شهادت، آرامشی برای آتشفشان درون یک انقلابی امروز سی و یکم خرداد ماه سالروز شهادت دکتر مصطفی چمران وزیر دفاع جمهوری اسلامی ایران در نخستین ماههای پیروزی انقلاب اسلامی و بنیانگذار ستاد جنگهای نامنظم در جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران است. وی که تحصیلات عالیه خود را در آمریکا گذرانده بود پیش از پیروزی انقلاب اسلامی با دعوت امام موسی صدر به لبنان رفت و هشت سال آنجا ماند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران وزیر دفاع دولت موقت جمهوری اسلامی، نماینده مجلس و فرمانده ستاد جنگهای نامنظم در جنگ عراق با ایران بود. شهید مصطفی چمران در 31 خرداد 1360 در جبهه دهلاویه به شهادت رسید. او متخصصی انقلابی بود که در عین حال روحیهای عارفانه داشت و نوشتههایش حکایت از نگاه عاشقانه او به زندگی دارد. متن زیر یکی از دلنوشتههای شهید چمران است که بمناسبت سالروز شهادت او تقدیم خوانندگان گرامی روزنامه میشود.
بسمه تعالی
اینها را به نیت آن ننوشتهام که کسی بخواند و بر من رحمت آورد بلکه نوشتهام که قلب آتشینم را تسکین دهم و آتشفشان درونم را آرام کنم.هنگامی که شدت درد و رنج طاقت فرسا میشد و آتشی سوزان از درونم زبانه میکشید و دیگر نمیتوانستم آتشفشان وجود را کنترل کنم، آنگاه قلم به دست میگرفتم و شرارههای شکنجه و درد را ذره ذره از وجودم میکندم و بر کاغذ سرازیر میکردم... و آرام آرام به سکون و آرامش میرسیدم. آنچه در دل داشتم بر روی کاغذ مینوشتم و در مقابلم میگذاشتم و در اوج تنهایی خود با قلب خود راز و نیاز میکردم آنچه را داشتم به کاغذ میدادم و انعکاس وجود خود را از صفحه مقابلم دریافت میکردم و از تنهایی به در میآمدم... اینها را ننوشتهام که بر کسی منت بگذارم، بلکه کاغذ نوشتهها بر من منت گذاشتهاند و درد و شکنجه درونم را تقبل کردهاند...اینجا قلب میسوزد اشک میجوشد وجود خاکستر میشود و احساس سخن میگوید.اینجا کسی چیزی نمیخواهد انتظاری ندارد ادعایی نمیکند... فریاد ضجهای است که از سینهای پردرد به آسمان طنین انداخته و سایهای کمرنگ از آن فریادها بر این صفحات نقش بسته است. چه زیباست راز و نیازهای درویشی دلسوخته و ناامید در نیمه شب، فریاد خروشان یک انقلابی از جان گذشته در دهان اژدهای مرگ، اعتراض خشونت بار مظلومی زیر شمشیر ستمگر، اشک سرد یاس و شکست بر رخساره زرد دلشکستهای در میان برادران به خاک و خون غلتیده، فریاد پرشکوه حق، از حلقوم از جان گذشتهای علیه ستمگران روزگار.چه خوش است دست از جان شستن و دنیا را سه طلاقه کردن، از همه قید و بند اسارت حیات آزاد شدن، بدون بیم و امید علیه ستمگران جنگیدن، پرچم حق را در صحنه خطر و مرگ برافراشتن، به همه طاغوتها نه گفتن، با سرور و غرور به استقبال شهادت رفتن. جایی که دیگر انسان مصلحتی ندارد تا حقیقت را برای آن فدا کند، دیگر از کسی واهمه نمیکند تا حق را کتمان نماید... آنجا، حق و عدل، همچون خورشید میتابد و همه قدرتها و حتی قداستها فرو میریزند و هیچکس جز خدا - فقط خدا - سلطنت نخواهد داشت. من آن آزادی را دوست دارم و از اینکه در دورههای سخت حیات آن را تجربه کردهام خوشحالم و به آن اخلاص و سبکی و ایثار و لذت روحی و معراج که در آن تجربهها به آدمی دست میدهد حسرت میخورم.خوش دارم که کوله بار هستی خود را که از غم ودرد انباشته است بر دوش بگیرم و عصا زنان به سوی صحرای عدم رهسپار شوم.
|