هزارههای افغانستان؛ روایت دو قرن کشتار و تبعیض در این نوشته، نویسنده به صورت گذرا به سابقه کشتار هزارهها در دورههای مختلف، از زمان عبدالرحمن خان (1269ش) تا روزهای اخیری که نظام جمهوری در افغانستان سقوط کرد و طالبان بار دیگر بر افغانستان مسلط شد پرداخته است. نویسنده باورمند است که سابقه کشتار و آزار و اذیت هزارههای افغانستان حداقل به بیشتر از یک قرن پیش میرسد و این مردم همواره ازسوی گروهای نظامی دولتی و شبهنظامی غیردولتی (کوچیهای مسلح) در سرزمین آباییشان در مناطق مرکزی افغانستان مورد ستم و کشتار قرار داشتهاند.
روند کشتار هزارهها در طول دوران پس از عبدالرحمن خان تا کنون که نزدیک به دو قرن را در برمیگیرد، با شدت و ضعف، همچنان ادامه دارد. به همین خاطر و به دلیل شدت گرفتن حملات هدفمند علیه آنان، نگرانی اساسی که فعلا برای هزارهها به یک مساله اصلی بدل شده و آنان را وا داشته تا در بیشتر از 108 شهر جهان به خیابانها بیایند، مساله بقای این قوم است.تعلق هزارهها به ظاهر متفاوت با پیشینه فرهنگی، مذهبی و مهمتر از آن تاریخی ، سرنوشت آنان را در کشور آباییشان به گونه غیرقابل توصیفی، خونبار و غمانگیز رقم زده است.
اولین پاکسازی قومی گسترده در قرن نوزدهم در افغانستان و در تحت حاکمیت عبدالرحمن خان زمانی رخ داد که علیرغم بیعت سران و بزرگان طوایف هزاره، نیروهای امیر به قصد شعلهور کردن جنگ علیه آنان، دست به اقدامات تحریک آمیز نظیر ربودن زنان، کشتن دهقانان و آتش زدن خانههای آنان زده و همین امر باعث شد تا هستههای مقاومت در برابر قشون امیر عبدالرحمن درهزارهجات تشکیل شود.به گفته توماس بار فیلد، استاد انسان شناسی دردانشگاه بوستون آمریکا، امیرعبدالرحمن خان، پادشاه پشتون در همین زمان (1269ش) فرمان کشتن تمام هزارهها در مرکز افغانستان را صادر کرد. مقاومت هزارهها در برابر قشون مجهز امیر سه سال به طول انجامید و حدود 60 درصد از کل جمعیت یکی از بزرگترین گروههای قومی افغانستان (هزارهها) کشته شدند.
بخشی از آنان از وطنشان اخراج شدند و شماری به بردگی گرفته شدند و در بازارها به فروش رسیدند. زمینهای حاصلخیز و داراییهای آنان در مناطقی چون دایچوپان در ولایت زابل و قندهار، دهرواد، دایه و اجرستان در ارزگان و... به اقوام پشتون درانی و غلجایی واگذار گردید.
بخش بزرگی از هزارههای ساکن در خراسان ایران و کویته پاکستان از زمره هزارههاییاند که از جور ستم امیر عبدالرحمن خان به ایران و هند بریتانیایی فرار کردند و فعلا شهروندان این دو کشور میباشند و جمعیت قابل ملاحظهای از هزارهها را در خارج از افغانستان تشکیل میدهند.حوادث سالهای حکومت امیر عبدالرحمن خان و خاطره ویرانگر سیاست موسوم به خون و زمین آن، با وجود سپری شدن نزدیک به دو قرن، تا کنون در بین هزارهها زنده است و به شدت بر روابط آنها با دولتهای افغانستان در طول دو قرن گذشته تاثیر گذاشته است.
