جماران: توجه به چند مطلب، برای بیان نسبت میان دینداری با سه شعار/مطالبه مطرح در اعتراضات چندماهه اخیر در جامعه ایران، مفید و روشنگر خواهد بود.
مطلب اول:
اسلام دین زندگی است؛ همانگونه که دین صلح، دوستی، محبت و پیوستگی میان انسانها «ناس» است «انما المؤمنون اخوۀ».
یکی از ارزشها، پیامها و اهداف اسلام که در قرآن و سنت، بیان شده، این است که انسان مطلوب اسلام، کسی است که در پی «حسنه دنیا و حسنه آخرت» باشد و آن را از خداوند، طلب کند. برای تحقق این هدف متعالی است که خالق حکیم، زمینه و بستر لازم جهت «تحصیل» این دو حسنه را با رام کردن زمین و آسمان و هر آنچه در آنها میباشد، برای انسان، مهیا کرده است؛ «سخر لکم ما فی السموات و ما فی الارض» تا از مجرای آن، انسان کمالطلب در «سیر صعودی» کمال مطلوب را تحصیل کند.
اگر «حفظ نفس» واجب و «حفظ و استمرار نسل» مطلوب و مورد تشویق مؤکد است و شریعت محمدی6 بدان کمال اهتمام را دارد، همه برای همین هدف اصلی و شاهکار خلقت و آفرینش حکیمانه میباشد.
در این چشمانداز و با این درک، دریافت و خوانش از اسلام، همه تعالیم قرآن و سنت، «زندگی» عزتمندانه با فرجام نیک و عاقبت بهخیری است که البته باید فهمیده و پیاده شود و ما در هر دو عرصه، نقصان فراوان داریم.
مطلب دوم:
یکی از لوازم و مقدمات اصلی جهت تحقق «زندگی» متناسب با شأن انسان به عنوان «فاعل مختار و کنشگر آزاد»، وجود نعمت بسیار ارزشمند «آزادی» است؛ چراکه با سرکوب، خفقان، استبداد و دیکتاتوری، ظرفیتها و استعدادهای انسانی، مجال شکوفایی پیدا نمیکند و توسعه و پیشرفت متوازن و همهجانبه، حاصل نمیشود.
قرآن کریم -که باید اسلامشناسی حقیقی و راستین، قرآنمحور باشد- نه یک بار، بلکه به دفعات و با بیانات گوناگون، بر ارزش آزادی انسان، تصریح کرده است؛ هم فرموده «لا اکراه فی الدین»؛ چراکه «قد تبین الرشد من الغی» و هم فرموده: «انا هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفوراً» و پس از آنکه رسول باطن (فطرت و خرد) و رسول ظاهر (کتابهای آسمانی و پیامبران الهی:) را برای دعوت و هدایت انسان، فرستاد و برای او اتمام حجت کرد، با بیان رسا فرمود: «لیهلک من هلک عن بینه و لیحیی من حی من بینه».
مطلب سوم:
اسلام دین انسان است؛ چه زن باشد و چه مرد؛ و قرآن کریم، سراسرش تنها «خداشانسی» و «انسانشناسی» است؛ هم از اسماء الهی و صفات و افعال او سخن گفته و هم از حقیقت و هویت انسان و گذشته و آینده او؛ و این، بیان حقیقت انسان و گذشته و آینده او و آنچه سزاوار و شایسته است که انجام دهد و بشود و یا انجام ندهد و آنگونه نشود را در قالب قضایای حقیقیه و یا گزارههای تاریخی -اعم از گذشته و آینده- آورده است.
اما از آنجا که «زن» -این آفریده عزیز و کریم الهی؛ او که مظهر آفرینندگی الهی است و نیز مظهر عطوفت و مهربانی حضرت حق (تباک و تعالی) در هماره تاریخ، گرفتار «جهل» و «نادانی» مردان بوده- از سوی اولیاء دین و در پرتو قرآن کریم، بیشتر مورد عنایت و لطف قرار گرفته است، ولی این اسلام است که زن را چنین دیده و اینگونه خواسته، اما مسلمانان موفق نشدند شخصیت زن را در طراز قرآن و سنت و سیره پیامبر اکرم6 شکوفا سازند و حقوق فراوان او را محقق گردانند؛ بلکه در همه جوامع و در میان همه مذاهب اسلامی، کم و بیش، نه شخصیت والای زن شناخته شده و نه حقوق فردی، خانوادگی و اجتماعی او تحقق یافته است.
