جماران: حجت الاسلام والمسلمین حاج سید محمود دعایی یار صدیق و باوفای امام هم رفت و به ملکوت اعلی پیوست. با توجه به مطالبی که این چند روزه در خصوص کمالات و سجایای نیکوی سید محمود گفته و نوشته شده است می توان گفت: والدینش چه نام نیکویی بر سید محمود نهاده اند، این نام واقعا برازنده و شایسته او بوده است. نقل شده است هنگامی که حضرت امام حسین (ع) در روز عاشورا بر بالین حرّ بن یزید ریاحی حاضر شده و سرش را بر بالین گرفت به او فرمود: "اَنْتَ الحُرّ کما سَمّتْک اُمُّک" تو همان گونه که مادرت نامت را «حرّ» گذاشته است، حرّ و آزادهای، آزاد در دنیا و سعادتمند در آخرت!
در مورد دعایی هم می توان چنین تعبیری بکار برد، او واقعا از سوی همه اقشار ملت اعم از مسلمان و غیر مسلمان، مذهبی و غیر مذهبی، انقلابی و غیر انقلابی، اصول گرا و اصلاح طلب، زن و مرد، پیر و جوان و.. طی روزهای گذشته، مورد تحسین و تعریف قرار گرفته و می توانستی انبوه عزادران و مشایعت کنندگانش را با چشمانی اشکبار ملاحظه کنی. او واقعا سیدی، محمود بود.
از طرف دیگر، او برای کسب این همه محامد و سجایای نیکو اعم از اخلاقی، مبارزاتی، خدمتی، ساده زیستی و پاک دستی، وفا و صمیمیت، عشق و ایثار و.... قطعا، نظر کرده خدا بود و دعای خیر مادر را ذخیره داشت. مادری که در نهایت عسرت و تنگدستی و بی سرپرستی، با عزت و احترام این فرزند را بزرگ کرد و او در هنگام پیری و ناتوانی مادر، پاسخ زحمات مادر را داد و در زمانی که نگهداری و پرستاری از او، مشکلات زیادی را برای فعالیت های سیاسی و مبارزاتی اش فراهم می کرد، او را به نجف برد و با جان و دل، از او نگهداری و پرستاری کرد وهنگام وفاتش حضرت امام بر پیکر او نماز گذارده و برایش مجلس ترحیم برگزار کردند.
بنابراین می توان به ضرس قاطع گفت: او هم محمود نزد خلق خدا بود و هم دعا کرده مادر و حضرت امام و انبوه کسانی که گرهی از کارشان می گشود.
در مورد خدمات و خصال نیکوی سید محمود دعایی مطالب بسیار زیادی منتشر شده که عموما گویای زحمات او در مقطع بعد از پیروزی انقلاب اسلامی است و کمتر به خدمات او در دوران غربت و تنهایی امام و یارانش در مواجهه با رژیم شاه ایران و حاکمان بعث عفلقی عراق، پرداخته شده است. در حالی که سید محمود در آن مقطع، علی رغم جوانی و تازه واردی به حوزه علمیه قم، مبارزات شایان توجهی داشته است.
اولین دیدارش با حضرت امام همان شب آزادی ایشان از زندان است که چند روز پس از ورودش به قم اتفاق می افتد. وی در خاطراتش می گوید:
مدت کوتاهی از وقایع ۱۵ خرداد 42 و دستگیری امام گذشته بود. من به مدرسه آیت الله بروجردی وارد شدم یک شب که ظرفی را برداشته بودم تا از رستورانهای اطراف حرم برای جمعی از دوستان که در مدرسه با هم بودیم، غذا تهیه کنم، شنیدم یک نفر موتور سوار در حال حرکت فریاد می زد: آقا آزاد شد و بدین ترتیب همه مردم قم را خبر می کرد، ساعت حوالی ۱۰ شب بود، من قابلمه به دست به طرف منزل امام دویدم و برای اولین بار سیمای مبارک حضرت امام را زیارت کردم، امام از عکس هایی که قبلا از ایشان دیده بودم زیباتر بود، چرا که در آن موقع در تلویزیون تصویری از امام پخش نمی شد و تنها همین عکس ها بود.
من امام را در برخورد اول خیلی زیباتر و بهتر دیدم و دستشان را به گرمی بوسیدم... بدون هیچ گونه مبالغه، امام برای من به عنوان ارجمندترین و مقدس ترین عنصر مذهبی که انسان با آن برخورد می کند، مطرح بود. همان گونه که انسان وقتی به زیارت می رود، حال و هوای مخصوصی دارد، من نیز در روزهای ابتدای ملاقات با امام وی را در هاله ای از اشک می دیدم. یعنی بغض و اشک اجازه نمی داد ایشان را درست ببینم و درست ابراز علاقه کنم. یکپارچه شور و شوق بودم. امام هم ضمن درک احساسات من، با تفقدشان مرا آرام می کردند و با محبت احساسات مرا پاسخ می دادند. البته من فقط ساعتی در کنار ایشان بودم و بقیه ایام را در همان اطراف بودم و به هر جا که مسیر ایشان بود می رفتم، هرجا که جلسه سخنرانی ایشان بود شرکت می کردم. هر گاه به مناسبتهایی در منزل ایشان جلساتی برقرار میشد مانند ایام وفات و اعیاد مذهبی، هنگامی که روحانیون سرشناس حضور می یافتند و همچنین در مواقعی که مراجعه عمومی بود من هم شرکت می کردم.( گوشه ای از خاطرات سید محمود دعایی، ص54-59)
در همین راستا او به سرعت جذب آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی و پدید آورندگان نشریه بعثت شده و مسئولیت چاپ و تکثیر و ارسال این مجله را در دست می گیرد و با امکاناتی که مخفیانه بدست می آورد در چاپ و تکثیر اعلامیه های حضرت امام در دوران تبعید ایشان نقش آفرینی می کند. این فعالیت ها موجب می شود توسط ساواک شناسایی و تحت تعقیب قرار گیرد و به توصیه یاران و مساعدت شاگردان مبارز امام از کشور فرار کند.
