تاريخ انتشار: 27 بهمن 1401 ساعت 01:40:53
امام کاظم(ع) از چه روشی برای رهبری شیعیان بهره می بردند؟/علت زندانی شدن امام(ع) چه بود؟

بیست و پنجمین روز از رجب سال 183 قمری، هارون الرشید که دیگر وجود نازنین امام موسی کاظم علیه السلام را تاب نیاورد، دستور قتل ایشان را صادر کرد. آن امام بزرگوار در این تاریخ به شهادت رسیدند و در کاظمین به خاک سپرده شدند.

بیست و پنجم ماه رجب سال 183 قمری، امام موسی کاظم علیه السلام به فرمان هارون الرشید به شهادت رسیدند. ایشان سال های متمادی زندانی زندان های عباسیان بودند. و خلفای عباسی وجود نازنینشان را تاب نیاوردند. به مناسبت سالروز شهادتشان مروری کوتاه بر زندگی آن امام همام خواهیم داشت:

زندگینامه امام موسی کاظم (ع)

حضرت موسی بن جعفر علیه‌السلام (۱۲۸ـ۱۸۳ ه.ق) ملقب و مشهور به «امام کاظم»، امام هفتم شیعیان است که پس از شهادت پدرش امام جعفر صادق علیه السلام به امامت رسید و از سال ۱۴۸ تا ۱۸۳ قمری به مدت ۳۵ سال رهبری شیعه را بر عهده گرفتند. ایشان معاصر با چهار تن از خلفای عباسی بودند، که همگی در ضدیت با شیعه قرار گرفته و فشار بسیاری را متوجه امام کاظم علیه السلام و اصحابشان کردند و سرانجام آن حضرت در عهد خلافت هارون الرشید و با توطئه او به شهادت رسیدند.

مقام امام هفتم

نام موسی

القاب کاظم، عبد صالح

کنیه ابوالحسن

پدر امام صادق علیه السلام

مادر حمیده

زادروز "۷ صفر" یا "ذی الحجه"، سال ۱۲۷ یا ۱۲۸ قمری

زادگاه أبواء، بین مکه و مدینه

مدت امامت ۳۵ سال

مدت عمر ۵۵ سال

تاریخ شهادت ۲۵ رجب سال ۱۸۳ قمری

علت شهادت مسمومیت توسط زهر

قاتل هارون الرشید

مدفن کاظمین

ولادت و کنیه و القاب

روز ولادت حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) در برخی منابع ۷ ماه صفر[۱] و در برخی دیگر ماه ذی الحجه[۲] (بدون تعیین روز آن) ذکر شده است. سال ولادت آن حضرت را نیز برخی ۱۲۷ هجری،[۳] و برخی ۱۲۸ هجری[۴] گفته اند.

پدر بزرگوار ایشان، امام صادق علیه السلام و مادر آن حضرت، حمیده خاتون علیها السلام معروف به حمیده بربریه یا حمیده مصفاة (پاک) است.‌[۵]

کنیه آن جناب ابوالحسن اول و ابو ابراهیم و ابو على بود و القاب موسی بن جعفر علیهما السلام عبارتند از: کاظم، عبد صالح، نفس زکیه، زین المجتهدین، وفىّ، صابر، امین و زاهر شد. «کاظم» به واسطه کظم غیظ و چشم‌ پوشى که از ستمگران می کرد. کاظم کسى است که خوف و اندوه پیکرش را فرا گرفته باشد.[۶] و لقب «زاهر» را از آن جهت یافت که اخلاق پسندیده و بخشش فراوانش درخشید.