پس ما مسلمانان باید این اعتراف تلخ را داشته باشیم که نتوانستهایم شخصیت زن را بشناسیم و حقوق او را ادا نماییم.
اگر در جریان نهضت امام خمینی و انقلاب اسلامی، براساس افکار بلند و اندیشه احیاگرانه حضرت امام و اندیشه متفکرانی مانند استاد شهید مطهری، قدمهایی برای کرامت و عظمت زن، بر داشته شده، آیا آن وضعیت ادامه یافته یا -متأسفانه- هرچه از آن دوران، فاصله گرفتیم، حق رأی، حق تحصیل، حق شغل و ... را از زنان دریغ داشتیم و یا رسیدن به این حقوق را دشوار و دشوارتر کردیم؟
اسلامی که امام خمینی منادی آن بود و متفکرانی مانند علامه طباطبایی و استاد مطهری، بیانکننده آن بودهاند، دین و دینشناسیای را عرضه نمودند که هم شخصیت و حقوق زن در آن، محفوظ است؛ هم آزادی برای رشد و تعالی، فراهم است و ارزش شمرده یم شود؛ و هم زندگی شایسته انسانی، مطلوب و ارزش میباشد.
پس باید انحراف تغییر گفتمان اندیشه اسلامی «جمهوری اسلامی»ساز «اصلاح» شود و افکار واپسگرایانه و متحجرانه به همان پستوهای خود، پناه برند و به این مصائب، خاتمه داده شود.
به عبارتی دیگر، بایداختلال و توقف در اندیشه اصیل و نوگرایانه شیعی -که در ایرانِ پس از جنگ جهانی دوم، شکل گرفت و طی دهههای بعد، عمق و توسعه پیدا کرد- برطرف گردد و همان اندیشهای که مثلت «امام خمینی، آیتالله بروجردی و علامه طباطبایی» بزرگان آن؛ و سخنگویان توانا و باکفایت آن مطهری، بهشتی، امام موسی صدر و ... بودند، گفتمان اصلی مراکز و جوامع شیعی باشد؛ البته نه به زور و دستور؛ بلکه باید از تحمیل تحجر و جهالت، دست کشید؛ که این افکار روشن و راهگشا طالبان فراوان و پرتعداد دارد و اکثریت، خواهان آن هستند و این خود در فضای آزاد، رخ مینماید.
با فهم نواندیشانه از قرآن و سنت و در استمرار خط فکری نواندیشان گذشته، میشود «جمع سالمی» از سنت و تجدد ارائه کرد که متأسفانه مسأله بحرانی یکی-دو قرن اخیر و جامعه و ملت ماست و هنوز نتوانستهایم به نقطه تفاهم و بهره بردن از اصالتهای استوار و عقلانی سنت و دستاوردهای مفید و منطقی تجدد برسیم تا با بهره بردن از مظاهر تمدن و پرهیز از مفاسد آن، و نیز با کنار گذاشتن پیرایههای نادرست و بی دلیل از سنت، به آزادی زندگیساز و شناخت و تحقق بخشیدن حقوق زنان و نیز مردان، موفق شویم.
باید تأکید کرد که ندیدن نیمی از جمعیت انسانی به همان نگاهی که خالق و آفریدگار او دیده و شخصیت او را گرامی داشته و به حقوق او اذعان داشته؛ و آزادی را عنصری در متن دین ندانستن و زندگی را امری نیکو و مطلوب ندانستن، انحراف از اسلام قرآنمحور و اسلام پیامبر6 و ائمه هدی:است و ریشه و اساس همه بحرانها و مشکلات -که هر از چندگاهی رخ مینماید و سرمایههای انسانی و طبیعی را بر باد میدهد- ناشی از همین گمگشتگی و جهلپیشگی است.
پس سهگانه «زن، زندگی، آزادی» نهتنها بیگانه و یا دور از دین حقیقی و اسلام راستین نیست، که سراسرِ اسلام، زندگی کردن است؛ زندگی مادی و زندگی معنوی در بستر آزادی؛ چه برای مردان و چه برای زنان.