیای جدید چیزی نمی‌دانست، این‌گونه نیست. جمله‌ای به صورت مستقیم از دکتر ابراهیم یزدی شنیدم که جایی وجود ندارد. از دکتر یزدی پرسیدم: سیاست‌مدارترین انسانی که شما در عمر فعالیت سیاسی خود دیدید چه کسی بود؟ ایشان آن زمان به عنوان شخصیتی که بیش از 50 سال کار سیاسی را پشت سر گذاشته بود، پاسخ داد: «بدون شک آقای خمینی». دقیقاً گفت، «آقای خمینی».

سیاست هم بخشی از دنیای مدرن است، اگر امام با دنیای مدرن آشنا نبود تلفیق جمهوری با اسلامی را مطرح نمی‌کرد و این ایده نویی بود. در سال 1332 بخشی از روحانیت با دکتر مصدق همراهی نکرد، چون نگران بودند ایران به جمهوری تبدیل شود یا کمونیست‌ها حاکم گردند. به هر دلیل تصوری که از جمهوری داشتند این بود که با اسلام سازگاری ندارد.

امام خمینی به دلایل متعدد با دنیای مدرن آشنا بود:

اول: پیش از انقلاب روحانیت رفراندوم را به رسمیت نمی‌شناخت و ایشان می‌توانست تأسیس جمهوری اسلامی را با یک فرمان چند سطری اعلام کند اما مصرّ بود و در حکم مهندس بازرگان آورد که باید رفراندم برگزار شود. رفراندوم مسأله مدرنی است، ما در کجای تاریخ اسلام و شیعه همه‌پرسی داریم؟

دوم: طبق اظهار آقای خاتمی در پاریس گروهی آمدند و گفتند ما حاضریم با شما بیعت کرده و شما را به عنوان خلیفه اعلام کنیم. بیعت از باب بیع است، وقتی شما چیزی می‌خرید دیگر نمی‌توانید آن را پس دهید. امام بیعت نکرد و به رأی گذاشت. ایشان جمله «بیعت با من» را به کار نمی‌برد، شاید تشبیهی و تمثیلی به کار برد. امام و رهبری بیعت را به کار می‌برند و اگر به کار ببرند به معنای مصطح آن است چون در صورت بیعت، نمی‌شود آن را پس گرفت یا تغییر داد. همچنین انتخاب رهبری فعلی بر اساس خبرگان است و این هم مثال دیگر است. اگر امام به اصول مدرن بی‌توجه بود مجمع تشخیص مصلحت را نباید پایه‌گذاری می‌کرد. کجای شرع و فقه ما مصلحت وجود دارد که شما تعدادی از اعضای شورای نگهبان را ملزم کنید به مجمع تشخیص مصلحت بروند؟

قبل از اینکه مجمع تشخیص مصلحت تأسیس شود، مجلس متناسب با نیازهای روز طرح‌ها و لوایحی را تصویب می‌کرد اما شورای نگهبان می‌گفت مصوبه با شرع مغایرت دارد و رد می‌کرد، از سوی دیگر اقتضای حکومت‌داری این بود که آن مصوبات اجرا شود؛ مثل مالیات، بهره بانکی، پخش موسیقی از صدا و سیما، اشتغال و رأی دادن زنان و... مواردی نبود که در شرع مسبوق به سابقه باشد. امام به آقای هاشمی رفسنجانی گفته بود که اگر دو سوم مجلس طرفدار مصوبه‌ای بودند، قانونی باشد. یعنی امام عرف را پذیرفته بود؛ عرف که امر مدرنی است و اگر فقط فقه بود نباید عرف را به رسمیت می‌شناخت. موضع‌گیری امام در شورای نگهبان واکنش محترمانۀ منفی داشت و به استعفای مرحوم آیت الله صافی گلپایگانی انجامید.

امام راه بینابین را انتخاب و مجمع تشخیص مصلحت را تأسیس کرد. نمی‌گویم مجمع تشخیص مصلحت نهاد عرفی است، اما اینکه امام به عرف و قانون در کنار شرع بها داد، نشان می‌دهد که فقط به فقه توجه نداشت. اگر ایشان فقط به فقه توجه داشت چرا بیشتر سید حسن مدرس را به عنوان الگو معرفی می‌کرد؟ در حالی که شهید مدرس آدم مجلسی بود. امام به تناسب از شیخ فضل الله نوری در دعواهای بنی‌صدر نام می‌برد یا گاهی خاطره‌ای از آیت الله کاشانی می‌گفت ولی ندیدیم مثل مدرس از شخصیت دیگری تجلیل کند.

رفراندوم، جمهوری، مجلس یا قانون اساسی عناصر مدرن هستند. حضرت امام می‌توانست بگوید قانون اساسی ما قرآن داریم، مجلس هم نمی‌خواهیم و مجلس مشورتی باشد. در حالی که اینگونه نیست.