ربیع بن عبدالرحمن گفت: به خدا قسم موسى بن جعفر علیهما السّلام از کسانى بود که آثار جلالت و کمال دانش و اطلاع از حقایق عالم در چهره‌اش دیده مى‌ شد، و می دانست چه کسى ادعاى مقامش را خواهد کرد و منکر امامت و جانشینش می شود ولى این خشم را فرو می خورد و آنچه می دانست اظهار نمی کرد، از همین جهت لقب کاظم یافت.[۷]

از حضرت رضا علیه السّلام نقل شده که فرمود: نقش انگشترى پدرم موسى بن جعفر «حسبى اللَّه» بود، در این موقع امام دست خود را گشود و انگشترى را نشان داد و نقش آن را دیدم.[۸]

فرزندان امام کاظم علیه‌ السلام

حضرت ابوالحسن موسى (علیه السلام) سى و هفت فرزند پسر و دختر داشت که عبارتند از:

۱- امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) ۲- ابراهیم ۳- عباس ۴- قاسم ۵- اسماعیل ۶- جعفر ۷- هرون ۸- حسن ۹- احمد ۱۰- محمد ۱۱- حمزه ۱۲- عبداللَّه ۱۳- اسحق ۱۴- عبیداللَّه ۱۵- زید ۱۶- حسن ۱۷- فضل ۱۸- حسین ۱۹- سلیمان ۲۰- فاطمه کبرى ۲۱- فاطمه صغرى ۲۲- رقیه ۲۳- حکیمه ۲۴- ام ابیها ۲۵- رقیه صغرى ۲۶- ام جعفر ۲۷- لبابه ۲۸- زینب ۲۹- خدیجه ۳۰- علیه ۳۱- آمنه ۳۲- حسنه ۳۳- بریهه ۳۴- عایشه ۳۵- ام سلمه ۳۶- میمونه ۳۷- ام کلثوم.

در میان تمام فرزندان حضرت ابو الحسن (علیه السلام) فرزند بزرگوارش حضرت على بن موسى الرضا (علیه السلام) از همه بزرگوارتر و عالیقدرتر و داناتر و فاضلتر بوده است. احمد بن موسى (شاهچراغ) نیز مردى کریم و بزرگوار و پرهیزکار بود و حضرت موسى بن جعفر این فرزند بزرگوار را دوست می داشت و بر سایر فرزندان مقدم می داشت و بستان یسیر خود را به او بخشیده بود.[۹] همچنین در میان دختران امام، حضرت معصومه علیها السلام، از با فضیلت ترین بانوان خاندان اهل بیت علیهم السلام به شمار می رود.

دوران امامت امام کاظم(ع)

امامت پس از امام صادق علیه‌السلام

گر چه امام صادق علیه السلام در جلساتی خصوصی با برخی از اصحاب خاص خویش همچون مفضل بن عمر جعفى، معاذ بن کثیر، عبدالرحمان بن حجاج، فیض بن مختار، یعقوب سراج، سلیمان بن خالد، صفوان جمّال و اسحاق و على - که از برادران امام کاظم (علیه السلام) بوده اند - بر امامت فرزندش امام کاظم (علیه السلام) اشاره کرد،[۱۰] لیکن در عین حال بنا به دلایل سیاسى، از جمله به دلیل وحشتى که از حاکمیت عباسیان وجود داشت، امام براى بسیارى از شیعیان خود ناشناخته ماند؛ زیرا امکان آن بود که اگر به صورت صریح و در ملاء عام، امامت امام کاظم علیه السلام معین شود، از ناحیه خلفا تحت فشار قرار گیرد.

از جمله دلایل سردرگمی شیعیان پس از امام صادق (علیه السلام) می توان به موارد زیر اشاره کرد:

شدّت اختناق در عصر منصور درباره علویان، به ویژه امام صادق علیه السّلام- که عظمت فراوانى در جامعه داشت- سبب شد تا سردرگمى خاصى میان برخى از شیعیان، نسبت به رهبرى آینده به وجود آید.

دعوت و جذب شیعیان آن حضرت از طرف بعضى از فرزندان امام صادق علیه السّلام- که به ناحق داعیه امامت داشتند- و بهره ‌گیرى آنان از این فرصت، مزید بر علت مى‌شد.

پراکندگى شیعیان نیز خود مشکل دیگرى بود؛ زیرا آنها در شهرهاى دور و نزدیک زندگى مى‌ کردند و کسب اطمینان درباره امام واقعى براى آنان کار دشوارى بود.

