تاريخ انتشار: 06 مرداد 1401 ساعت 02:36:24
روایت فرمانده دفاع مقدس از عملیات مرصاد/ بازخوانی گفت و گوی آیت الله هاشمی رفسنجانی با خبرنگاران

آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در مورد عملیات مرصاد گفت: به عنوان فرمانده جنگ دستور دادم منافقین را که حالا خودشان آمده‌اند و وارد تنگه‌ای شده‌اند که ما آن را به جوال تشبیه کردیم، هرچه خواستند بزنند. منافقین که از پشتیبانی ارتش صدام برخوردار بودند در این عملیات ضربه کاری خوردند و از آن به بعد به حالت کما رفتند.

پنجم مرداد ماه سالروز عملیات مرصاد است. عملیات مرصاد که یکی از مهم‌ترین فرازهای جنگ تحمیلی است و توطئه مشترک سازمان تروریستی منافقین و رژیم بعثی صهیونیستی صدام علیه ایران اسلامی را خنثی کرد، زوایای پنهانی دارد که متاسفانه همواره بر روی آنها سرپوش گذاشته می‌شود.

آیت‌الله هاشمی رفسنجانی فرمانده دفاع مقدس که در انجام عملیات مرصاد نقش اول را داشت، 20 سال بعد از این عملیات در گفت‌و‌گویی با خبرنگاران، تحلیلی جامع و کامل در این زمینه ارائه کرد. به مناسبت سالروز این عملیات مهم، بخش‌هایی از این تحلیل را تقدیم خوانندگان گرامی روزنامه می‌نماییم:

... زمانی که عملیات اتفاق افتاد، به نظر ما کاملاً روشن است که عراق دنبال گرفتن امتیاز بود. اسنادی هم هست که شاید اثبات کند عراق شرایط را مناسب دید تا در آستانه اجرای آتش بس، دوباره در ایران جایگاه مهمی داشته باشد. می‌دانید از نظر زمانی بعد از قطعنامه 598 بود که شورای امنیت صادر کرده بود. ما بعد از مدت‌ها چانه‌زنی، خواسته‌های خودمان را در آن وارد کرده و آن را پذیرفته بودیم. نکته مهم این است که شورای امنیت آن قطعنامه را تحت فشار قدرت نظامی ما، به میل ما اصلاح کرد. چون دست ما در جبهه خیلی بالا و دنیا از پیروزی ما نگران بود. وقتی قطعنامه اصلاح شد و ما پذیرفتیم، عراق فکر کرد که ما از نقطه ضعف و اجبار آن را پذیرفته‌ایم. صدام آن ملاحظات انسانی و خاصی را که ما در پذیرش قطعنامه داشتیم، نادیده گرفت. فکر کرد که اگر دوباره از این فرصت استفاده کند و جایی را بگیرد، پیروزی نهایی به نام او ثبت می‌شود. گروگانی هم از ایران در اختیار می‌گیرد که بعداً بتواند از ما باج بگیرد. در جنوب ارتش عراق باید وارد می‌شد... در شمال هم حمله و اشغال را به عهده منافقین و با پشتیبانی عراق گذاشتند. تا آنها جایی حداقل مثل کرمانشاه را بگیرند. اگر این اتفاق می‌افتاد، کرمانشاه در شمال و خرمشهر و آبادان در جنوب، در اختیار آنها بود. ما هم که قطعنامه را پذیرفته و از این برنامه آنها بی‌اطلاع بودیم. اگر هم کسی مطلع بود، تا آن موقع به من که جانشین فرمانده کل قوا و فرمانده جنگ بودم، اطلاع نداده بود... من آن موقع به جنوب رفتم برای اینکه از جبهه جنوب حراست کنم. خوشبختانه نیروهای ما، همان جنگ دیده‌ها و رزمندگانی که بارها مجروح شده بودند، بعد از پذیرش قطعنامه به جبهه‌ها سرازیر شدند. خیلی آسان تهاجم عراق در جنوب را دفع کردند و عراقی‌ها را به همان جای سابقش برگرداندند. در آنجا انصافاً پیروزی مشعشعی بدست آمد. چون عراق آسیب زیادی دید و معلوم شد که ایران از روی ضعف قطعنامه را نپذیرفته است و قدرت نظامی ایران هنوز باقی است. این، اقدام بسیار خوبی بود. خبرهایی به ما رسید که در شمال تحرکاتی شروع شد. خودم از جنوب با ماشین بطرف شمال حرکت کردم که به کرمانشاه بیایم. هنوز به کرمانشاه نرسیده بودم و در مسیر خبر رسید که منافقین از پاتاق هم عبور کردند و دارند به طرف کرند غرب می‌آیند. دیدم موقع خوبی است که به کرمانشاه بروم. اینجا نیرو کم است و الان خطرناک شده و فکر می‌کردم که عراقی‌ها پشت سر منافقین هستند. به نظر ما، منافقین نمی‌توانستند چنین ظرفیتی داشته باشند. فکر کردم حمله جنوب برای فریب بوده و حمله اصلی را برای شمال تدارک دیده‌اند. از اسلام‌آباد عبور کردم و از جاده اسلام‌آباد به کرمانشاه آمدم. اطلاعات ما زیاد نبود و از مقدار توان و برنامه‌های آنها و پشتیبانی‌های عراق چیزی نمی‌دانستیم.

