دم خروس بیرون زد! در چند روز گذشته رونمایی از پرویز ثابتی پس از چهار دهه در جمع اپوزیسیون جنجال زیادی بپا کرد. پرویز ثابتی رئیس ساواک تهران و مسئول امنیت داخلی ساواک در سالهای پایانی حکومت پهلوی بود. روایتهای عجیبی از سفاکی و قساوت او شده است. هنوز آثار شکنجه او بر تن بسیاری آزاردهنده است. هنوز شاهدان آن دوران در توصیف صحنه شکنجههایش دچار استرس و رعب میشوند. او در هنگامه انقلاب از ایران گریخت و به آمریکا رفت. خیلی در انظار ظاهر نمیشد اما طی این سالها بیکار هم ننشست. از حامیان پروپاقرص تحریم ایران در آمریکا بود. طی این سالها از هیچ کمکی برای ضربه زدن به مردم ایران دریغ نمیورزید. خودش احتمالاً برآورد درستی از میزان هزینه ظاهر شدنش داشت که در این چهار دهه ظاهر نمیشد. اما اکنون احتمالاً فکر میکند دیگر اسب قدرتش زین شده که چنین بیپروا به گعدههای سیاسی میآید، با وجود اینکه همه میدانند او نماد خفقان، دیکتاتوری و شکنجه است. در سالهای پس از انقلاب اکثر مسئولان دوران پهلوی سعی میکردند نارضایتی خود را از او و کارهایش پنهان نکنند. به تعبیری هیچ کس او را گردن نمیگرفت. حتی برای تبرئه شاه، گاهی شاه را هم مخالف کارهای او تصویر میکردند. البته ثابتی همان ثابتی است. کسی اگر شک دارد، به سیاهه کارهای او پس از انقلاب میتواند نظر اندازد. در هیچ حرکتی که به نفع ملت ایران بوده شرکت نکرده بلکه برعکس در همه این سالها حامی نزدیکترین چهرههای ضد ایرانی بوده. در تحریمهای بوش و ترامپ هم مشارکت فعال داشته و اساساً طی این سالها ذرهای از قساوت او کم نشده است. اشاره شد که هیچ کس حاضر نشد کنار او بایستد چراکه کارنامه سیاهش میتواند دامن همه را آلوده کند. اما اینکه اکنون حتی باید در بساط پهلوی همچنان پرویز ثابتی حاضر باشد پیامهای واضحی دارد. اول اینکه انگار رضا هم فرزند محمدرضا است و قرار نیست حکومت فرضی رضا در خفقان و سفاکی چیزی از محمدرضا کمتر داشته باشد. گویا قرار است بر فرض محال اگر موفقیت به دست بیاورند، تکرار تراژدی همان دوران باشند. حرف زدن و ادعا کردن کار راحتی است، در عمل حتی حاضر نیستند ذرهای فاصله با ساواک نشان دهند. البته رسوایی چنین اپوزیسیونی فقط توسط ثابتی رخ نداده، بلکه پیشتر شخصیت یکایک به اصطلاح رهبران اپوزیسیون و راهبرهایشان و حتی منشور اعلامیشان مشت خالی و میان مایه بودنشان را افشا کرده بود. هرچه بیشتر سخن میگویند بیشتر به بن بست میرسند و دیوار اعتبارشان بیشتر فرو میریزد. بستنشینی آنان در دفتر مقامات غربی و آویزان شدن به لنگ کفششان، صحنه مضحک و البته شرمآوری را خلق کرده که حتی تعجب غربیها را هم برانگیخته است. هر ایرانی آزادهای - مستقل از اینکه طرفدار حکومت است یا نه - از این همه ذلت و التماس به دفتردارهای مقامات غربی شرم میکند. همیشه رهبران انقلابی دنیا هرچه نداشتند اما معروف بودند به عزت نفس. چه خوب بودند و چه بد، همیشه کوهی از اعتماد به نفس بودند. اما انگار جگر شیر هم به رهبران انقلابی خارجنشین بدهند باز هم موش میشوند! از همین رو است که بارها نوشتم بهرغم همه مشکلات و نارضایتیِ اکثر مردم، اما با این اپوزیسیون مردم ترجیح میدهند همچنان زیر آوار مشکلات بمانند اما سرنوشتشان را به دست این جماعت بیشخصیت نسپارند.
*ابتکار
|