امام صادق علیه السّلام در وصیت خویش براى این که جان امام بعد از خویش را حفظ کند، افزون بر دو فرزند خود، امام کاظم علیه السّلام، عبدالله و منصور عباسى را نیز وصىّ خود قرار داد.[۱۱]

مسأله اسماعیل بن جعفر بن محمد: از آنجا که او فرزند بزرگتر امام صادق علیه السّلام بود، شیعیان گمان مى‌کردند که رهبرى آینده شیعه از آن او خواهد بود. وى در حیات پدر وفات کرد و به طورى که در روایت آمده، امام صادق علیه السّلام اصرار داشتند تا شیعیان با دیدن جنازه او به مرگش یقین کنند. با این حال عده‌ اى، پس از آن حضرت با داعیه مهدویت اسماعیل یا بهانه ‌هاى دیگر، فرقه‌ اى به نام خطابیه، باطنیه یا اسماعیلیه در شیعه به وجود آوردند.[۱۲]

این عوامل دست به دست هم داد و در ایجاد انشعاب میان شیعیان پس از شهادت امام صادق علیه السّلام بسیار مؤثر بود، به طورى که یکى از اصحاب امام کاظم علیه السّلام گفت: «ذهب النّاس بعد ابى عبداللّه علیه السّلام یمینا و شمالا.»[۱۳]

نوبختى انشعاب شیعه را به شش فرقه پس از رحلت امام صادق علیه السّلام بدین ترتیب برمى‌ شمارد:

ناووسیه: کسانى که معتقد بر مهدویت خود امام صادق علیه السّلام بودند.

اسماعیلیه خالصه که هنوز بر زنده بودن اسماعیل اصرار مى ‌ورزیدند.

آنان که به امامت محمّد فرزند اسماعیل اعتقاد داشتند.

دسته‌ اى که به امامت محمّد بن جعفر معروف به دیباج معتقد بودند.

فطحیه: گروهى که امامت عبدالله افطح را قبول داشتند.

کسانى که به امامت موسى بن جعفر علیه السّلام اعتقاد داشتند.[۱۴]

برخوردهای امام کاظم(ع) با بنی‌عباس

امام کاظم علیه السّلام پس از شهادت پدر بزرگوارش امام صادق علیه السّلام در سال ۱۴۸، در زمان منصور دوانیقی امامت را عهده‌ دار شد. منصور عباسى در سال ۱۵۸ در مکه مرد. جانشین وى تا سال ۱۶۹ فرزندش مهدى عباسى بود. پس از آن، یک سال هادى عباسى خلافت کرد و آنگاه هارون به خلافت رسید که امام در سال ۱۸۳ به دست او به شهادت رسید.

دورانى که امام کاظم علیه السّلام در آن زندگى مى‌ کرد، مصادف با نخستین مرحله استبداد و ستمگرى حکام عباسى بود. این اعمال فشار از زمان امام صادق علیه السّلام آغاز شد و تا زمان امام رضا علیه السّلام که دوره خلافت مأمون بود با شدّت هر چه تمام تر ادامه یافت. مردم در زمان مأمون اندکى احساس امنیت سیاسى کردند، ولى دیرى نپایید که دستگاه خلافت بدرفتارى و اعمال فشار بر مردم را دوباره از سر گرفت. فشار سیاسى عباسیان در دوره‌اى آغاز شد که پیش از آن امام باقر و امام صادق علیهما السّلام با تربیت شاگردان فراوان، بنیه علمى و حدیثى شیعه را تقویت کرده بودند و جنبشى عظیم در میان شیعه پدید آورده بودند. رسالت امام موسی کاظم (علیه السلام) آن بود تا در این حرکت علمى، توازن و تعادل فکرى را میان شیعیان برقرار کنند.