از آن به بعد مسائل عملیاتی پیش آمد. یکی از اتفاقات خوبی که افتاد، این بود که - برنامه من که فرمانده جنگ بودم، نبود - بخشی از نیروها را از شمال به طرف جنوب ماموریت داده بودیم که درحال رفتن بودند. وقتی این حادثه اتفاق افتاد، به آنها فرمان داده شد که به جنوب نروید و به این طرف برگردید. آنها هم آماده بودند و وقتی آمدند که منافقین به اسلام‌آباد رسیده بودند و از پشت سر منافقین را محاصره کردند. نیروها آماده بودند و ما هم در مقابل آنها آماده بودیم... من در آنجا دستوری به همه واحدها دادم و گفتم: فرصتی پیش آمده و منافقین که تا به حال در معرض نیروهای ما قرار نمی‌گرفتند، خودشان دارند می‌آیند. باید از این فرصت استفاده کنیم. چون بعد از جنگ دیگر دسترسی به اینها نخواهیم داشت. الان که خودشان آمده‌اند، باید به حسابشان برسیم. اطلاعات را گرفتم و با اسرایی که گرفته بودیم، تکمیل شد. دیدیم منافقین به صورت یک ارتش مجهز وارد شده‌اند. تعداد زیادی تانک و نفربر و مقدار زیادی توپ و خمپاره انداز آورده بودند. تعداد زیادی از نیروهای ویژه را که تربیت کرده بودند، آورده و به آنها در جاهای خاص ماموریت داده بودند. خودرو و سایر تجهیزات هم خیلی زیاد داشتند. مشخص شد که رجوی به نیروهایش گفته بوده که داریم به تهران می‌رویم و پشت سرتان را هم نگاه نکنید. لذا همه چیز را جمع کرده و آورده بودند. البته بعداً معلوم شد که آنها احتیاط کردند و نیروهای حساس خود را به گونه‌ای چیده بودند که در معرض نیروهای ما قرار نگیرند. می‌خواستند وقتی که مطمئن و مستقر شدند، آنها بیایند. ارتش عراق راه را برای آنها باز کرد و از پل ذهاب عبور کردند. از پاتاق عبور کردند. کرند را تصرف کردند. در آنجا مقاومتی در برابرشان نبود. در اسلام‌آباد کمی مقاومت بود که شکسته شد و در مسیر کرمانشاه بودند که ما فرمان دادیم نباید از فلان نقطه جلوتر بیایند. گمان می‌کنم آن نقطه همان تنگه چهار زبر بود. نیروها هم رسیدند. چون نیروها از جنوب خیالشان راحت شده بود. هر کسی هم که در اطراف شمال غرب بود، خودش را به آنجا رساند.

