روحانی ضد استبداد روزهای پایانی هر سال، یادآور نام و خاطره آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی است. چه بیست و سوم اسفند که سالروز رحلت آن عالم آگاه است و چه بیست و نهم اسفند که سالروز ملی شدن صنعت نفت با تلاشهای اوست. تاریخ را که ورق بزنیم و مجاهدات ضداستعماری و ضداستبدادی را مرور کنیم، مقاطعی حساس و مهم از آن را با مبارزات گسترده و همهجانبه عالم نستوه و همیشه در جهاد یعنی آیتالله کاشانی همراه مییابیم. آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی از چهرههاى برجسته روحانى و یکى از بزرگان مبارزه با استعمار و سلطه اجنبى در صد سال اخیر میباشد، مبارزى که صحنههای مبارزاتش با استعمار بسیار گستردهتر از یک کشور بوده و در وسعتى به پهناى کشورهاى مسلمان در خاورمیانه با اجانبى که سرگرم غارت اموال مسلمین بودند مشغول مبارزه بوده است. مبارزات سرسختانه آیتالله کاشانى با استعمارگران که در آن زمان بزرگترین آنها انگلستان بود، در جریان اشغال عراق توسط نیروهاى انگلیسى آغاز شد. مبارزه آیتالله کاشانى با استعمارگران انگلیسى به حدى کوبنده و جدى بود که آنها غیاباً او را محکوم به اعدام کرده و درصدد برآمدند هرچه زودتر او را از میان بردارند. لکن او همچنان به عنوان بزرگترین قهرمان مبارزه علیه استعمار سیاسى انگلستان باقى ماند.
آیتالله کاشانى در ایران نیز با استعمار اقتصادى و سیاسى به شدت مبارزه کرد که از آن جمله مخالفت او با قرارداد استعمارى 1919 است که استقلال ایران را از بین برد و انگلیسىها را بر تمام دستگاههاى ادارى کشور مسلط مینمود. قرارداد 1919 بین دولت وثوقالدوله و انگلیس امضا شد و علما و آگاهان دلسوز جامعه به شدت با آن مخالفت کردند که ازجمله مخالفین سرسخت این قرارداد، آیتالله کاشانى بود. ایشان خطاب به احمدشاه در این مورد چنین میگوید: «عجب است درحالیکه ملل مظلوم عالم یکى از پس از دیگرى زنجیرهاى استبداد و استعمار را مىشکنند و به جرگه ملل آزاد جهان گام مىنهند ملت مسلمان ایران به ورطه هولناک تبعیت و نفوذ استعمار انگلیس داخل میشود و دولت وثوقالدوله قرارداد استعمارى را که آزادى و استقلال ایران را نابود میکند و ما را تحتالحمایه انگلستان قرار مىدهد امضا کرده است. آیتالله العظمى میرزامحمدتقى شیرازى و مسلمانهاى عراق از این قرارداد نگران هستند و ما از شاه میخواهیم که در مقابل این قرارداد شوم سکوت نکنند و کلیه نفوذ خود را براى جلوگیرى از تصویب و اجراى این قرارداد بکار برند.»
تلاش براى ملى کردن صنعت نفت ایران و قطع دست استعمارگران انگلیس از چپاول این منبع عظیم یکى دیگر از وجوه بارز مبارزات آیتالله کاشانى بود. وى براى نیل به اهداف مقدس خویش در طرد استعمار انگلیس و ملى شدن صنعت نفت یک دم آرام و قرار نیافت و با تمام توان در راه احقاق حق ایران از شرکت غاصب نفت ایران و انگلیس تلاش نمود. در سال 1329 مساله احقاق حق ایران از شرکت نفت ایران و انگلیس در دوره شانزدهم مجلس مطرح شد. این طرح توسط اقلیتى از نمایندگان مجلس که آیتالله کاشانى هم جزو آنها بود مطرح گردید. هدف آیتالله کاشانى و همراهانش این بود که نفت ملى شود و به مالکیت ایران درآمده و خرید و فروش آن از دست اجنبى خارج گردد. آیتالله کاشانى جهت دستیابى و جلب حمایت مردمى از طرح، طى اعلامیهاى مردم را دعوت کرد که با پافشارى هرچه تمامتر در راه ملى شدن صنعت نفت در تمام مناطق کشور تلاش نمایند. مرحوم کاشانى در قسمتى از اعلامیه خویش چنین مىنویسند: «بر همه کس واضح و آشکار است که تمام بلیات و مصائب مخصوصاً هرج و مرج دستگاه ادارى و غارت بیتالمال و تسلط زمامداران نالایق و مملکت فروش و بطورکلى تشویق خیانتکاران و حبس و تبعید و زجر وطنپرستان، در اثر سیاستهاى جابرانه انگلستان در مملکت ما بوجود آمده است و آن دولت همیشه این اعمال خلاف عدالت و انسانیت را براى غارت نفت ایران که بزرگترین و مهمترین ثروت ملى ماست مرتکب شده و میشود.» آیتالله کاشانى پس از اینکه انگلستان را مسبب اصلى تمام نابسامانیها و مصائب معرفى میکند درباره ملى شدن صنعت نفت و لزوم مبارزه جهت نیل به این هدف مىنویسد: «ملى شدن صنعت نفت ایران تنها چاره بیچارگىهاى ماست، زیرا بدین وسیله اولاً ثروت بىکرانی که خداوند تبارک و تعالى به ملت ایران عطا فرموده است از دشمنان بشر که مقصدى جز منفعتطلبى و مکیدن خون ملل ضعیف ندارند بیرون آمده به صاحبان حقیقى و مستحق آن میرسد و ثانیاً با عملى شدن حاکمیت ملى شرکت غاصب نتواند عمال خود را به جان و مال و ناموس مردم مسلط کنند و بدین وسیله مقاصد پلید خود را انجام دهد...»