عصر امام کاظم علیه السّلام دوران بسیار سختى براى شیعیان بود و در این دوران حرکتهاى اعتراض‌آمیز متعددى از ناحیه شیعیان و علویان نسبت به خلفاى عباسى صورت گرفت که از مهم ترین آنها قیام فخ -در زمان حکومت هادى عباسى- و نیز جنبش یحیى و ادریس فرزندان عبدالله بود که در زمان هارون رخ داد. در واقع مهمترین رقیب عباسیان، علویان بودند و طبیعى بود که حکومت آنان را سخت تحت نظارت آنها بگیرد.[۱۵]

این وضعیت موجب می شد که امام کاظم غالبا راه تقیه را در پیش گیرد تا تشکل شیعه و رهبرى آنها را به طور پنهانى اداره کنند. طبعا این وضعیت سبب مى‌شد تا تاریخ نتواند از حرکات سیاسى امام ارزشیابى دقیقى به عمل آورد. و به همین خاطر اسناد تاریخی در این مورد اندک است. با این حال نمونه ‌هایی از مبارزه امام و برخورد ایشان با دستگاه حاکم عباسى نقل شده است. از آن جمله‌ تاکید بر عدم مشروعیت نظام حاکم و عدم همکاری با آن، به عنوان نمونه زمانى که صفوان بن مهران به عنوان یک شیعه خدمت امام کاظم علیه السّلام مشرف شد، آن حضرت به او فرمودند: همه کارهاى تو نیکو و زیباست، جز یک کار. صفوان پرسید: اى فرزند رسول خدا! آن چیست؟ امام فرمودند: این که شترهایت را به هارون کرایه مى‌ دهى. صفوان گفت: من شترهایم را براى لهو و صید و امثال آن به وى کرایه نمى ‌دهم، بلکه تنها براى سفر حج این کار را انجام مى‌ دهد. در این کار او خودش هم مباشرتى ندارد بلکه دیگران را براى آن اجیر مى ‌کند. امام فرمودند: آیا به نظر تو کرایه دادن شترانت به آنها صحیح است؟ صفوان گفت: آرى. امام فرمودند: آیا دوست دارى آنها تا انقضاى مدت کرایه و پس دادن شترانت زنده بمانند؟ صفوان گفت: آرى. امام فرمودند: هر کس بخواهد آنها زنده بمانند، در صف آنان قرار مى‌ گیرد و هر کس که از آنها باشد داخل جهنم مى ‌شود.

پس از آن، صفوان تمامى شتران خود را فروخت و وقتى هارون از علت این کار پرسید، جواب داد: دیگر پیر شده‌ام و غلامانم چنانکه باید به این کار نمى ‌رسند. هارون گفت: مى‌ دانم به اشاره چه کسى شترانت را فروخته‌اى؛ موسى بن جعفر.

نوع دیگر از برخورد امام کاظم علیه السّلام با خلافت عباسى، حرکتى بود که امام در برخورد با على بن یقطین داشت و از وى خواست تا در دربار عباسى بماند و بکوشد تا شیعیان را از گرفتارى نجات دهد. على بن یقطین در شمار اصحاب خاص امام کاظم علیه السّلام بود که در دستگاه خلافت عباسى داراى نفوذ بود. او در دوره مهدى و هارون نفوذ فراوانى داشت و از آن به نفع شیعیان بهره‌گیرى مى‌کرد. زمانى که او از امام خواست اجازه دهند تا خدمت دستگاه خلافت را ترک گوید، امام از دادن چنین اجازه‌اى خوددارى کرده و فرمودند: این کار را نکن که ما به تو در آنجا انس گرفته ‌ایم و تو مایه عزّت برادرانت (شیعه) هستى و شاید خدا به وسیله تو شکستى از دوستانش را جبران کرده و توطئه ‌هاى مخالفان را درباره آنها بکشند. اى على! کفّاره گناهان شما همانا نیکى به برادرانتان است.

امام کاظم علیه‌السلام در زندان

امام کاظم علیه السّلام دو بار به دست هارون الرشید به زندان افتاده اند که مرتبه دوم آن از سال ۱۷۹ تا ۱۸۳؛ یعنى به مدت چهار سال به طول انجامیده و به شهادت آن حضرت منجر شده است. درباره مرتبه نخست زندان امام مدّتی قید نشده است.

دلایل زندانى شدن امام در این دو بار که هر دو به دست هارون بوده عبارت است از:

سختگیری های هارون نسبت به علویان به خصوص امام موسی کاظم(علیه السلام).

