دانشجو در انتظار تغییر نگاه امروز 16 آذر روز دانشجوست. از شانزدهم آذرماه سال 1332 که دانشجویان دانشگاه تهران در اعتراض به پیامدهای کودتای آمریکایی 28 مرداد و سپس کمک 45 میلیون دلاری دولت آمریکا به دولت کودتا که 5 میلیون دلار آن بابت دستمزد به سپهبد فضلالله زاهدی و ایادی چماق بدست او پرداخت شده بود و همچنین سفر نیکسون به تهران به اعتراض و تظاهرات پرداختند، این روز برای دانشگاه و دانشجو اهمیت ویژهای یافت. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، این روز «روز دانشجو» نام گرفت و در سالهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بخصوص طی دو دهه اخیر نیز، 16 آذر همواره رنگ و بوی سیاسی داشته است.
در تاریخ معاصر، دانشگاه علاوه بر صبغه علمی، فرهنگی و فناوری با سیاست عجین بوده و دانشجویان ایرانی در هر رشته دانشگاهی علاوه بر تحصیل دانش و فن، به عنوان آیندهسازان و مدیران فردای جامعه، سیاستمداران و عملکرد آنها را با استدلال و منطق مورد نقد قرار دادهاند. در سالهای پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، رژیم پهلوی که تحرکات حوزه و دانشگاه را به مثابه زلزلهای بنیان برافکن در کاخهای موروثی سلطنت خود میدید، به لطایفالحیل سعی در القای اختلاف میان دانشجویان و طلاب داشت و تلاش میکرد با ترفند «تفرقه بیانداز و حکومت کن» چند صباحی بیشتر بر کاخهای متزلزل دوام بیاورد. اما قشر دانشجو و طلبه با درایت عمیق اسلامی و بالاتر از آن با اعتمادی که به انقلاب و حرکت صحیح مردمی در این مسیر داشتند، چنان پیوندی با مبارزان پیشتاز ایجاد کردند که این دو تشکل آگاه و تاثیرگذار مبنای نهادینه شدن ساختارهای نظام جمهوری اسلامی شدند.
همانگونه که طی این مسیر و رسیدن به اهداف عالی انقلاب بدون حوزه و دانشگاه میسر نبود، از این پس نیز ادامه مسیر بدون توجه به این دو نهاد مهم امکان پذیر نخواهد بود چرا که محور سیاستهای کلی، دانایی است و دانشگاه و دانشجو از ارکان دانش و دانایی و آگاهی هستند.
طی سالهای گذشته بویژه در جریان اعتراضات اخیر، دانشگاهها درگیر حوادثی بودند که اگر اغتشاشات را از اعتراضات قشر دانشجو جدا کنیم، هیچکس از این حوادث خوشحال نشد. در جریان این حوادث آنچه آسیب دید، وفاق ملی و همدلی بود که با تفرقهگراییهای جناحی درهم آمیخت و علاوه بر ایجاد تقابل میان دانشجویان با گرایشهای فکری مختلف، بر بیاعتمادیهای موجود میان دانشجویان و مسئولان حاکمیتی افزود و از همه مهمتر اینکه آنچه در این میان ذبح شد، اخلاق بود. از یک طرف نحوه تعامل با قشر دانشجو قابل دفاع نبود و اقداماتی که بعضاً سعی شد برای قانع کردن دانشجویان معترض بعمل آید نتیجه نداد و از طرفی دیگر، دانشجویان چند دانشگاه در برخورد با مسئولانی که برای گفتگو با آنان رفته بودند، رفتاری نامناسب داشتند و با سر دادن شعارهای تند علیه مسئولان، امکان ادامه یافتن چنین جلساتی را از آنان گرفتند. در این میان، دخالت و حتی ورود برخی نیروها با عنوان نیروهای امنیتی به دانشگاهها و برخورد با دانشجویان بر عصبانیت این قشر افزود.
تحولات اخیر یک نکته دیگر را نیز به اثبات رساند و آن اینکه عملکردها و سیاستهای گذشته مسئولان بخصوص درباره شعارها که عمدتاً جنبه تبلیغاتی داشتهاند و نتوانستهاند صداقت شعاردهندگان را در عمل نشان دهند، موجب بیاعتمادی وسیع مردم که دانشجویان نیز قشری از همین مردم هستند، بشوند. دو قطبیسازی جامعه که سالهاست در جریان است و جناحهای فکری متعدد و فعالان سیاسی به آن دامن میزنند، مدتهاست فضای دانشگاهها را تحت تاثیر قرار داده و دانشگاهها به جای آنکه هدف اول و اصلیشان تولید علم و عالم و دانشمند باشد، به سمت جناحگرایی گرایش پیدا کردهاند و همین عملکرد، «سیاست» را به اولویت فکری دانشجویان تبدیل کرده است. موج مهاجرت دانشجویان و اساتید دانشگاهها نیز یکی از عوارض همین سیاستزدگیهاست. بیاعتمادی موجود به آینده شغلی و وعده و وعیدهایی که به سرانجام نمیرسد، امید به آینده را در افکار این قشر کمرنگتر میکند و هر روز بر فاصلهها میافزاید و وفاق را سختتر میکند.
تمام آنچه گفته شد و بسیاری از مشکلات دیگری که گفتنی هستند ولی مجالی برای نوشتن و گفتن ندارند، از انتظارات برای تغییراتی اساسی خبر میدهند. تغییراتی که نتیجه آن در سفره همه مردم اعم از دانشجو و کارگر و کارمند و کاسب و... قابل مشاهده باشد. به عبارت دیگر، همراهی مردم و وفاق ناشی از این همراهی است که میتواند قشر دانشجو و سایر اقشار را قانع کند و اعتماد آنان به مسئولین را برای ادامه مسیر جلب نماید. برگشت این اعتماد، بستگی به میزان صداقت در جاری نمودن عدالت در جامعه دارد و عدالت در صورتی به اجرا درخواهد آمد که نوع نگاه حاکمیت به مردم و انتظارات آنان تغییر یابد. دانشجو هم جزئی از همین مردم است.
*جمهوری اسلامی
|