پس از شکست مقاومت هزارهها در سال1893 (1272ش)، سیاست انکار، تبعیض شدید و محرومیت از تمام حقوق شهروندی در برابر هزارهها به عنوان یک سیاست رسمی تا دوره امانالله خان (1298ش) ادامه یافت. امانالله خان که آهنگ توسعه کشور را در سرداشت، در اولین اقداماتش پس از تصاحب قدرت و برای دلجویی از هزارهها، فرمان بردگی آنان را که توسط پدر بزرگش (امیر عبدالرحمن) صادر شده بود، لغو و با شرکت در مراسم عزاداری و سایر برنامههای فرهنگی و مذهبی، با آنان همدردی نمود و برای اولینبار از برابری حقوقی شهروندان سخن گفت.
با سقوط حکومت امانالله خان بار دیگر سرکوب هزارهها شدت یافت و حکومتهای پس از وی با صدور فرامین متعدد، حتی از تحصیل هزارهها در دانشکدههای نظامی، پزشکی و.. جلوگیری به عمل آوردند. ظلم و استبداد به حدی شدید بود که وقتی از زنده یاد ابراهیم خان گاو سوار دلیل شرکت وی درکودتا را پرسیدند، در جواب گفته بود:” ظلم بحدی است که حکومت پادشاهی، حتی از کره خر هم در هزاره جات مالیه میگیرد. “هزارهها در این دوره سراسر اختناق با استبداد شدید سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و محرومیت از تمام حقوق اولیهشان مواجه بودند. به دلیل همین شرایط ناعادلانه بود که عبدالخالق هزاره، دانشجوی دانشگاه استقلال، در روز توزیع اسناد تحصیلی، نادر خان، پادشاه وقت را که در انسداد فضای سیاسی و اعاده استبداد سنگ تمام گذاشته بود، با آتش گلوله، از پای در آورد و مصداق ضرب المثل معروفی شد که ”هرکه به تنگ آمد به جنگ آمد“.عباس نویان، نماینده قبلی پارلمان و سفیر فعلی افغانستان درسوئد که خود از هزارههای دره ترکمن ولایت پروان است، شرح حال هزارههای کابل در دهه 20 خورشیدی را با اینجانب، چنین تعریف کرد:
” در اوایل دهه 20 خورشیدی عدهای از هزارههای دره ترکمن ولایت پروان جزء اولین دسته از هزارههایی بودند که به دلیل فقر شدید اقتصادی از هزارهجات به کابل نقل مکان کردند. آنان در نزدیکی وزارت مخابرات فعلی، در نقطهای به نام سرای پغمانی به کار جوالیگری (حمالی) و خرید و فروش لوازم مستعمل ماشین مشغول شدند. هزارههای تازه وارد به کابل در همین حد نیز آزادی عمل نداشتند و هر روز به بهانههای مختلف عدهای برای برهم زدن کسب و کار آنان، به سرای پغمانی حمله میکردند و با کلمات رکیک و توهینآمیز،آنان را مخاطب قرار داده و به جرم هزاره بودن، آزار و اذیت میکردند. “
بیان خاطره بالا، گوشهای از یک روند تاریخی است که هزارهها در بیشتر از یک قرن آن را با گوشت و پوستشان در کابل و سراسر افغانستان تجربه کردند. به دلیل همین واقعیت تلخ بود که در سالهای اخیر که هزارهها در محوریت یک آرمان بزرگ سیاسی برای تامین عدالت اجتماعی و حقوق برابر مبارزه میکردند، یکی از شعارهای اساسیشان این بود که ”نباید دیگر هزاره بودن جرم باشد. “هرچند با تدوین و توشیح قانون اساسی دموکراتیک سال 1964 گشایش بزرگی به سوی تساهل ایجاد شد و برای اولین بار یک هزاره به عنوان وزیر در کابینه دولت وقت معرفی گردید و حق رای برای همگان تسجیل شده بود، ولی با وجود آن، حقوق سیاسی و اجتماعی برای اقوام و تبارهای غیر پشتون افغانستان، از جمله هزارهها همچنان انکار میشد.