نفوذ بسیار امام و علویان در میان مردم به دلیل اینکه فرزندان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هستند.[۱۶]

مفترض الطاعه بودن‌ امامان شیعه و ترس دستگاه حکومت از شیعیان به دلیلی این صفت ائمه اطهار(ع).[۱۷] شیخ صدوق از جمله علل شهادت امام کاظم علیه السّلام را آگاهى یافتن هارون از اعتقاد شیعیان به امامت امام دانسته است. هارون فهمید که شیعیان شب و روز به خدمت امام مى‌رسند و به خاطر ترس از جان و از دست دادن سلطنتش، آن حضرت را به شهادت رساند.[۱۸]

سعایت برخی از بستگان امام مانند علی بن اسماعیل بن جعفر (پسر برادر امام) در نزد هارون از امام.[۱۹]

هارون با آن همه سلطه و قدرت، مجبور بود تا دست به چنین توجیهاتى بزند تا اقدامش از طرف مردم مورد انکار و نفرت قرار نگیرد. هارون در همان مسجد دستور توقیف حضرت را صادر کرد.[۲۰] وى دستور داد تا دو کاروان آماده کرده، یکى را به سمت کوفه و دیگرى را به سمت بصره بفرستند. او امام را همراه یکى از این دو کاروان روانه کرد. این کار به این دلیل انجام گرفت تا مردم ندانند امام در کجا زندانى مى‌شود.[۲۱]

هارون، امام کاظم علیه السّلام را نزد حاکم بصره، عیسى بن جعفر بن منصور فرستاد؛ امام چندى در زندان او به سر برد، اما در نهایت، عیسى از این کار خسته شد و به هارون نوشت تا او را تحویل شخص دیگرى بدهد. در غیر این صورت او را آزاد خواهد کرد، زیرا در تمام این مدت کوشیده تا شاهدى بر ضد امام به دست آورد، اما چیزى نیافته است.

پس از آن، امام را تحویل فضل بن ربیع دادند. امام مدتى طولانى نزد وى زندانى بود. گفته شده که از او خواستند تا آن حضرت را به قتل برساند، اما او از این کار سر باز زد. پس از آن، حضرت را تحویل فضل بن یحیى دادند و مدتى نیز در زندان او به سر برد. مطابق نقل مورّخان او حرمت امام را پاس مى‌ داشت. پس از آن امام کاظم علیه السّلام را تحویل زندانبان دیگرى به نام سندى بن شاهک دادند.[۲۲]

رابطه امام کاظم با مذاهب دیگر

الف. برخورد امام کاظم(ع) با معتزله:

از جمله مذاهب اسلامى که در اواخر قرن اول هجرى پیدا شد و پس از آن هم سهم عمده‌اى در درگیرى‌هاى فکرى جامعه اسلامى داشت، مذهب معتزله بود، اصل اساسى این مذهب، توجیه مسائل دین در سایه عقل بود، که سپردن مقوله‌هاى دینى به دست عقل، به طورى که در توجیه و تحلیل عقلى این مقوله‌ها راه افراط سپرده شود، نمى‌توانست نتایج مطلوبى به بار آورد. از نمونه‌هاى آن انواع عقایدى است که به وسیلۀ این عقل‌گرایان دربارۀ توحید مطرح مى‌شد. گاهى صفات متضاد بر خدا نسبت داده و گاه برخى از صفاتى که به تصریح قرآن، خدا متّصف به آنهاست از حضرت بارى سلب کرده‌اند. این حرکت براى شیعیان که خود امام معصوم(ع) داشتند، قابل قبول نبود. در فرهنگ شیعه، اصول‌گرایى به معناى توجه به احادیث رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از اساسى‌ترین اصول محسوب مى‌شد. در کنار آن، امامان خود در دفاع از حقانیت اسلام، توجیهات عقلى نیز ارائه مى‌دادند. در همین زمینه، شاگردانى هم تربیت شدند که رسالت آنها دفاع عقلانى از دین و عقاید مذهب شیعه بود.[۲۳]

ب. برخورد امام با اهل حدیث:

در برابر معتزله، گروههایى از اهل حدیث بودند که گرفتار احادیث جعلى فراوانى بوده و در مسألۀ توحید، گرفتار شبهات و مشکلات بسیارى بودند. آنان که از مشبّهه بوده و با تشبّث به ظواهر آیات و روایات مى‌کوشیدند براى خدا صفات انسانى و مادى بتراشند، امام موضع گرفته و خدا را از هر نوع تشبیه و صفت مادّى مبرّا مى‌ کردند. امام موسی کاظم (علیه السلام) در برابر این دو گروه و به طور کلی در مبحث توحید می فرمایند: «لا تتجاوز فى التّوحید ما ذکره الله تعالى فى کتابه فتهلک؛[۲۴] در مسألۀ توحید از آنچه خداى تبارک و تعالى در کتاب خود ذکر کرده پا فراتر نگذار که هلاک مى‌شوى.» یا می فرمایند: «إنّ الله أعلى و اجلّ من أن یبلغ کنه صفته، فصِفوه بما وصف به نفسه و کفّوا عمّا سوى ذلک؛[۲۵] خداوند بالاتر و بزرگتر از آن است که کسى بتواند به حقیقت صفت او برسد؛ پس او را همانگونه که خودش توصیف فرموده بشناسید و از غیر آن دست بردارید.» و زمانى که خود امام مى‌خواستند صفات خدا را بر شمرند، تنها از مضامین قرآن بهره مى‌گرفتند.[۲۶]

اصحاب امام کاظم علیه‌السلام

از مشهورترین اصحاب امام کاظم (علیه السلام) می توان به افراد زیر اشاره کرد:

یونس بن عبدالرحمن

صفوان بن مهران‌

محمد بن ابی عمیر

عبدالله‌ بن‌ مغیره‌

حسن‌ بن‌ محبوب‌

احمد بن‌ محمد بن‌ ابى‌ نصر بزنطى‌؛ (شش نفر مذکور از اصحاب اجماع هستند)

علی بن یقطین

محمد بن خلاد

عبدالرحمن بجلی

علی بن جعفر

حسن بن علی بن فضال

داود رقی

موسی بن بکیر

صفوان بن مهران

اخلاق و فضایل امام کاظم

امام کاظم علیه السلام به دلیل حلم و بردباری در برابر تجاوزکاران و فرونشاندن غیظ و خشم خویش به «کاظم» ملقب بود و به خاطر لیاقت و شایستگی اش به «عبدصالح» معروف بود.

خریدن غلامان و آزاد ساختن آنان یکى از برنامه هاى عبادتى امام علیه السلام بوده است به حدى که در مدت عمرشان بیش از هزار نفر را خریدارى کرده و در راه خدا و جلب رضایت و خشنودى او آزاد کرده اند.

یکى از مشخص ترین صفات بارز پیشواى هفتم ما، سخاوت و جود و کرم اوست که در راه خدا مبذول مى داشتند. بر این اساس است که سیره نویسان بی طرف اتفاق نظر دارند که امام موسى بن جعفر علیه السلام یکى از چهره هاى معروف سخاوت و کرم عصر خود بودند و امکانات مالى شان را که محصول دسترنجشان بود و از راه کشاورزى و زراعت عایدشان می شد، در اختیار نیازمندان و بیچارگان واقعى اجتماع قرار می دادند. به گونه اى بخشش ها و کرامت هاى آن بزرگوار در اعماق دل هاى مردم ریشه دوانده بود که در مدینه به صورت ضرب المثلى شیوع داشت و مردم گاهى در گفتگوهاى خود به هم دیگر می گفتند: «تعجب از کسى است که کیسه بذل و بخشش موسى بن جعفر به او رسیده باشد ولى باز هم اظهار فقر و تنگدستى بنماید».

امام موسی بن جعفر علیهما السلام بسیار به سراغ فقرا می رفتند. شب ها در ظرفی پول و آرد و خرما می ریختند و به وسایلی به فقرای مدینه می رساندند، در حالی که آنها نمی دانستند از ناحیه چه کسی است.

