الزامات بازسازی فرهنگی درست است که به بازسازی فرهنگی نیاز داریم ولی برای این کار باید سه نکته بسیار مهم را به روشنی و با شفافیت تمام درنظر داشت.
اول اینکه فرهنگی که با آن انقلاب کردیم نیازی به بازسازی ندارد بلکه فرهنگی که در سالهای بعد از انقلاب به ویژه در دهههای اخیر، خودمان ساختهایم و آن را به عنوان فرهنگ اسلامی و انقلابی جا زدهایم نیاز به بازسازی دارد. مفهوم این بازسازی نیز طبعاً این خواهد بود که رسوبات اضافه شده به فرهنگ اسلام اصیل را بزدائیم و به همان فرهنگ که با تکیه بر آن انقلاب کردیم برگردیم. فرهنگی که جانمایه انقلاب اسلامی بود، عناصری از قبیل اخلاق محمدی، عدالت علوی، ساده زیستی فاطمی، صداقت حسنی و آزادگی حسینی را در خود داشت. اینها امروز گمشدههای ما هستند و فرهنگی که از این گوهرهای ناب تهی باشد، فرهنگ نیست چه رسد به اینکه فرهنگ اسلامی یا انقلابی باشد.
نکته دوم اینست که کار بازسازی فرهنگی باید به اهلش سپرده شود. محور این کار باید کسی باشد که عمر خود را در کار فرهنگی سپری کرده و همگان او را یک صاحبنظر فرهنگی تمامعیار بدانند. در قرارگاه فرهنگی هم باید کسانی حضور داشته باشند که نگاهی مستقل، آزاد و همهجانبه به فرهنگ داشته باشند. قرارگاه فرهنگی که قرار است نقشه راه بازسازی فرهنگی را ترسیم کند اگر دارای چنین ویژگیها و مختصاتی باشد، میتواند فرهنگ کشور را به همان فرهنگی که جانمایه انقلاب اسلامی بود برگرداند. در غیراینصورت، هرچه تلاش شود و هرچه امکانات و سرمایه تزریق شود، نتیجهای غیر از درجا زدن نخواهد داشت.
و سومین نکته اینست که در اولین گام و حتی به عنوان پیشنیاز بازسازی فرهنگی باید فرهنگ موجود آسیب شناسی شود.
آسیب شناسی یعنی پاسخ دادن به چند سوال مهم.
یک سوال اینست که چرا بعد از 43 سال کار فرهنگی آنهم در جامعهای با برخورداری از انقلاب اسلامی، که به قول شهید مظلوم آیتالله بهشتی یک انقلاب فرهنگی بود، اکنون ما اعتراف میکنیم به بازسازی فرهنگی نیاز داریم؟ با چهار دهه کار فرهنگی پشتیبانی شده توسط نظام اسلامی با تمام امکاناتی که دارد، انتظار این بود که هماکنون از یک فرهنگ متعالی بینیاز از بازسازی برخوردار باشیم. اینکه به این جایگاه نرسیدهایم و حتی ناچار هستیم در آنچه داریم نیز بازنگری کنیم، طبعاً به این معناست که در چهار دهه گذشته موفق نبودهایم. باید بررسی شود که چرا موفق نبودهایم.
سوال دیگر اینست که اینهمه امکانات، بودجه و نیرو که برای کار فرهنگی در 43 سال گذشته صرف شده، چرا بازدهی لازم را نداشته؟ آیا دلیل این عدم بازدهی بیبرنامگی بود؟ آیا نیروهای مناسبی برای این کار نداشتیم و یا به جای نیروهای کارآمد و مناسب فرهنگ شناس، افرادی را به کار گماردیم که اهلیت لازم را برای کار فرهنگی نداشتند؟
وجود دستگاههای موازی فرهنگی و اینکه آیا همین موازی کاری عامل مهمی برای درجا زدن در عرصه فرهنگی نبوده؟ سوال مهم دیگری است که باید پاسخ داده شود. ما میتوانستیم به جای تعدد دستگاههای فرهنگی که هرکدام مبالغ زیادی بودجه و امکانات صرف میکنند، یک یا حداکثر دو دستگاه فرهنگی با وظایف متفاوت داشته باشیم و آنها را به انجام کارهای بزرگ براساس شرح وظایف مشخص موظف کنیم. این روش، ضمن اینکه با صرفهجوئی قابل توجهی در بودجه و امکانات و نیرو همراه بود، میتوانست بازدهی قابل قبولی هم داشته باشد. مهمتر آنکه این نوع کار فرهنگی نهتنها دچار عقبگرد نمیشود و نیازی به بازسازی پیدا نمیکند بلکه همواره در حال پیشرفت است و جامعه را به رشد و تعالی فرهنگی بینظیری میرساند.
و آخرین سوال اینست که آیا فاصله گرفتن از آزاداندیشی فرهنگی و چسبیدن به مناسک ظاهری که در سالهای اخیر رونق فراوانی یافته، یکی از مهمترین عوامل پیدایش رسوبهای فرهنگی نیست؟ بدون مجامله باید اعتراف کنیم که با این روشها میان نسل جدید و اسلام ناب فاصله انداختهایم و تا این آسیبها را جبران نکنیم و در قرارگاه فرهنگی موجود تجدید نظر اساسی به عمل نیاید، به بازسازی فرهنگی موفق نخواهیم شد. اینها الزامات بازسازی فرهنگی هستند.
*جمهوری اسلامی
|