هم اقتصاد، هم فرهنگ حکمرانان برای موفق شدن در انجام وظیفه حکمرانی خوب باید در این حدیث منقول از پیامبر گرامی اسلام دقت فوقالعادهای کنند که فرمود: «کَادَ الْفَقْرُ اَنْ یَکُونَ کُفْراً» اگر به فقر میدان داده شود، جامعه را به سوی کفر به پیش خواهد برد.
برخلاف کمونیستها که اقتصاد را زیربنا معرفی کردند، این حدیث میگوید اقتصاد، مقدمه است برای اینکه جامعه امکان رسیدن به هدف اصلی اعم از بنا و زیربنا را پیدا کند. هدف اصلی در نگاه دین، عدالت توحید محور است. اینکه پیامبر اسلام در حدیث دیگری از نان تمجید فرموده و از خدا خواسته آن را از مردم دریغ ندارد و موجب برکت جامعه قرار دهد نیز به این معناست که برای نزدیک شدن به خدا و برای کمر همت به خدمت بندگان خدا بستن و جاری ساختن عدالت در جامعه، فراغت از غصه نان لازم است. پس اقتصاد مقدمه است برای رسیدن به اصل و هدف نهائی.
مقدمه بودن، از اهمیت اقتصاد نمیکاهد هرچند زیربنا نباشد. تفاوت در اینست که مقدمه وسیله است و به آن به عنوان ابزار نگاه میشود. در این واقعیت نیز تردیدی نیست که ابزار همواره اهمیت و جایگاه خود را دارد بطوری که اگر نباشد امکان دسترسی به هدف وجود نخواهد داشت. نتیجه اینست که اهمیت اقتصاد در مسیر رسیدن به اصول و ارزشها را نباید نادیده گرفت. امام خمینی در تاکید بر ارزشها هرگز از اقتصاد به ویژه رسیدگی به محرومین غافل نبودند.
با این مقدمه کوتاه اکنون به سراغ رفتار کارگزاران نظام جمهوری اسلامی با اقتصاد میرویم و به بررسی رفتاری که آنها با اصول و ارزشها دارند میپردازیم.
هیچیک از مسئولان نظام جمهوری اسلامی و کارگزاران این نظام در 44 سال گذشته، به اقتصاد به عنوان زیربنا نگاه نکردند ولی وضعیت اقتصادی کشور نشان میدهد آن را حتی مقدمه رسیدن به هدف هم نمیدانند. درباره اصول و ارزشها همواره شعارهای زیادی داده شد و حتی سختگیریهائی برای رعایت آنها اِعمال شد ولی در این زمینه نیز توفیق چندانی به دست نیامد. علت چیست؟
در بررسی علت اینکه نه در تحقق مقدمه موفقیتی حاصل شد و نه ذیالمقدمه، میتوان به نکات متعددی اشاره کرد ولی جمعبندی این مبحث اینست که کارگزاران نظام در ادوار مختلف به هیچیک از این دو موضوع به صورت نظاممند نپرداختند و معمولاً پرداختن به آنها مقطعی، سلیقهای و بدون برنامه بوده است. در دهههای گذشته به ویژه بعد از پایان جنگ تحمیلی، مسئولان نظام اقدام به تدوین برنامههای بلندمدت به عنوان اسناد بالادستی برای توسعه کشور کردند ولی متاسفانه این برنامهها در کشاکش اختلاف نظرها و اِعمال سلیقههای دولتهای مختلف و روشهای غیرنظاممند کارگزاران دستخوش رکود و حتی در مواردی دگرگونیهائی شدند که با اصل برنامهها سازگاری نداشتند. طبیعی است که این عوارض منفی موانع مهمی بر سر راه اجرائی شدن برنامههای بالادستی به وجود بیاورند و مقدمه و ذیالمقدمه را یکجا زمینگیر کنند.
عدهای از کارگزاران، رقبای خود را به بیدانشی و تفکر ارتجاعی متهم کردند و طرف مقابل نیز رقبای خود را با چوب غربگرائی و فاصله گرفتن از ارزشها رمی کرد. حاصل این اتهامات و رمی کردنها این شد که برنامهها معطل و در چنبره جنگ قدرت بلاتکلیف ماندند. از رهگذر این بلاتکلیفی، دست اندرکاران امور دچار مشکلی نشدند و با استفاده از مزایا و مواهب مدیریتی به زندگی خود سر و سامان دادند ولی دود معطل ماندنها و بلاتکلیفیها به چشم مردم رفت. وقتی که میبایست صرف حل مشکلات اقتصادی مردم میشد، به شعار دادن و سرگرم شدن به امور ظاهری به بهانه تقویت ارزشها گذشت. این حضرات تا توانستند امکانات، نیروها و فرصتها را صرف اموری کردند که ظاهراً قرار بود جامعه را به فرهنگ و معیارهای ارزشی نزدیک کند ولی جمعبندی منصفانه امروز اینست که نسل امروز با فرهنگ و ارزشهای مورد نظر آنان فاصله گرفته است. ایکاش بخشی از این فرصتها و امکانات و نیروها صرف کمک رسانی ریشهای و اصولی به محرومین میشد. به محرومین، با فرهنگ صدقه دادن توجه شده ولی دریغ از مبارزه ریشهای با محرومیت و فقر. مدعیان ارزشمداری و خودانقلاب پنداران، به جای اینکه آمار خانوادههای فقیر و بیسرپناه و بیکاران را در حافظه خود و مدیریت کشور به روز کنند، به دنبال جمعآوری آمار مرتکبان مکروهات و تارکان مستحبات رفتند و با این بهانه بر طبل جنگ قدرت کوبیدند. نتیجه این شد که ما امروز اقتصادمان بحران زده است و فرهنگمان نیز آن چیزی نیست که انقلاب و نظام جمهوری اسلامی اقتضای آن را دارد. کشور را با این فرمان نمیشود اداره کرد. حکمرانان، اقتصاد را چنان تقویت کنند که مردم بتوانند با فراغ بال به استقبال فرهنگ و ارزشها بروند و جامعه به عدالت توحید محور برسد.
*جمهوری اسلامی
|