شهادت امام کاظم علیه‌السلام

درباره کیفیت شهادت امام کاظم (علیه السلام) سه روایت مختلف نقل شده است:

شهادت آن حضرت در پى مسموم کردن امام صورت گرفته است که این در روایتى از امام رضا علیه السّلام آمده است. همینطور روایات دیگرى که یحیى بن خالد را به قتل آن حضرت متهم مى‌کند، این نکته آمده است.

در نقلى آمده است که آن حضرت را در فرشى پیچانده و چنان فشار داده‌اند که حضرت به شهادت رسیده اند.[۲۷]

روایت دیگر آن است که مستوفى نقل کرده: شیعه گویند به فرمان هارون الرشید سرب گداخته در حلق ایشان ریختند.[۲۸]

در این باره روایتى که بیش از همه شهرت دارد، مسموم کردن امام است. پس از شهادت امام، پیکر  مبارک آن حضرت را به دو دلیل در معرض دید خواص اهل بغداد و عموم مردم قرار دادند:

بنا به نوشته اربلى، سندى بن شاهک، فقها و وجوه اهل بغداد را که هیثم بن عدى نیز در میان آنها دیده مى‌شد، بر سر جسد مبارک امام آورد تا ببینند زخم و جراحت یا آثار خفگى در بدن آن حضرت وجود ندارد و به مرگ طبیعى از دنیا رفته است.

همچنین از آنجا که برخى از شیعیان معتقد به مهدویت آن حضرت بودند یا احتمال داشت اعتقاد به مهدویت او پیدا کنند، جسد امام را روى پل بغداد بر زمین نهادند و یحیى بن خالد دستور داد تا فریاد زنند: این موسى بن جعفر است که رافضه معتقدند او نمرده است. پس از آن مردم آمده و او را در حالى که از دنیا رفته بود نگاه کردند. آنگاه جنازه را در «باب التین» بغداد در مقبره قریشى‌ها دفن کردند.[۲۹]

تاریخ شهادت امام کاظم علیه‌السلام بنا به نقل شیخ صدوق، ۲۵ ماه رجب ۱۸۳ قمری و بنا به نقل شیخ مفید ۲۴ رجب، و در نقل مستوفى، روز جمعه ۱۴ صفر بوده است‌.

گزیده‌ای از سخنان امام کاظم

«الصبر على الوحدة علامة قوة العقل، فمن عقل عن الله تبارک و تعالى اعتزل اهل الدنیا و الراغبین فیها و رغب فیما عند ربه و کان الله آنسه فى الوحشه و صاحبه فى الوحده، و غناه فى العیله و معزه فى غیر عشیره».[۳۰] صبر بر تنهایى نشانه قوت عقل است و هر که از طرف خداوند تبارک و تعالى تعقل کند از اهل دنیا و راغبین در آن کناره گرفته و بدانچه نزد پروردگارش است رغبت کرده، و خداوند در وحشت انیس اوست و در تنهایى یار او، و توانگرى او در ندارى و عزت او در بى تبارى است.

«ان العاقل لایکذب و ان کان فیه هواه».[۳۱] همانا که عاقل دروغ نمى گوید، گر چه طبق میل و خواسته او باشد.

«قلة المنطق حکم عظیم، فعلیکم بالصمت، فانه دعة حسنة و قلة وزر و خفة من الذنوب».[۳۲] کم گویى، حکمت بزرگى است، بر شما باد به خموشى که شیوه اى نیکو و سبکبار و سبب تخفیف گناه است.

«ان الله حرّم الجنة على کل فاحش قلیل الحیاء لایبالى ما قال و لا ما قیل له».[۳۳] همانا خداوند بهشت را بر هر هرزه گوى کم حیا که باکى ندارد چه مى گوید یا به او چه گویند حرام گردانده است.

«ایاک و الکبر، فانه لایدخل الجنه من کان فى قلبه مثقال حبة من کبر».[۳۴] از کبر و خودخواهى بپرهیز، که هر کسى در دلش به اندازه دانه اى کبر باشد، داخل بهشت نمى شود.

