تاريخ انتشار: 08 اسفند 1401 ساعت 00:26:37
در دیدار امام و شواردنادزه چه گذشت؟/ روایت متفاوت شوارد نادزه از امام

نامه تاریخی امام خمینی به گورباچف، رئیس جمهور شوروی که خبر از خرد شدن استخوان های کمونیسم می داد، او را به واکنش واداشت و پاسخش را به همراه وزیر خارجه اش، ادوارد شوارد نادزه راهی جماران کرد. روایت او و برداشتش از شخصیت و برخورد امام شنیدنی است.

جماران، یازدهم دی ماه سال 67 مطابق با اولین روز سال میلادی که به 1989 رسیده بود، نامه ای تاریخی از امام خمینی(س) ‌‌خطاب به میخائیل گورباچف آخرین رئیس جمهور شوروی در زمینه ‌‌مرگ کمونیسم‌‌ و ضرورت پرهیز روسیه از اتکا به غرب منتشر شد. (برای مطالعه اصل نامه امام به صحیفه امام؛ ج 21 مراجعه شود) امام خمینی در همین نامه ژرف‌ترین تحلیل ها را از تحولات جاری شوروی ارائه کرد و از آن به «صدای شکستن استخوانهای کمونیسم» تعبیر کرد. و شگفت آنکه در همین پیام پیش ‌بینی دیگری توأم با هشدارهای مستند وجود دارد که نشانگر تسلط ایشان بر ارزیابی شرایط سیاسی آن روز جهان است. امام به وضوح نسبت به در غلتیدن روس ها به سمت باغ ـ به ظاهر ـ سبز سرمایه ‌داری غرب و فریب خوردن از امریکا هشدار داده است. امام خمینی با پیش کشیدن مسائل عمیق فلسفی و عرفانی و با اشاره به ناکامی  کمونیست ها در سیاست های مذهب‌ ستیز آنان، از گورباچف خواست که به جای امید بستن به  ماده‌ پرستی غرب، به خدا و مذهب روی آورد.

جالب آنکه وقتی شوارد نادزه وزیر خارجه وقت شوروی برای ارائه پاسخ گورباچف به دیدار امام خمینی آمد؛ با شگفتی دید کسی که با آن صلابت و صراحت به دومین قدرت هسته‌ ای جهان هشدار و پیام داده است، در خانه ‌ای کوچک و گلین در جماران و در اتاقی دوازده متری با وسایلی در نهایت سادگی و بدون آنکه حتی اندک اثری از تشریفات معمول دیده شود، با طمأنینه و به استواری کوه نشسته است و در کنارش قرآن، جانماز و تسبیح، و تعدادی روزنامه و یک رادیوی معمولی قرار دارد. شگفتی شوارد نادزه زمانی بیشتر شد که متوجه شد برای نشستن همراه بلندپایه روسی ‌اش صندلی چوبی دومی نیست و باید برای یک بار هم که شده بر‌ زمین بنشیند! شاید وقتی که پیرمرد مؤمنی که در خدمت امام بود، تنها وسیله پذیرایی این دیدار مهم، یعنی استکان چای را با دو حبه قند به دست وزیر خارجه قطب شرق جهان داد او تصور کرده باشد که آنچه می ‌بیند عمدی و استثنایی است؛ اما واقعیت خلاف این بود.

در خاطره ای از حجت الاسلام و المسلمین بی آزار شیرازی آمده است:      

‌‌‌ادوارد شوارد نادزه، وزیر امور خارجه شوروی سابق که با حضرت امام دیدار داشته و بعد از دیدار با معظم له، با صدام در بصره دیدار کرده بود، رفتار ایشان را با صدام مقایسه کرده که خیلی جالب  توجه است. ‌

‌‌وقتی شواردنازه به منزل امام می‌آید ایشان خیلی او را تحویل نمی‌گیرند و خیلی ساده برخورد می کنند اما با این وجود شواردنازه از امام به عظمت یاد می‌کند، او می‌گوید وقتی من در بصره به ملاقات صدام رفتم آنجا خیلی از من تجلیل کردند و احترام گذاشتند اما مشخص بود صدام آدم لجوجی است.‌