اینکه امام به فقیهان بیشتر اعتماد کرد داستان جدایی دارد و به این دلیل است که بین روشنفکران اختلاف بود. ممکن است برخی به مطلقه بودن ولایت فقیه انتقاداتی داشته باشند که آن هم به دلیل اقتضائات حکومت‌داری بود. کاری که امام خمینی می‌کند کار مدرنی است. در اردبیهشت 1358 گروهی از رادیو نزد امام می‌روند و ایشان به صراحت می‌فرماید که موسیقی از رادیو پخش نشود. بعد از ترور استاد مطهری و زمانی که امام از رادیو موسیقی مناسبی می‌شنود، نظر خود را تغییر می‌دهد. امام در کتاب «ولایت فقیه» نوشته است که با خمس و زکات می‌توان جامعه را اداره کرد، ولی بعد از انقلاب مالیات را به رسمیت ‌شناخت. اگر کسی صرفاً به فقه متکی باشد اساساً نباید زیر بار هیچ کدام از این مسائل برود و باید بر مبانی سنتی پافشاری کند.

پس اینکه بگوییم امام از دنیای مدرن اطلاع نداشت درست نیست. بله، از یک زاویه امام خمینی به عنوان شخصیت عارف مسلک با مدرنیته زاویه داشت. خود دکتر سروش به عنوان یک انسان مذهبی تحصیل‌کردۀ مدرسه علوی، شک ندارم که در آمریکا زیست مسلمانی دارد. قطعاً زیست دکتر سروش با زیست فلان روشنفکرِ عرفی ما متفاوت است. این زیست مسلمانی یا مدل عرفانی به معنای بیگانه بودن با عناصر مدرن نیست. کما اینکه به عنوان دلیل روشن، اطراف امام را چه کسانی گرفته بودند؟ افرادی که با امام از هواپیما پیاده شدند چه کسانی هستند؟ آدم‌های سنتی یا مدرن؟ تک تک افراد را می‌توانیم اسم ببریم.

خانواده امام خانواده یک خانواده سنتی کلاسیک به معنای مصطلح بیوت مراجع بودند یا انسان‌های متنوع و متکثر؟ من همیشه مثال می‌زنم که ما نمی‌دانیم امام خمینی در سال 1358 به چه کسی رأی داد، اما می‌دانیم آیت الله پسندیده برادر ایشان قطعاً به آقای بنی‌صدر رأی داد، دکتر صادق طباطبایی برادر همسر فرزند امام کاندیدای ریاست جمهوری بود، در بیت امام عده بیشتری به دکتر حسن حبیبی رأی دادند و... .

یعنی وقتی در یک خانواده این مقدار تکثر سیاسی وجود دارد و به چند کاندیدای ریاست جمهوری رأی دادند و فتواها و نظرات امام که تغییر می‌کند و نظرات متعدد و متنوع داشت، اگر امام به آن معنا به فقه توجه داشت و به دنیای مدرن توجهی نمی‌کرد، اساساً زیست ما این گونه نبود. ما امام را از یاران ایشان می‌شناسیم. آقای هاشمی رفسنجانی نزدیک‌ترین فرد به امام، به شدت نوگرا و توسعه‌گرا بود، شاید بگویید که توسعه‌گرایی را بعد از فوت امام پیش گرفت، اما می‌بنیم زمان امام هم این داستان‌ها بود و در نماز جمعه از مترو صحبت کرد. یا آیت الله خامنه‌ای با روشنفکران حشر و نشر داشته است.

پس در اینکه امام زیست مسلمانی و عارف مسلکی داشته شکی نیست و اساساً عرفای ما اینگونه نگاهی دارند، ولی اینکه بگوییم از لوازم مدرن برکنار بودند، صحیح نیست. حتی به ظاهرِ مهندس بازرگان و کراواتی که می‌بندند و بنی‌صدر که ریش تراشیده داشت باید توجه داشت چون این‌ها اولین نخست وزیر و رئیس جمهور ما بودند. حتی مدل و تیپ روحانیون اوائل انقلاب که برخی از آنان در قید حیات هستند، مدرن بود. اساساً انقلاب ایران انقلاب مدرنی بود و در انقلابی که شعار آزادی سر داده شود، انقلاب مدرنی است.