به دنبال سقوط جمهوریت داود خان (1357ش) و مداخله شوروی که منجر به استقرار حاکمیت حزب دموکراتیک خلق شد، هزارهها جایگاه بهتری پیدا کردند. قانون اساسی این دوره برابری حقوقی شهروندان را به رسمیت شناخت. آقای سلطان علی کشتمند و عبدالکریم میثاق، دو تن از سیاستمداران سرشناس هزاره به ترتیب صدر اعظم افغانستان و وزیر مالیه و شهردار کابل برگزیده شدند و افزون بر آن، هزارهها تا سطوح بالا در قوای مسلح و نهادهای نظامی پذیرفته شدند. هر چند در این دوره (1358ش) نیز تعداد زیادی از هزارههای منطقه چنداول کابل به دلیل اعتراض به تجاوز شوروی به صورت بیرحمانهای مورد کشتار جمعی قرار گرفتند و برابر آمارهای موجود، نزدیک به 3000 نفر از آنان ازسوی حکومت کمونیستی خلق در یک روز به رگبار گلوله بسته شدند.
در دوره حکومت مجاهدین و در جریان جنگهای داخلی نیز هزارهها در بخشهایی از افغانستان ازجمله افشار کابل مورد کشتار بیرحمانه و دسته جمعی قرار گرفتند. شاهدان عینی و گزارشگران سازمانهای بینالمللی که آن حادثه را بررسی کردهاند، آمار قربانیان فاجعه افشار را بین 700 تا 1000 نفر از جمله زنان و کودکان، اعلام کردهاند.
کشتار هزارهها پس از سلطه اول طالبان
کشتار هزارهها پس از تسلط طالبان بر افغانستان در سال 1376 تا پایان دوره اول حکومت شان بصورت گسترده ادامه داشت. این گروه در جنگی که به قصد تصرف شهر مزار شریف در سال 1377 به راه انداخت، ازسوی رهبرشان اجازه داشتند تا سه روز پس از تصرف شهر، به هر جنبندهای که در مناطق هزاره نشین دیده میشود، شلیک نموده و به قتل برسانند. این قتل عام که تا سه روز ادامه یافت، بین 2000 تا 10000 نفر کشته درپی داشت که اکثریت قربانیان آن را مردم هزاره تشکیل میدادند.
در فردای واقعه وحشتناک سقوط شهر مزار بدست طالبان، ملاعبدالمنان نیازی از طریق رسانههای داخلی و خارجی اعلام کرد، هزاره سه راه بیشتر ندارند: ترک وطن، کشته شدن و یا تغییر مذهب.
طالبان در ادامه سیاست کشتار و ارعاب مردم هزاره، در زمستان سال 2000 (79ش) به قریههای ولسوالی یکاولنگ ولایت بامیان یورش برده و بین 400 تا 600 نفر از ساکنان غیرنظامی آن را به طرز بسیار فجیعی به قتل رساندند. شدت این جنایت به حدی بود که رسانههای بینالمللی مانند بیبیسی و سازمان عفو بینالملل در گزارشهای جداگانه کشتار یکاولنگ را وحشتناک توصیف نمودند.
در فرازی از گزارش سازمان عفو بینالملل که چندی پس از واقعه یکاولنگ انشتار یافت، آمده است:«در یک رخداد، 73 نفر از زنان و کودکان بیدفاع هزاره که در یکی از مساجد یکاولنگ پناه برده بودند، با شلیک مستقیم گلوله طالبان کشته شدند.»
در همین سالها، طالبان صدها نفر از مسافران هزاره را که در شاهراه کابل هرات در تردد بودند، در محلی به نام کندی پشت، منطقهای در ولایت زابل از ماشینهای مسافربری و شخصیشان پیاده میکردند و با خود میبردند و وانمود میکردند که آنان گم شدهاند. چند سال پس از سقوط طالبان، گور دسته جمعی آنان در نزدیکی همان منطقه در دوران حکومت حامد کرزی پیدا شد و به مردم مناطق همجوار آن در جاغوری و دیگر ولسوالیهای هزارهنشین اعلام شد تا برای شناسایی اجساد قربانیان، به محل حادثه بروند.