منافقین به تنگه‌ای آمده بودند که ما آن را به یک جوال تشبیه کردیم. گفتیم اینها وارد این جوال شدند و هر چه که خواستید، آنها را بزنید. نمی‌توانستند به اسلام‌آباد برگردند. به کرمانشاه هم نمی‌توانستند بیایند. راه فرارشان همان کوه‌ها بود. بعداً هم من با هلی‌کوپتر رفتم و آن کوه‌ها را نگاه کردم. دیدم راهی ندارد و اگر فرار کرده‌اند، به بیابان زده‌اند... این موضوع را می‌توانید از نوشته‌های آن روز پیدا کنید. قبلاً روی منافقین بعنوان آلترناتیو حساب می‌شد و آنها را به انواع سلاحها مسلح کرده بودند و استراتژی آنها هم این بود که نقطه‌ای از ایران را توسط منافقین آزاد کنند، ارتش عراق هم از آنها حمایت کند و آنجا را ایران آزاد بگویند. ترجیحاً هم در غرب کشور این کار را شروع کنند تا بعداً سرپلی برای توسعه آنها و تضعیف انقلاب در سالهای بعد از جنگ باشد. آنها محاسبه می‌کردند و می‌گفتند: وقتی جنگ تعطیل شد، نیروها سرخورده می‌شوند و یک عدم رضایتی از نظام پیش می‌آید. وضع داخلی متشنج می‌شود. آن موقع نیروی فشاری مثل منافقین بدون اینکه بگویند خارجی‌ها حمله کرده‌اند، شکل می‌گیرد. منافقین در چنین شرایطی، امیدوار بودند. برای همین است که نیروهای خارجی می‌گویند عملیات مرصاد یک ضربه کاری به آنها بود که خوردند. البته این توطئه هم، یک توطئه خیالی بود و چنین چیزی اتفاق نمی‌افتاد. ولی همین امید واهی آنها هم به باد رفت. از آن به بعد منافقین به حالت کما رفتند و با حرف، شعار و دروغ خودشان را زنده نگه می‌دارند... مسیر بین تنگه چهار زبر و گردنه حسن‌آباد، به همت و دلاوری‌های مردم منطقه، سیل عظیم و خروشان نیروهای مردمی و به ویژه سلحشوری‌های مثال‌زدنی هوانیروز گورستانشان شد و آرزوی حاکمیت بر مردم را با خویش به گور بردند و بقایای آنان که روی برگشت به دامان وطن و خانواده‌های خویش را نداشتند، آرزوهای بر باد رفته خویش را در قتل و غارت مردم عراق دیدند تا خوش خدمتی خویش به یک دیکتاتور سفاک را به کمال برسانند. جنایاتی که پس از سقوط صدام، پرونده‌های هولناک آن افشا شد و مردم عراق با دلایل منطقی خواستار محاکمه آنان و اخراج از سرزمین خویش می‌باشند.

جنایات ضدبشری منافقین در 30 سال مقابله با مردم و جمهوری اسلامی آن قدر مشهود بود که غرب با همه ملاحظات سیاسی خویش، آنان را جزو گروههای تروریستی قرار داد و عجب این است که اتحادیه اروپا در زمانی که شعار حقوق بشری آنان گوش فلک را کر کرده است، برای انتقام از مردم ایران که قله‌های توسعه و پیشرفت را در افق چشم‌انداز 20 ساله خویش ترسیم و بدان سوی حرکت کرده‌اند، منافقین را که دستشان به خون زن و مرد و پیر و جوان ایرانی آلوده است، از لیست گروههای تروریستی حذف کرده‌اند. اما نمی‌دانند در هر شرایط سیاسی، این گروه کمترین جایگاهی نزد ایرانیان ندارد. پرونده آنان نزد مردم ایران سرشار از خیانت‌های پیدا و پنهان است و گروهها و جناح‌های سیاسی موجود در کشور با همه اختلاف سلیقه‌هایی که با هم دارند، مبارزه با این خودفروشان و طرد آنان، یکی از وجوه مشترک آنان برای حاکمیت است. منافقین چگونه ممکن است به ایرانی برگردند که فقط به خاطر همت ایرانیان در قطع وابستگی‌ها و رهایی کشور از اختاپوس رژیم ظالم پهلوی و هزار فامیل، بزرگ مردانش را مظلومانه در محراب‌های نماز جمعه به شهادت رساندند، مسئولانش را در 7 تیر و 8 شهریور و دیگر برنامه‌های تروریستی به جرم خدمات صادقانه به خاک و خون کشیدند و عده‌ای از فرزندان و دانشجویان این مرز و بوم را با تبلیغات مسموم خویش گمراه کرده‌اند.

اگرچه در همان سالها در یک سفر تاریخی به نجف اشرف و دیدار با امام(ره) انحراف آنان را به استحضار رساندم، اما بر درایت و دوراندیشی آن پیر فرزانه درود می‌فرستم که چگونه ذات آنان را از پس پرده‌های گمراه‌کننده چهره‌های ظاهرالصلاح شناختند. به هر حال سالگرد عملیات پیروزمندانه مرصاد در سال 1367 فرصت مناسبی است تا به واکاوی تاریخ تاسیس، مبارزه، انحراف و مقابله آنان با مردم ایران بپردازیم و بر مدافعان جان بر کف آن عملیات سلام و درود بفرستم که با اهدای خون خویش نگذاشتند لکه ننگ اشغال خاک وطن توسط وطن‌فروشان در تاریخ این میهن ثبت و ضبط شود.

*روزنامه جمهوری اسلامی

  تعداد بازديدها: 1408
   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=93682
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.