«مَن احب الدنیا ذهب خوف الآخرة من قلبه و ما اوتى عبد علما فازداد للدنیا حبّا الا ازداد من الله بُعدا و ازداد الله علیه غضبا».[۳۵] هر که دنیا را دوست بدارد، خوف آخرت از دلش برود، و به بنده اى دانشى ندهند که به دنیا علاقه مندتر شود، مگر آن که از خدا دورتر و مورد خشم او قرار گیرد.

پانویس

1. طبرسی، اعلام الوری، مؤسسة آل البیت‌، ۱۴۱۷ ق، ج۲، ص۶.

2. دلائل الإمامة، قم: بعثت‌، ۱۴۱۳ ق‌، ص ۳۰۳

3. دلائل الإمامة، قم: بعثت‌، ۱۴۱۳ ق‌، ص ۳۰۳

4. الإرشاد، شیخ مفید، ج۲، ص۲۱۵ ؛ ‌اعلام الوری، طبرسی، ج۲، ص۶.

5. طبرسی، اعلام الوری، مؤسسة آل البیت‌، ۱۴۱۷ ق، ج۲، ص۶.

6. زندگانى حضرت امام موسى کاظم(ع)، ترجمه بحار الأنوار،علامه محمد باقر مجلسی ،ص ۱۱

7. عیون اخبار الرضا،شیخ صدوق، ج ۱ ص ۱۲

8. زندگانى حضرت امام موسى کاظم(ع)، ترجمه بحار الأنوار،علامه محمد باقر مجلسی ،ص ۱۱

9. ترجمه الإرشاد ،ص:۵۸۸

10. امامت امام کاظم علیه السلام، دانشنامه کلام اسلامی

11. الخرائج، ص ۲۹۳؛ مسند الامام الکاظم ج ۱، ص ۳۹۰

12. حیات فکرى و سیاسى ائمه، جعفریان ،ص:۳۸۰

13. عیون اخبار الرضا ج ۱، ص ۳۱

14. فرق الشیعة، ص ۷۹

15. حیات فکرى و سیاسى ائمه، جعفریان ،ص:۳۸۵

16. الارشاد، ص ۲۸۰

17. حیات فکرى و سیاسى ائمه، جعفریان ،ص:۳۹۷

18. عیون اخبار الرضا ص ۱۰۰

19. سرّ السلسلة العلویه، ص ۳۵؛ مسند الامام الکاظم ج ۱، ص ۱۲۷ به نقل از بخارى.

20. الارشاد و نک: روضة الواعظین، ص ۱۸۷

21. شیخ صدوق مى‌نویسد: فرداى آن روز در حالى که در جایگاه رسول خدا بود در حال نماز او را دستگیر کردند. عیون اخبار الرضا ج ۱، ص ۷۳.

22. مقاتل الطالبیین، ص ۳۳۶

23. حیات فکرى و سیاسى ائمه، جعفریان، ص:۴۱۰

24. التوحید،شیخ صدوق، ص ٧۶

 25. الکافى،شیخ کلینی، ج ١، ص ١٠۵

26. التوحید،شیخ کلینی، ص ٧۶

27. مقاتل الطالبیین، ص ۳۳۶

28. تاریخ گزیده، ص ۲۰۴

29. کشف الغمه ج ۲، ص ۲۳۴

30. تحف العقول، ص ۳۸۷.

31. همان، ص ۳۹۱.

32. همان، ص ۳۹۴.

33. همان، ص ۳۹۴.

34. همان، ص ۳۹۶.

35. همان، ص ۳۹۹.

منابع

حیات فکرى و سیاسى ائمه‌، رسول جعفریان، انتشارات انصاریان، ۱۳۸۱.

زندگانى حضرت امام موسى کاظم، ترجمه بحار الأنوار، علامه محمدباقر مجلسی، ترجمه موسی خسروی، انتشارات اسلامیة.

الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، شیخ مفید، ترجمه محمدباقر ساعدى خراسانى‌، انتشارات اسلامیة.

تحلیلی از زندگانی امام کاظم علیه السلام، باقر شریف قرشی، ترجمه محمد رضا عطایی.

*جماران

  تعداد بازديدها: 1221
   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=95437
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.