عقب نشینی تهران در برابر طالبان ماموریت بهادر امینیان به عنوان سفیر ایران در کابل در روزهای آخر خود بود که کابل به دست طالبان افتاد و حکومت جمهوری ساقط شد.
همین مساله موجب شد که علیرغم پایان یافتن دوره مسئولیت امینیان، موضوع معرفی سفیر جدید با مشکل مواجه شود.
دو عامل عمده، مانع از معرفی سفیر جدید ایران در افغانستان گردید.
اول اینکه اختلاف عمیقی میان دیپلماتهای وزارت خارجه ایران با بقیه نهادهای تصمیم گیرنده ایرانی بر سر کیفیت مواجهه با طالبان وجود داشت و همین اختلاف باعث شده بود که موضع رسمی حکومتی چیزی باشد و رویدادهای کف میدان چیز دیگر و باقی ماندن بهادر امینیان به عنوان نماینده دستهای از سیاستمداران ایرانی که مخالف حمایت از طالبان بودند، میتوانست تا حدی عملکرد میدانی برخی افراد حاضر در سفارت ایران در کابل را تعدیل و بالانس کند.
مساله دوم این بود که در عرف دیپلماتیک، سفیر جدید، باید استوار نامه خود را به رئیس حکومت رسمی و قانونی کشور میزبان تقدیم کند و در افغانستان پس از سقوط جمهوری، حکومت مشروع و قانونی وجود نداشت تا سفیر جدید ایران بتواند استوار نامه خود را به رئیس آن بدهد.
حکومت طالبان نه از سوی ایران و نه از سوی هیچ کشور دیگری به رسمیت شناخته نشد و حکومتی که رسمیت نداشته باشد، عملاً شرایط لازم برای پذیرش رسمی یک سفیر را ندارد.
به همین دلیل، بهادر امینیان همچنان به عنوان سفیر رسمی ایران در کابل به حضور خود ادامه میداد درحالیکه اختیارات کافی و لازم به عنوان یک سفیر را نداشت و جلسات رسمی و مهم و نیز تصمیمگیریهای حیاتی و اعمال سیاستها، عملاً توسط افراد زیر دست او (به لحاظ رسمی و قانونی زیردست و به لحاظ اجرایی و اختیارات فرادست) برگزار و اتخاذ میشد.
اما مشکل اصلی که موجب شد ایران ناچار به تغییر سفیر خود شود زمانی بروز کرد که متن سخنرانی آقای امینیان در حضور جمعی از صاحب نطران ایرانی، به رسانهها درز کرد.
در این سخنرانی که متن آن در جریان هک وبسایت خبرگزاری فارس توسط یک گروه سایبری در اختیار رسانهها قرار گرفت، بهادر امینیان، نگاه واقعی خود نسبت به طالبان را به صراحت بیان کرده بود و نگاه او به طالبان، دقیقا عکس آن چیزی بود که برخی رسانهها و سیاستمداران ایرانی سعی داشتند از طالبان به مردم و مقامات ایرانی نشان دهند.
آقای امینیان در آن سخنرانی که طالبان را یک گروه وحشی و بیآبرو خوانده بود، تصریح کرده بود که اگر طالبان از محتوای آن جلسه مطلع شوند، او نمیتواند به افغانستان برگردد و در عمل نیز همینگونه شد و افشای متن آن سخنرانی به کار امینیان در افغانستان نقطه پایان گذاشت.
پس از اندکی، حسن کاظمی قمی که نماینده رئیس جمهور ایران در امور افغانستان بود به جای بهادر امینیان به عنوان سفیر ایران در کابل معرفی گردید و رسماً آغاز به کار کرد.
اما این پرسش که آقای کاظمی قمی، براساس کدام عرف دیپلماتیک، عهدهدار سفارت ایران در کابل گردید و استوار نامه خود را به چه کسی تحویل داد؟ (که از حکومت مشروع و قانونی در افغانستان نمایندگی کند)، در ذهن بسیاری از کارشناسان، بدون پاسخ ماند.
اکنون میتوان به سادگی دریافت که واگذاری سفارت افغانستان به طالبان، عملا پاسخ به استقرار آقای کاظمی قمی در کابل است.
فیالواقع باید اینگونه گفت که طالبان نتوانستهاند حضور امینیان را در کابل تحمل کنند و در ازای معرفی سفیر جدید ازسوی ایران، توانستهاند با اعمال فشار بر تهران، سفیر خود را به تهران بفرستند و این، یک بده بستان عادی (اما غیر قانونی) میان ایران و طالبان است.
از منظر حقوقی، نه حضور کاظمی قمی در کابل دارای وجاهت است و نه حضور حقانی در تهران.
چرا که ایران، هنوز حکومت طالبان را به رسمیت نشناخته تا بتواند به حکومت طالبان سفیر معرفی کند یا از آنها سفیر بپذیرد.
از سوی دیگر، آنچه که اکنون شاهد آن هستیم، در واقع، رسمیت بخشیدن به حکومت طالبان است هرچند که رسماً، چنین چیزی ابراز نشود. حال آنکه شروط چند گانه ایران برای به رسمیت شناختن طالبان (شامل تحقق حقایه هیرمند، تشکیل حکومت فراگیر، جلوگیری از فعالیت گروههای تروریستی و تامین حقوق و امنیت شیعیان افغانستان) حتی به وقوع، نزدیک هم نشده چه رسد به اینکه وقوع خارجی پیدا کند.
واگذاری سفارت افغانستان در تهران به طالبان، صرف نظر از اشکال حقوقی آن، عملا به معنی عقب نشینی واضح ایران از شروط پیشین خود در زمینه رسمیت بخشیدن به حکومت طالبان است.
به طور قطع، مادامیکه سیاست ایران در برابر طالبان، مبتنی بر دیپلماسی تضرع و باجدهی باشد، آنکه متضرر خواهد شد ایران خواهد بود نه طالبان و صد البته که مهاجرین افغانستانی ساکن در ایران در سفارت تحت تولیت یک گروه تروریستی نیز با مشکلاتی بیش از پیش روبرو خواهند شد.
*جمهوری اسلامی
|