‌‌من همراه با عده‌ای از دوستان در سمیناری با حضور علمای مسیحی در گرجستان شرکت کردم و در آنجا مقاله ای ارائه کردم، بعد از سمینار ما (جمع هیأت ایرانی) یک دیدار و ملاقاتی با  ادوارد شوارد نادزه در گرجستان داشتیم. معلوم بود که ایشان، آدم بسیار باشخصیت و خیلی خردمند و فهمیده است. در این دیدار خاطرات دیدارش با حضرت امام را برای ما تعریف کرد. برای من مهم بود که ببینم به طور مستقیم چه ‎‌برداشتی از دیدار با امام و خانه امام کرده است. ایشان گفت من بعد از اینکه امام نامه‌ای به «گورباچف» نوشتند و در آن نامه که 6-7 صفحه بود، مطالب فلسفی خیلی جالبی را بیان و از سویی به شجاعت «گورباچف» نیز اشاره کرده بودند و همچنین راجع به اینکه چگونه ناتوانی کمونیست دارد آشکار می‌شود نوشته بودند، به اتفاق آقای گورباچف متحیر شده بودیم که حالا چه جوابی بدهیم، به این نتیجه رسیدیم که جوابی که می‌دهیم را به روابط بین ایران و شوروی ارتباط بدهیم و در آن باره فقط بحث بکنیم. پاسخ را تهیه کردیم و از سوی آقای گورباچف این نامه به من داده شد که من حامل این نامه به امام باشم. وارد ایران که شدیم، آقای دکتر ولایتی ما را به جماران برد. (البته ایشان شاید خیال می‌کرد که این جماران قم است.چون به جای جماران قم را مطرح کرد).

شواردنادزه ‌گفت ما را بردند در یک منطقه کوهستانی در حالی که برف می‌بارید و سرمای شدیدی بود جایی که هم سرد بود و هم بسیار ساده و یک زیلوهایی بود (البته ایشان تعبیر زیلو را به کار نبرد)، چیزی بود خاکستری رنگ و خیلی ساده ساده بود. خانه ای بسیار زاهدانه بود. من خودم را خیلی آراسته کرده بودم، لباس آنچنانی، جوراب نازک، کفش بسیار فانتزی و با این حالت وارد شدیم. اصلاً هیچ فکر نمی‌کردیم که حالا آنجا وارد شدیم باید کفشمان را در بیاوریم. خلاصه ما مثل دیگران کفشمان را درآوردیم و وارد شدیم و نشستیم. دیدم در این سرمای سخت پای من دارد توی آن جوراب نازک هی سرد می‌شود تا جایی که کرخ شد. می‌گفت ما درست ربع ساعت آنجا منتظر آمدن آیت الله شدیم، برای من تعجب‌آور بود، چرا که من از طرف گورباچف و شوروی آمده بودم، از طرف گرجستان که نیامده بودم . جلسه هم کاملاً ساکت بود، من بودم و چند نفر از همراهان (وزیر خارجه ایران، مترجم و یک چند نفر دیگر) تصوراتی همین طوری در ذهن من می‌گذشت از تاریخ. تا اینکه بعد از ربع ساعت دیدم فرزند امام آمدند و با ادب و متانت و خوشرویی گفتند: امام دارند می‌آیند. ورود امام را به من خبر دادند و من منتظر شدم. تا اینکه دیدم یک شخصیتی بسیار ساده روحانی و لاغر اندام با یک کلاهی که بر سر داشتند وارد جلسه ما شدند و من را معرفی به ایشان کردند. (به خاطر کسالت امام پزشکان گفته بودند امام ربع ساعت بیشتر نباید صحبت بکنند یا دیدار داشته باشند).‌

‌‌‌وزیر امور خارجه ایران به من یادآوری کرد که شما باید در طی ربع ساعت یا حداکثر 20 دقیقه تمام محتوای نامه گورباچف را برای امام نقل کنید. من در حالی که خیلی هم سردم شده بود، شروع کردم به بیان محتوای این نامه و دیدم که امام چند مرتبه در برخی نقاط سر تکان دادند و بعد فرمودند که این نامه پاسخ نامه من نبود. من هدف اصلی‌ام این بود که آقای گورباچف را ببرم به یک دنیای جاوید، دنیای پس از مرگ و با یک عالم دیگر آشنا کنم و این جواب من نبود و خلاصه با یک حالتی ایشان از این جلسه بلند شدند. من یک احساس نارضایتی کردم. احساس کردم که خیلی تحویل گرفته نشدم و مثل این بود که یک توهینی به من شده باشد.‌

‌‌بیرون آمدم و حتی به ذهنم رسید که سایر ملاقات‌هایم را هم لغو کنم و برگردم. آقای دکتر ولایتی بعداً به من در هتل تلفن کرد و گفت: امام از آن صحبت‌های شما ناراضی نبودند فقط از اینکه جوابی دریافت نکرده بودند از آن بابت فقط متاسف شدند و خلاصه این ملاقات به صورت خوبی در روزنامه‌ها و در ‎‌تلویزیون تلقی شده و شما می‌ توانید اینها را ملاحظه بکنید و همین الآن شما می توانید تلویزیون را بگیرید و من گرفتم و مترجم هم برای من ترجمه کرد. ‌