در دوره پس از طالبان و حضور جامعه جهانی در افغانستان، شرایط برای جامعه هزاره بهبود یافت. هزارهها برای اعلام حسن نیتشان به وضعیت جدید، بصورت داوطلبانه ادوات جنگی و سلاحهای سبک و سنگین خود را تحویل دادند و در تمام روندهای بزرگ ملی نظیر انتخابات، تقویت جامعه مدنی، ورزش، آموزش و تحصیل، نقش پر رنگ و منحصر به فردی بازی کردند. دانشگاهها و مراکز آموزشی در کابل و ولایتهای هزارهنشین مملو از دانشآموزان و دانشجویان دختر و پسر هزارهای بودند که با شوق تغییر و مشارکت در روند توسعه و آبادانی وطنشان، به مراکز آموزشی روی آورده بودند. آنان در طول بیست سال گذشته درعرصههای هنر، ورزش، تحصیل و سایر بخشها دستاوردهای بزرگ و مهمی برای افغانستان به ارمغان آوردند.در طول بیست سال گذشته اما به هزارهها که یکی از پایههای مهم ثبات و مشروعیت نظام جدید به حساب میآمدند، علیرغم داشتن هزاران نفر از کادرهای جوان و تحصیل کرده در رشتههای مختلف، فرصت و اجازه حضور در جایگاه مناسب برای توسعه و سازندگی کشور داده نشد.
تبعیض دامنهدارعلیه هزاره ها
هزارهجات، سرزمین امن و وسیعی در افغانستان مرکزی که از میدان شهر الی بادغیس و از بلخاب در شمال تا غزنی در جنوب را در بر میگیرد، کوچکترین سهمی در برنامههای توسعه، اقتصادی و پروژههای بازسازی ملی پیدا نکرده است. به دلیل تبعیض دامنهدار و سیستماتیک،جلو پروژههایی که ازسوی بانک جهانی و تامین کنندگان خارجی برای هزارهجات اختصاص مییافتند، گرفته میشد. حکومت اشرف غنی و عبدالله حتی پروژههایی مانند TUTAP را که کارشناسی فنی و بودجه آن توسط خارجیها تامین میشد، صرفا به دلیل اینکه بخشی از آن از هزارهجات عبور میکرد متوقف کرد و مسیر آن را خلاف منافع ملی و دیدگاه فنی کارشناسان خارجی که عبور آن از بامیان را هم مقرون به صرفه و هم با توجه به ناامنی سایر مسیرها، امن تشخیص داده بود، به سمت سالنگ تغییر داد.
هزارهها در اعتراض به سیاست تبعیضآمیز حکومت، در سال 2016 میلادی (95ش) یک سلسله راهپیماییهای مسالمتآمیز مدنی موسم به جنبش روشنایی را در کابل راهاندازی کردند و از جمله خواهان باز گرداندن TUTAP به مسیر اصلی آن شدند. در جریان همین تظاهرات مسالمت آمیز بود که طی یک حمله مرموز که تا امروز هم عوامل آن دقیقا شناسایی نشدند، هزارهها بیشتر از 90 نفر از جوانان تحصیل کردهاش را در میدان دهمزنگ از دست دادند.
تبعیض علیه هزارهها در افغانستان، محدود به یک عرصه خاص نمیشود. ملیسا چیووندا، کاندیدای دکترای مردم شناسی در دانشگاه کانکتیکات میگوید: «حتی غیر هزارههای آزاد فکر با مدارک تحصیلی بالا نیز به من اعتراف کردهاند که وقتی با هزارهها در موقعیتهای خاص در افغانستان مواجه میشوند، احساس ناراحتی میکنند.آنها احساس میکنند هزارهها هنوز باید خدمتکار و کارگر باشند."