او پس از استقرار در نجف، مادرش را نیز به نجف برده و با هم در یک اتاق کوچک زندگی می کنند. دعایی با پیشنهاد مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی، مسئولیت صدای روحانیت مبارز را برعهده می گیرد و سال های متمادی به تنهایی آنرا اداره می کند. او واسطه دیدار تراب حق شناس نماینده سازمان مجاهدین خلق با امام خمینی و ابلاغ پیام محرمانه آیت الله سید محمود طالقانی و آیت الله سید ابوالفضل زنجانی برای کمک به محبوسین این سازمان در عراق می شود و وقتی حضرت امام دخالت خود در این موضوع را به صلاح نمی دانند وی با اجازه ایشان، شخصا موضوع را دنبال کرده و موجبات آزادی این افراد را فراهم می کند. دعایی همچنین واسطه ملاقات حسین روحانی عضو ارشد این سازمان با امام برای تشریح مواضع سازمان مجاهدین خلق شده، که یازده جلسه طول می کشد.
دعایی در ایام حضور در نجف چندین دفعه به صورت ناشناس از طریق مرز کشورهای پاکستان و افغانستان وارد ایران شده و مبادرت به انتقال مبارزین تحت تعقیب به خارج از کشور می کند. او همچنین در تشییع جنازه مرحوم دکتر علی شریعتی در دمشق شرکت کرده و در اعتصاب غذای مبارزین ایرانی در کلیسای "سنت مری" پاریس نیز شرکت می کند.
او شخص امین و مورد اعتماد حضرت امام بوده و نقش رابط ایشان با دولت عراق را برعهده داشت. زمانی که حضرت امام تصمیم به مهاجرت از عراق گرفته، وی با استفاده از روابط دوستانه با مقامات امنیتی عراق، مقدمات این امر را به گونه ای فراهم می کند که نه دولت عراق از تصمیم امام آگاهی می یابد و نه دولت کویت متوجه هویت اصلی حضرت امام می شود. وی در خاطرات خود می گوید:
لب مرز، لحظه خداحافظی، که بسیار غمناک بود، فرا رسید. به هنگام خداحافظی دست امام را بوسیدم و گفتم: «ولا جعله الله آخر العهد منّی لزیارتکم.» ایشان هم دعا کردند و جدا شدیم. با ممانعت دولت کویت از ورود ایشان، حضرت امام تصمیم به هجرت به پاریس گرفته و برای حرکت به این کشور از بصره عازم فرودگاه بغداد شدند. وی میگوید: در فرودگاه منتظر آمدن امام شدم. پس از آنکه تشریففرما شدند، خدمتشان رفتم و دستشان را بوسیدم. ایشان با تبسم فرمودند: دعایت مستجاب شد.
حضرت امام زمان هجرت، در حالی به سمت آینده ای مبهم حرکت می کنند که همه اعضای خانواده ایشان در کشوری بیگانه، غریب و تنها رها شده اند. این افراد شامل خانم خدیجه ثقفی، همسر امام، سرکار خانم فریده مصطفوی، دختر ایشان وهر دو عروس امام: سرکار خانم معصومه حایری و دو فرزند یتیمش سید حسین و سیده مریم خمینی و سرکار خانم سیده فاطمه طباطبایی در حالی که پا به ماه بوده با فرزندش سیدحسن، می شدند. حضرت امام، سید محمود دعایی را مسئول رسیدگی به امورشان و فراهم کردن مقدمات خروج آن ها از عراق می کنند و او این مسئولیت را به نحو احسن به انجام می رساند.
خدمات خالصانه و بی شائبه دعایی همواره مد نظر امام بوده و ایشان در اواخر زمان حضور در نوفل لوشاتو، هنگامی که قصد بازگشت به ایران را داشتند، دستور می دهند سید محمود دعایی از نجف به پاریس آمده و در پرواز تاریخی به سوی ایران، همسفر ایشان باشد.
او تا پایان عمر شریفش دست از امام بر نداشت و همواره با یاد و نام امام زندگی می کرد و نمونه ای وارسته و الگو از تربیت یافتگان مکتب خمینی برای نسل حاضر که توفیق درک محضر امام خمینی را نداشتند به شمار می آمد. لذا می توان گفت: سید محمود، هم دعایی برای امام کرد که مستجاب شد و هم دعایی برای امام بود. رحمت و رضوان خدا بر او باد.