اینکه چه شد کار به دست فقیهان و روحانیون افتاد؟ قصه دیگری است. البته معتقدم امروزه نقش روحانیون کمرنگ‌تر می‌شود و گروه‌های دیگر دست بالا را پیدا می‌کنند. دکتر سروش مثال نقض مدعای خود است، چون امام خمینی، دکتر عبدالکریم سروشِ فلسفه علم خوانده را به عضویت شورای انقلاب فرهنگی منصوب می‌کند یا جلال‌الدین فارسی که دروس حوزوی نخوانده، اهل مبارزه مسلحانه و از فلسطین آمده بود را در شورای انقلاب فرهنگی می‌گذارد، با اینکه امام میانه‌ای با جناح یاسر عرفات نداشت و به جناح لبنان متمایل بود. شما ترکیب شورای انقلاب را نگاه کنید؛ روحانیونی همراه امام مثل بهشتی، مفتح، مطهری و ... تیپ‌های مدرنی بودند. البته مطهری مقداری با دکتر شریعتی زاویه داشت اما استاد دانشکده الهیات بود. به دلایل متعدد می‌توانیم بگوییم اگر قرار بود امام صرفاً به فقیهان میدان دهد انتخاباتی نداشتیم. اینکه بعدها چه اتفاقاتی افتاد و دایره تنگ شد، از بحث ما خارج است، نظارت استصوابی آمد در حالی که در زمان امام نبود و ...

 امام داستان گروگان‌گیری را به مجلس موکول می‌کند و می‌گوید مجلس باید این بحران را حل کند، در صورتی که مجلس نهاد عرفی است. آقای دکتر عارفی و آقای هاشمی این خاطره را تعریف کرده‌اند که آقای هاشمی به امام گفت: شما روحانیون را منع کردید و گفتید جلال‌الدین فارسی افغان‌تبار است، پس با این حساب آقای بنی‌صدر رئیس جمهور می‌شود و خانم بنی‌صدر حجاب سفت و سختی ندارد! امام می‌گوید، «حالا آنجا پاریس بود». اگر نگاه امام صرفاً سنتی بود برای اولین رئیس جمهور ایران موضع دیگری می‌گرفت، ولی استدلال آقای هاشمی را رد ‌کرد. مادام که بنی‌صدر در ایران بود، همسر وی به حجاب متعارفِ برتر و چادر تن ‌نمی‌داد و فکر نمی‌کنم امام تذکری به او داده باشد. در صورتی که شنیدم داریوش فروهر یک بار پیش امام بود، امام دست خود را روی انگشت او می‌زند و آرام آرام حلقه طلا را از دست فروهر درمی‌آورد و می‌گوید تو که نماز می‌خوانی نباید انگشتر طلا دستت کنی و انگشتر را به جیب او می‌گذارد. اگر قرار بود امام به بنی‌صدر تذکر دهد، تذکر می‌داد چون حواس ایشان جمع بود.

اینکه بگوییم امام صرفا به فقه توجه داشت و به دنیای مدرن توجه نداشت، نخیر درست نیست. کما اینکه امام از نخست وزیری حمایت می‌کرد که نقاش بود و می‌دانست که او نقاش است. یا رئیس دیوان عالی دکترا داشت. یعنی جلوه‌های مدرن را می‌توانیم در مواضع و عملکرد امام ببنیم و آنچه که باعث شده است دکتر سروش به این نتیجه برسد دو مسأله است. اول: اتفاقاتی که بعدها افتاد که الزامی، اقتضائی و یا به دلیل اختلاف روحانیون با روشنفکران بود. این داستان جدایی است و نباید آن را به موضوع ربط دهیم.

دوم: نباید بخش عرفانی را با این موضوع مخلوط کرد. جمله آخر اینکه اگر قرار بود امام فقط به فقه بها دهد، الان بانک‌ها نباید برقرار می‌ماندند. در جمهوری اسلامی ایران، یک مرجع تقلید استعمال دخانیات را حرام اعلام کرده است در حالی که سیزده میلیون نفر سیگار می‌کشند و شرکت دخانیات کار می‌کند! یعنی ما هیچ کدام از امور مدرن را تعطیل نکردیم. بخش قابل توجهی از وقت و برنامه‌های تلویزیون جمهوری اسلامی ایران به فوتبال اختصاص دارد. در کجای فقه و شرع، فوتبال آمده است؟ شاید از نگاه شرعی کار لهو و لغوی باشد، آیا شما از امام شنیده‌اید که این فوتبال چیست که پخش می‌کنید؟! ابداً. اگر بخواهیم به بحث مسلمانی برویم کسی می‌تواند به خود دکتر سروش هم بر اساس زیست مسلمانی که بر حسب ظاهر و شکل بیرونی دارد، خُرده بگیرد. به اعتقاد من ملت ایران با قانون اساسی میثاقی بسته است و باید بر اساس این میثاق مسائل را پیگیری کنیم.

من به کنسرت و موسیقی علاقه‌ای ندارم ولی بارها در دفاع از کنسرت و موسیقی مقاله نوشتم، بلیت رایگان هم بدهند نمی‌روم چون اذیت می‌شوم. اینکه سلیقه شخصی من چیست و سیگار نمی‌کشم، به این معنا نیست که من سیگاری‌ها را محکوم می‌کنم. اگر شخصی به اعتبار اینکه فقیه و مرجع است طبیعتا به موضوعی بیشتر گرایش دارد، من از این زاویه به موضوع نگاه می‌کنم.

  تعداد بازديدها: 1129
   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=95836
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.