محمدرضا باهنر می گوید: من عرضم این است که ما باید تولید محتوا بکنیم و از پیشرفتهترین فناوریهای دنیا استفاده کنیم که اگر استفاده نکنیم، مقهور میشویم. به استفاده کردن محکوم میشویم. این باید فکر بشود، تولید محتوا باید فکر بشود. و الی شما فرض بفرمایید صداوسیمای به جای 20 شبکه 200 شبکه راه بیندازد. اگر مخاطب نداشته باشد چه فایده؟ باید مخاطب داشته باشد. معذرت میخواهم ما هر تولیدی که میکنیم من در بحث اقتصادی هم بحثم همین است. بعضی وقتها میبینم فلان مسئول میرود فلان کارخانه مثلا کارخانهای قدیمی بوده و الان خوابیده، حیف است باید این را راهاندازی کنیم. من میگویم اولین شرط راه افتادن یک بنگاه اقتصادی این است که محصولش باید مشتری داشته باشد. اگر شما بروی یک کارخانه خودروسازی راه بیندازی و سالانه 5 میلیون خودرو تولید کنی و خودروهایت مشتری نداشته باشد، مغازه را ببندی خیلی بهتر است. در فرهنگ هم همین است در سیاست هم همین است. شما باید مخاطبی داشته باشید که جذبش بکنید، نظرش را جلب بکنید. او دنبال شما بدود نه بنا باشد که شما دنبال او بدوید. ما بعضا سیاسیونمان دنبال مردم میدوند.
به گزارش خبرفوری، محمدرضا باهنر از چهرههای مشهور جریان اصولگرایی است. او سالها در مجلس بوده و به گفته خودش، با بیش از یکهزار نماینده مجلس کار کرده است.
باهنر در مجلس لاریجانی نایب رئیس بود و در مقام دبیرکل جبهه پیروان خط امام و رهبری در جریان سازیهای سیاسی و انتخاباتی ایفای نقش میکرد.
حالا آنطور که خودش میگوید دیگر از امور اجرایی خود را بازنشسته کرده، اما فعالیت تشکیلاتی را ادامه میدهد.
***
آقای مهندس، خیلیها بعد از انتخابات 1400 این سوال برایشان پیش آمده که آقای مهندس باهنر دقیقا کجای جریان اصولگرایی ایستاده و جریانی که حالا به نوعی راست و سنتی بعضی وقتها در فضای رسانهای مطرح میشود، در این سپهر فعالیتهای سیاسی که بعد از انتخابات 1400 شکل گرفته کجا ایستاده و چه کار دارد میکند؟
باهنر: در همین ابتدای شروع بحث یک کمی از خودم تعریف کنم. فکر کنم جزو اولین کسانی هستم که پذیرفتیم که باید کار و تصمیمسازی و تصمیمگیری باید از نسل ما منتقل بشود و به اصطلاح حالا اگر ما بالاخره با زندگی که داشتیم و داریم قاعدتا من بازنشستگی شخصی برای خودم قائل نیستم. کارمند بازنشسته هستم اکنون 7 یا 8 سال است که من بازنشسته شدهام. ولی از نظر فعالیتهای سیاسی و اجتماعی خودمان را بازنشسته نمیدانیم. اما فکر میکنیم که باید واقع قضیه قدرت تصمیمسازی و تصمیمگیری باید به نسلهای بعد منتقل بشود. یکی از اشکالات جدی که به نسل ما وارد است، این انتقال به صورت تدریجی و طبیعی اتفاق نیفتاده است. من بعضی از وقتها شوخی میکنم که مثلا بعضی از همسن و سالهای ما آنچنان به این میز و مسئولیت چسبیدهاند که فقط ملکالموت باید بیاید و نجات بدهد و من تلاش کردم قبل از اینکه ملک الموت ملت را نجات بدهد، خودم نجات بدهم. بنابراین در اتاق فکر حتما هستم، بالاخره از این هزینهای که کلیت نظام برای من و امثال من کرده، ما قاعدتا تا آخرین لحظه حیات باید در خدمت باشیم اما اینکه باز مستقیم فعال سیاسی باشیم و مسئول باشیم و خلاصه تلاش میکنیم که این کارها را کمکم منتقل کنیم.
یعنی پیشنهاداتی داشتید اما حاضر نشدید کار اجرایی بکنید.