دیدم نه خلاصه به صورت مثبتی این دیدار تلقی شده و من یکی دو روز ماندم و دیدارهای بعدی‌ام را با مسئولان ایران انجام دادم. ایشان بیان کرد که، برداشت من از امام خمینی این است که ایشان یک ابرمرد تاریخ و شخصیت بزرگی بود.‌

‌‌ایشان به دنبال این  ملاقات به عراق  می رود، در بصره با صدام ملاقات می‌کند. ایشان بیان می‌کرد که صدام بسیار تشریفات فراوانی برای من ترتیب داده بود که احترام فراوانی برای من بگذارد و نشان بدهد که ما چقدر اهمیت قائلیم. می‌گفت من آنجا اول از این حالت استکبار او بدم آمد. معلوم بود که از آن زندگی زاهدانه و عارفانه امام خوشش آمده بود و در قلبش اثر گذاشته بود و می‌گفت بر خلاف انتظارم که تصور می‌کردم که می‌خواهند من را در جماران به سبک پادشاهان ایرانی تحقیر کنند، دیدم نه آن روحیه اصلاً در امام نیست. امام چنین روحیه‌ای ندارد، من آن روحیه استکباری را در صدام دیدم و دیدم یک آدم بسیار لجوجی است. به صدام گفتم که این جنگ‌هایی که با ایران کردید بیهوده بود. می‌گفت برداشت من اینچنین بود با اینکه صدام دوست ما بود و ایران با این دوست ما یعنی عراق می‌جنگید و با این که روابط ما روابط ‎‌نیمه سردی بود، بعداً ما متوجه شدیم که این آدم چه روحیه خصمانه و خشنی دارد مخصوصاً وقتی که به کویت حمله کرد.‌

‌‌ایشان متوجه این مسئله شده بود که امام اصلاً در یک عالم دیگری سیر می‌کنند و به دنبال این روابط مثلاً مادی دنیوی نیستند که به خاطر منافعش بخواهند ارتباطی با شوروی برقرار بکنند؛ نکته دوم این بود که فهمید امام چه روحیه زاهدانه و عارفانه‌ای دارند و روحیه استکباری در ایشان اصلاً نیست و نکته دیگر اینکه امام تمام حرکات و سکناتش حساب شده است. این خیلی مهم است که ایشان فقط سه بار سرشان را تکان دادند و همه اینها را به عنوان نکات مثبت تلقی کردند و نکته دیگر اینکه ایشان می‌گفت که این امر باعث شد که یک روابط خوبی میان ایران و شوروی برقرار شود با اینکه ما دوست صدام و عراق بودیم ولی این دوستی ما نسبت به عراق کاهش پیدا کرد و دوستی‌مان نسبت به ایران خیلی زیاد شد.نکته دیگر اینکه به برکت این دیدار، رابطه ایران و گرجستان بسیار عالی شد. این هم یکی از ثمرات این دیدار بود. به هر حال ایشان این صحبت ها را به دور از این صحبت‌های دیپلماسی بیان کرد. من دیدم واقعاً با عظمت از امام یاد کرد، در صورتی که در وطن خودش بود و آزاد بود، می‌توانست مثلاً بگوید آقا من خوشم نیامد ولی واقعاً ایشان با عظمت از امام یاد می‌کرد و از صدام با اینکه دوست سابقشان بود به صورت بدی یاد می‌کرد. ‌(خاطره ای از حجت الاسلام والمسلمین دکتر عبدالکریم بی آزار شیرازی)

گورباچف آخرین صدر هیأت رئیسه اتحاد جماهیر شوروی دست به اصلاحات و تغییراتی در قطب کمونیستی جهان زده بود؛ هنوز تحلیلگران سیاسی و رهبران جهان غرب به این تحولات به دیده تردید و بدبینی می ‌نگریستند و هیچ یک باور نداشتند که این تحولات، موجب فرو پاشی نظام کمونیسم در شوروی خواهد شد. حداکثر چیزی که در آن شرایط پیش‌ بینی می ‌شد آن بود که رهبران کرملین در نهایت، برخی از پیوندهای مستقیم بین کشورهای عضو بلوک شرق با اتحاد شوروی را برای کاهش مشکلات اقتصادی داخلی نادیده بگیرند و نظام تازه‌ ای از اردوگاه کمونیسم با رهبریت محدودتر شوروی و مسئولیت‌ پذیری بیشتر اقمار این کشور پدید آورند. ولی امام خمینی با بصیرتی غیرقابل درک برای محاسبه گران مادی، در همان ایام در تاریخ 11 / 10 / 1367 نامه‌ ای به گورباچف نوشتند. در پیام امام خمینی به گورباچف سقوط رژیم کمونیستی پیش بینی شده است.