بالاخره با فشار افکار عمومى و مبارزات مرحوم کاشانى و حمایت بیدریغ علمای اسلام در تاریخ 29 اسفند 1329 لایحه ملى شدن صنعت نفت مورد تصویب نهایى مجلس شورا قرار گرفت و نفت ملى شد. پس از تصویب لایحه ملى شدن صنعت نفت در هفتم اردیبهشت ماه 1330 مصدق که همراه با آیتالله کاشانى در نهضت ملى شدن نفت حضور داشت، به نخستوزیرى رسید. دولت مصدق با پشتیبانى و تایید آیتالله کاشانى به حل مشکلات پرداخت، اما بر سر اختلافهائى که با شاه در مورد گرفتن سمت وزارت جنگ پیدا کرده بود بطور ناگهانى استعفا داد. این استعفا بدون اطلاع آیتالله کاشانى و دیگران صورت گرفت و شاه پس از آن حکم نخست وزیرى قوامالسلطنه را صادر نمود. آیتالله کاشانى در مقابل این توطئه انگلیسى شدیداً ایستاد و با صادر کردن اعلامیهاى مردم را دعوت به قیام علیه دولت قوامالسلطنه و حمایت از مصدق نمود. بدین ترتیب قیام گستردهاى به رهبرى آیتالله کاشانى صورت گرفت و رژیم عقب نشینى کرد و مصدق دوباره زمام امور را به دست گرفت و دومین مرحله از حکومت خویش را آغاز نمود.
دوره دوم زمامدارى مصدق مصادف شد با اختلاف بین او و آیتالله کاشانى. آیتالله کاشانى براساس معیارهاى مکتبى مصالحه و سازش با چپ و راست را محکوم میکرد لکن مصدق به آن اهمیتى نمىداد و این امر مهم برایش یک بازى سیاسى محسوب مىشد. مصدق گذشته از نادیده گرفتن معیارهاى مکتبى، به جاى مجازات کردن و منزوى نمودن افراد وابسته و جنایتکار و خائن، از آنها حمایت کرد و کسانى را که مسبب تمام مشکلات و جنایتها مخصوصاً جنایات سىام تیر بودند آزاد گذاشت و حتى به بسیارى از آنها پست و مقام مهمى نیز داد و با این سیاست نادرست و خطرناک، به روحانیت مبارز، بخصوص آیتالله کاشانی بىاعتنایى کرد و آنها را از دخالت در امور منع نمود و سپس با الهامگیرى از استعمارگران، جدایى دین از سیاست را مطرح ساخت و حتى این سیاست غلط و استعمارپسند را تا جایى ادامه داد که روحانیت بویژه آیتالله کاشانى آماج تهمتها، ناسزاها و بىاحترامیهاى فراوان قرار گرفتند. این رویکرد، زمینه شکست نهضت توسط کودتاگران وابسته به بیگانه را فراهم نمود. آیتالله کاشانى براى انجام مسئولیت خود یک روز پیش از انجام کودتا، مصدق را که از جریان کودتا خبر داشت، آگاه ساخت و هشدار داد لکن مصدق با بىاعتنایى به هشدار آیتالله کاشانى در جواب نامه ایشان نوشت: «مرقومه حضرت آقا وسیله آقا حسن آقا سالمى زیارت شد، اینجانب مستظهر به پشتیبانى ملت ایران هستم والسلام ـ دکتر محمد مصدق.»
بدین ترتیب آنچه نمىبایست اتفاق میافتاد با بیتوجهی مصدق انجام شد و نهضتى که با فداکارىها و ایثارهاى روحانیت و مردم موانع بزرگ را یکى پس از دیگرى از سر راه برمىداشت، با انجام کودتا از جانب دشمنان ملت به شکست انجامید.
سرانجام آیتالله کاشانى پس از سالها مبارزه بىامان علیه استعمار در ابعاد مختلف سیاسى، فرهنگی و اقتصادی در ایران و عراق و تحمل زجر و رنج و زندان و تبعید، در 23 اسفند سال 1340 دار فانى را وداع گفت.
*جمهوری اسلامی
|