در این سالها که تلاش عمده هزارهها برای کسب دانش، روی آوردن به تجارت و تلاش برای تغییر متمرکز بود و با جنگ، اسلحه و باروت خداحافطی کرده بودند، ازسوی طالبان، القاعده و بعدتر داعش همواره به عنوان یکی از اهداف نرم مورد هجمههای سنگین و کشتارهای گسترده قرار میگرفتند. در این سالها علیرغم حضور نیروهای بینالمللی و کنترل حکومت افغانستان بر سراسر شهرهای بزرگ و ولایات و ولسوالیها، هزارهها بیشترین تلفات را در حملات متعدد انتحاری در کابل، غزنی، مزار شریف، هرات و شاهراههای بین کابل - هرات، بین غزنه و جاغوری، بین میدان شهر و بهسود، بین بغلان و بامیان، بین پروان و بامیان، بین غور و بامیان، متحمل شدند. طبق تحقیقات انجام شده، تعداد حملاتی که از سال 2015 (94ش) الی 2020 (99ش) علیه هزارهها در دانشگاهها، مکاتب، آموزشگاهها، خیابانها، مساجد، شفاخانهها، زایشگاهها، سالنهای ورزشی، وسایط نقلیه، زیارتگاههای مذهبی و... انجام شده است، به بیشتر از 40 حمله مرگبار میرسند که آمار جان باختگان و زخمیان آن به 4458 نفر در 5 سال اخیر حکومت آقای اشرف غنی میرسد.
با توجه به گستردگی حملات تروریستی و بیرحمانهای که علیه مردم هزاره به دلیل متمایز بودن نژاد و مذهبشان به کار میرود، بسیاری از صاحب نظران و حقوقدانان جهان از جمله آقای ریچارد بنت فرستاده ویژه سازمان ملل در امور حقوق بشر، معتقد است که کشتار هزارهها، عناصر مهمی از نسلکشی را به همراه دارد.کمیتهای از اعضای مجلس انگلیس نیز طی گزارشی، کشتار هدفمند هزارهها در افغانستان را از مصادیق جنابت علیه بشریت توصیف و از دولت بریتانیا خواسته است تا کشتار هزارهها را به عنوان نسلکشی به رسمیت بشناسد و بر حمایت از این گروه قومی آسیب پذیر تاکید کرده است.
سازمان عفو بینالملل هم در یک گزارش که در سال جاری نشر شد، از واژه تصفیه نژادی در مورد کشتار هزارهها استفاده کرده است و بر حمایت جامعه بینالمللی از این قوم آسیبپذیر تاکید کرده است. طبق تعریفی که از نسلکشی وجود دارد، هرگاه یکی از اعمال ذیل به نیت نابودی تمام یا بخشی از یک گروه ملی، نژادی و یا مذهبی ارتکاب گردد، آن کشتار از مصادیق نسلکشی محسوب میگردد: قتل اعضای یک گروه، وارد کردن صدمه شدید نسبت به سلامت جسمی و یا روحی افراد یک گروه، قراردادن عمدی گروه در معرض وضعیت از زندگی نامناسبی که منتهی به زوال قوای جسمی کلی یا جزئی آن شود، اقداماتی که به منظور جلوگیری از تولد و تناسل یک گروه صورت گیرد، انتقال اجباری اطفال یک گروه به گروه دیگر.