ساده زیستی امام خمینی در تمام ادوار حیاتش چه در زمان تنهایی و غربت و تبعید و چه در دوران زعامت دینی و رهبری سیاسی تا لحظه رحلت، زبانزد عام و خاص بود و امام هیچ گاه خود را در برابر مقامات اعتباری دنیا هر چند بس مهم و بزرگ، مقید به تغییر رویه نمی‌ دید. امام خمینی در این دیدار محور اصلی پیام به گورباچف  را باز کردن دریچه ای به دنیای جاوید بعد از مرگ بیان می کنند.

حجت الاسلام والمسلمین محمد حسن رحیمیان نیز در این باره گفته است:

‌‌صبح روزی که قرار بود ادوارد شوارد نادزه وزیر امور خارجۀ وقت شوروی برای‌‎ ‎‌تقدیم پاسخ گورباچف خدمت امام مشرف شود امام برخلاف روزهای دیگر که رأس‌‎ ‎‌ساعت هشت به اتاق ملاقات می آمدند هنوز تشریف نیاورده بودند. وزیر امور خارجه‌‎ ‎‌شوروی همراه مقام های وزارت خارجه جمهوری اسلامی به طور ایستاده در اتاق منتظر‌‎ ‎‌قدوم امام بودند. سرانجام امام حدود ساعت هشت و نیم بدون تأمل و توقف و بدون‌‎ ‎‌اینکه در چهره کسی نگاه کنند از میان افراد گذشته و روی جایگاه همیشگی شان‌‎ ‎‌نشستند. در همین حال وزیر امور خارجه شوروی روی صندلی نشست. او به عنوان‌‎ ‎‌رئیس دیپلماسی نماینده ابرقدرت شرق که چهره باصلابت و حرکت های با طمأنینه او‌‎ ‎‌در محافل بزرگ بین المللی و کاخ های مجلل قدرتمندان غربی، در فیلم های خبری‌‎ ‎‌بسیار دیده شده است، در این اتاق محقر و ساده که شاید برای اولین بار با پای برهنه‌‌‎ روی فرش کهنه و رنگ باخته در یک مجلس رسمی حاضر شده بود وضع دیگری‌‎ ‎‌داشت؛ از جمله ارتعاش خفیفی که هنگام خواندن پاسخ گورباچف در دست او‌‎ ‎‌مشهود بود. او در اولین لحظه که روی صندلی نشست، وضعیتی غیر مستقر داشت که‌‎ ‎‌این در نامتعادل بودن کیفیت قرار گرفتن پاهای او مشهود بود و این وضعیت تا آخرین‌‎ ‎‌لحظه که پیام را قرائت کرد ادامه داشت. به جز سر و دست مرتعش او بقیه اندامش در‌‎ ‎‌طول مدت تشرف به سان مجسمه ای جامد و خشکیده بود. مترجمی هم که بنا به گفته‌‎ ‎‌آگاهان در همه جا با تسلط کامل در ترجمه زبان روسی بلبل زبانی می کرد، در این مقام‌‎ ‎‌نتوانست جمله ای را بدون لکنت (که سعی می کرد آن را در سرفه ها و سینه صاف‌‎ ‎‌کردنهای مصنوعی خود پنهان کند) ادا نماید پس از پایان ترجمه پیام گورباچف، امام‌‎ ‎‌بدون تأمل طی حدود یک دقیقه در سه فراز با صراحت و فارغ از هر نوع مجامله ای از‌‎ ‎‌این که آقای گورباچف مطلب اساسی را که اساس نامه ایشان بود مورد توجه لازم قرار‌‎ ‎‌نداده، اظهار تأسف فرمودند و بعد در حالی که مترجم شروع به ترجمه فراز سوم‌‎ ‎‌کلمه های امام کرده بود، امام برخاستند و به طرف اندرونی روانه شدند و با ترکیبی از‎ ‎‌هیبت و سرعت در حرکت، چنان وضع بی سابقه ای را به وجود آوردند که هیچ کس‌‎ ‎‌نتوانست از جایش تکان بخورد، چه رسد به اینکه مجالی برای دستبوسی و مصافحه‌‎ ‎‌پیش آید.

(برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)؛ ج 2، ص 326)

  تعداد بازديدها: 1228
   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=95549
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.