بارها گفتهام من به راه اصلاح به سبک و سیاق خودم وفادارم و آن را مؤثرترین و کمهزینهترین شیوۀ تحول در ایران میدانم. مدافعِ سرسختِ حرکتهای سیاسی ضد خشونتم آن هم به قدری ضدخشونت که گاندی و لوترکینگ و ماندلا را شرمسار سازد!
احمد زیدآبادی در کانال تلگرامی خود نوشت:
دیشب هنگامی که از شبکۀ چهارم صدا و سیما زنگ زدند و برای حضور در مناظرهای در بارۀ "استقلال" دعوتم کردند، غافلگیر شدم. پاسخم به آنها این بود که چند هفتهای مهلت دهید تا در بارهاش فکر کنم. گفتند؛ برنامه برای ساعت 10 شب تدارک دیده شده است!
میدانستم که حضورم در صدا و سیما واکنشهای منفی برخی از دوستان و حتی خانواده را به دنبال خواهد داشت، اما با خود اندیشیدم:
من همیشه بر بحث و گفتگوی آزاد به عنوان راهی برای عبور از بدفهمی ها و کژاندیشیها تأکید داشتهام و همین هفتۀ پیش روزنامهها از قولم تیتر زدند که "تنها راه عبور از بحران گفتگوست". حال از طرف یک رسانه که با عملکردش مخالفم برای گفتگو در برنامهای زنده دعوت شدهام. با چه منطقی آن را رد کنم؟ بگویم چون رسانۀ معتبری نیستید شما را تحریم کردهام؟ مگر با آن همه شبکه و رادیو که قبل از سال 88 گفتگو میکردم همگی کاملاً معتبر بودند؟ مگر قبل از این اعلام نکرده بودم که ماهیت یک رسانه برایم مهم نیست آنچه مهم است انعکاس دقیق سخنانم است و حتی با روزنامۀ کیهان نیز حاضرم مصاحبه کنم؟
یا بگویم حاضر به گفتگو با افراد مورد نظر شما نیستم! خب این هم که نقض غرض است! اگر خود را اهل گفتگو بدانیم طبعاً باید با منتقدان و مخالفان خود گفتگو کنیم و گرنه، گفتگو با خود و همفکران خود که گفتگو نمیشود!
نتیجۀ این تأملات، عملاً راهی جز پذیرش دعوت باقی نمیگذاشت و اگر رد میکردم با خودم در تناقض میشدم در حالی که مهمترین دغدغۀ من صلح درونی است.
مناظره بدون هیچ محدودیتی و همراه با احترام و محبتِ کامل میزبانان برگزار شد. بسیاری از نتیجهاش استقبال کردهاند و بسیاری هم اصل حضورم را نپسندیدهاند. چند نفری هم ظاهراً آن را علامت "سقوط" من دانستهاند! از نگاه این افراد هرکس طبق امیال و علایق آنان حرکت نکند، حتماً سقوط کرده است چرا که آنها خود را در نوک پیکان تکامل تاریخ میبینند و همۀ خلق خدا باید با متر و معیارهای آنان خود را بسنجند!
طبیعی است که هیچکدام از کارها و مواضع من به مذاق کسانی که مدافع براندازی هستند، خوش نیاید. برخی افراد که قبلاً نگاه مرا می پسندیدهاند و اکنون به سمت براندازی متمایل شدهاند، ظاهراً انتظارشان این است که من هم با آنها هممسیر شوم. این انتظاری بیهوده و در عین حال توهینآمیز است. روی چه حساب و کتابی من باید از آنها تبعیت کنم؟ به صرف اینکه مرا روزگاری دوست داشتهاند؟ در واقع حرف صریحتر آنان این است که ما برای شخصیت و افکار تو هنگامی احترام قائلیم که مثل ما فکر و عمل کنی! روشن است که این احترام نیست تقاضا برای تسلیم و برده شدن است!
در هر صورت، همانطور که بارها گفتهام من به راه اصلاح به سبک و سیاق خودم وفادارم و آن را مؤثرترین و کمهزینهترین شیوۀ تحول در ایران میدانم. مدافعِ سرسختِ حرکتهای سیاسی ضد خشونتم آن هم به قدری ضدخشونت که گاندی و لوترکینگ و ماندلا را شرمسار سازد!
اگر کسی این شیوه را نمیپسندد مشکل من نیست.
*عصرایران