ادامه روند کشتار هدفمند هزارهها
روند کشتار هدفمند هزارهها پس از سقوط نظام جمهوری و تسلط دوباره طالبان بر کشور، کماکان ادامه دارد. هرچند در این دوره، مسئولیت اکثر حملات تروریستی علیه هزارهها را داعش بر عهده میگیرد و پس ازمدتی به فراموشی سپرده میشود. در کنار 9 حمله مرگبار نظیر حمله به «مسجد سهدکان» در مزار شریف با 90 نفر کشته و زخمی، حمله بر دانشکده عبدالرحیم شهید در دشت برچی با 100 نفر کشته و زخمی، حمله به مراسم عاشورا در غرب کابل با 120 نفر کشته و زخمی و.. که در طول یکسال گذشته و تحت حاکمیت طالبان انجام شده، تازهترین مورد آن، حمله به آموزشگاه کاج است که منجر به کشته و زحمی شدن بیشتر از 100 نفر از دانشآموزان هزاره این نهاد آموزشی شد. حمله اخیر که تا کنون هیچ گروهی مسئولیت آنرا به عهده نگرفته است با موج گستردهای از اعتراضهای مردم افغانستان در سراسر جهان و در بیشتر از 108 شهر بزرگ دنیا همراه شد و کارزار هشتگ StopHazaraGenocide# از مرز 11 میلیون در توییتر گذشت.
حمله تروریستی به آموزشکده کاج، در روزهایی اتفاق افتاد که افغانستان شرایط دشواری را سپری میکند و با چالشهای بزرگی مواجه است. موج این حادثه اما به حدی بزرگ و تاثر آور بود که باعث بیداری و همبستگی ملی در میان تمامی اقوام و نژادهای پراکنده افغانستان شد و امید و انگیزه جدیدی را برای مبارزه در ذهن مردم، بخصوص جوانان افغانستان زنده کرد و تمام اقوام افغانستان را به پیوستن به اعتراض علیه بیداد و نسل کشی هزارهها به خیابانهای جهان کشاند.
آنچه در پایان به عنوان نتیجهگیری میتوان نوشت این است که کشتار هزارهها هرچند در سالهای اخیر به دلیل فضای باز و گستردگی وسایل ارتباط جمعی و نیز شدت یافتن حملات تروریستی بر آنان، هر از چند گاهی به مساله روز تبدیل میشود ولی پدیده تازه و محدود به حوادث تروریستی سالهای اخیر نیست و سابقه آن به بیشتر از یک قرن میرسد. علیرغم آزار و اذیت و کشتار وسیع این مردم که به دلیل تمایز نژاد و مذهب انجام شده، اما تا کنون اقدام عملی در جهت توقف آن صورت نگرفته است. در شرایطی که هر روز ابعاد این کشتار افزایش مییابد، خواست اساسی معترضان هزاره در سراسر جهان به رسمیت شناختن نسلکشی آنان ازسوی سازمان ملل و کشورهای غربی و سپس گذاشتن نقطه پایان بر رنجی است که هزارهها بیشتر از یک قرن با خون، تاراج زندگی و آوارگی مداوم، بر دوش میکشند.
*روند کشتار هزارهها در طول دوران پس از عبدالرحمن خان تا کنون که نزدیک به دو قرن را در برمیگیرد، با شدت و ضعف، همچنان ادامه دارد. به همین خاطر و به دلیل شدت گرفتن حملات هدفمند علیه آنان، نگرانی اساسی که فعلا برای هزارهها به یک مساله اصلی بدل شده و آنان را وا داشته تا در بیشتر از 108 شهر جهان به خیابانها بیایند، مساله بقای این قوم است
*کشتار هزارهها پس از تسلط طالبان بر افغانستان در سال 1376 تا پایان دوره اول حکومت شان بصورت گسترده ادامه داشت. این گروه در جنگی که به قصد تصرف شهر مزار شریف در سال 1377 به راه انداخت، ازسوی رهبرشان اجازه داشتند تا سه روز پس از تصرف شهر، به هر جنبندهای که در مناطق هزاره نشین دیده میشود، شلیک نموده و به قتل برسانند
*هزارهجات، سرزمین امن و وسیعی در افغانستان مرکزی که از میدان شهر الی بادغیس و از بلخاب در شمال تا غزنی در جنوب را در بر میگیرد، کوچکترین سهمی در برنامههای توسعه، اقتصادی و پروژههای بازسازی ملی پیدا نکرده است
|