دیپلماسی جلب منافع ملی همزمان با سفر نانسی پلوسی، رئیس سابق کنگره آمریکا به تایوان در مردادماه امسال در حاشیه گمانهزنیهای مختلف مربوط به چگونگی واکنش احتمالی چین به این سفر، در سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی با صراحت نوشتیم دولتمردان چینی در عین حال که از این سفر بسیار خشمگین هستند هرگز وارد جنگ با آمریکا نخواهند شد. بعضیها گمان میکردند چین به قدرت نظامی متوسل خواهد شد تا آمریکا را از این قبیل دهنکجی کردنها پشیمان کند. در حالی که این افراد بر این گمانهزنی تکیه زیادی میکردند، دیدیم که چین نهتنها هیچ اقدام نظامی علیه آمریکا نکرد بلکه مدتی بعد روسای جمهور دو کشور با هم دیدار کردند و اقدامات متنوعی نیز در زمینه تقویت روابط فیمابین صورت گرفت.
در ماجرای حمله نظامی روسیه به اوکراین نیز بسیاری از صاحبنظران سیاست بینالملل معتقدند بودند چین در این جنگ در کنار روسیه قرار خواهد گرفت و در زمینههای مختلف به پوتین که آغازگر این جنگ بیهوده بود کمک خواهد کرد. در عمل دیدیم که چنین نشد و چین به جای کمک به روسیه از ضعفهای پیش آمده برای دولت روسیه حداکثر بهرهبرداری را کرد و تا توانست با خرید نفت روسیه به قیمت ارزان و با تخفیف ویژه جیبهای خود را پر کرد.
سفر شیجین پینگ، رئیس جمهور چین به عربستان و امضاء قراردادهای تجاری و فنی با کشورهای عربی منطقه را هم که اخیراً صورت گرفت، عدهای اقدامی ضدآمریکائی تلقی کردند ولی واقعیت این نیست. چین با گسترش نفوذ خود در خاورمیانه عربی درصدد همکاری با آمریکا برای پیشبرد طرحهائی است که در چارچوب پیمان ابراهیم تعریف شدهاند. به اینصورت که چین هم در این زمینه سهم دارد و بدون آنکه با آمریکا یا هر کشور دیگری درگیر شود، نفوذ اقتصادی خود را در این منطقه گسترش میدهد و به طرح آمریکائی – اسرائیلی تحکیم جایگاه رژیم صهیونیستی در خاورمیانه کمک میکند. درست به همین دلیل است که رئیس جمهور چین حاضر شد پای بیانیههائی را با عربستان و امارات امضا کند که بخش ضدایرانی آن دقیقاً مواضع ضدایرانی آمریکا و همپیمانان منطقهای واشنگتن یعنی رژیم صهیونیستی و سران ارتجاع عرب نیز هست. همکاری چین با عربستان و رژیم صهیونیستی برای راهاندازی خط آهن بندر اماراتی فجیره تا حیفا که نمود ترانزیتی طرح باصطلاح صلح ابراهیم است، از جمله دلایل روشن همراهی چین با آمریکا در این زمینه محسوب میشود.
روشن است که رقابت چین با آمریکا در خاورمیانه عربی نیز همانند سایر مناطق، حرف اول را در فعالیتهای چینیها میزند. با اینحال، آنچه باید مورد توجه دولتمردان ایرانی قرار گیرد اینست که دولتمردان چینی مقابله با بزرگترین دشمن و هماورد خود که آمریکا باشد را همزمان با مذاکره و رقابت و تعامل تجاری به پیش میبرند. این سیاست، نهتنها چین را از کاروان پیشرفت جهانی بازنداشته بلکه آن را به بزرگترین رقیب تجاری آمریکا تبدیل کرده است. در چارچوب این سیاست، قربانی کردن همپیمانانی مثل ایران، امری بسیار طبیعی تلقی میشود بطوری که بالاترین مقام چینی صریحترین موضعگیریها را علیه ایران آنهم در بخش تمامیت ارضی به عمل میآورد و در برابر اعتراض ایران، یکی از ماموران درجه پائین خود را برای توجیه به تهران میفرستد بدون اینکه عذرخواهی کند!
اکنون سخن این نیست که دولتمردان ایرانی درصدد وادار ساختن چینیها به جبران این حرکت ضدایرانی باشند. حرف اصلی و مهم اینست که از دیپلماسی جلب منافع ملی چینیها الگو بگیرند و به این واقعیت برسند که راه تامین منافع ملی از جدال و ستیز و برخوردهای قهری نمیگذرد. ایران، این ظرفیت را دارد که به یکی از قدرتهای اقتصادی برتر جهان تبدیل شود. برای رسیدن به این جایگاه، مسئولان ایرانی باید در نگاه خود به نوع تعامل با جهان و سیاست روابط بینالملل تجدید نظر اساسی به عمل آورند.
*جمهوری اسلامی
|