باهنر: بله ، پیشنهادهایی داشتم. در کارهای فکری هم فعالم. یعنی چه دولت چه مجلس چه مسئولین، قوه قضاییه حتی بالاخره ما یک مجموعههای فکری داریم. انجیاو یا نهادهای مردمی با دوستان و رفقای قدیمی مرتب جلسه داریم و مینشینیم در مورد بحثهای کلان کشور صحبت میکنیم و جاهایی هم که به ذهنمان برسد، اگر عیب و ایرادی هم ببینیم سعی میکنیم رسانهای نکنیم و مستقیم پیاممان را به گوش تصمیمگیرندگان برسانیم و پیشنهاداتی هم داشته باشیم و به ذهنمان برسد اینها را مطرح میکنیم و بازخوردش هم در مجموع بد نبوده است. البته حالا طبیعی است که همه آن ایدههایی که ما داریم نباید انتظار داشته باشیم این ایدهها به منصه ظهور برسد یا همیشه آن نفاذ کلام وجود داشته باشد اما ما میگوییم اگر ده تا کلام میگوییم و دو تاش هم به هدف بخورد این وظیفه ماست و حق تعطیل کردن این کار را نداریم. اینکه فرمودید کجا کار هستید سعی میکنیم هم از تجربیات خودمان به دوستان منتقل کنیم و هدایت و راهنمایی کنیم و هم تلاش میکنیم کارها را واگذار کنیم و خودمان بیشتر به اصطلاح یک ناظر باشیم و البته این نظارت هم خودش در کشور بحث دارد. نظارت استصوابی داریم نظارت استطلایی داریم و چیزهای دیگر... نظارهگر بیتفاوت نیستیم و تلاش هم میکنیم که نظارت استصوابیمان به حداقل برسد و بیشتر نظارت اطلاعی و هدایتی باشیم.
در جریان انتخابات انگار یک شکافی به وجود آمده بود یک اختلافاتی با شورای ائتلاف بود. ریشه این بحثها کجاست؟
باهنر: ببینید این بحثها برمیگردد به بحثهای همیشگی بنده که من مدعی هستم و معتقد هستم که بالاخره نظام مردمسالاری دینی تا سه و چهار تا یکی کمتر یا یکی بیشتر حزب فراگیر موضعدار و متولیدار نداشته باشد، من بعضی وقتها بعضی از دوستان این جملهام را ایراد میگیرند ولی من تکرار میکنم چون از بن دندان معتقد هستم من اصلا در غیبت چهار یا پنج حزب فراگیر بر آینده مردمسالاری دینی بیمناکم، نگرانم و فکر میکنم که لازمه استمرار مردمسالاری دینی، وجود چند تا حزب قدرتمند است. الان شاید وزارت کشور اگر سوال بکنیم حالا من گرد میگویم حدود 150 حزب مجوز گرفتند. اما این احزاب یک تعداد زیادشان یک ورقهای که یا توی یک جیب آقایی یا کیف یک خانم برای روز مباداست. بعضیهایشان در زمان انتخابات یک حرکتهایی دارند اما مجموعا این تلاشها به اصطلاح این ساختارها، ساختارهای ژلهای است. یعنی شناور است به اصطلاح شما اگر همین جریان اصولگرا به 4 یا 5 انتخابات گذشته برگردید، "جمنا" داشتیم، "شانا" داشتیم، شورای ائتلاف بزرگ داشتیم، شورای ائتلاف متوسط داشتیم. قدیمتر که برگردید جبهه پیروان خط امام خط و رهبری که الان هنوز هم فعال است و داریم کار میکنیم ولی همه اینها ژلهای هستند یعنی هر دوره یک تعداد میروند یک تعداد میآیند یک تعداد اضافه میشوند یک تعداد کم میشوند و یک ساختار باثبات جدی وجود ندارد. این چند تا اشکال اساسی دارد. یکی از اشکالاتش اینکه چون کارها جبههای انجام میشود، کسی مسئولیت کارهایش را بهعهده نمیگیرد. یک روز فرض کنیم یک عده میآیند و میگویند فلانی رئیسجمهور بشود و فلانی نماینده مجلس بشود فلانی عضو شورای شهر بشود. بعد از مدتی میگویند چرا اینطور شد. چرا این رئیسجمهور مطلوب از کار درنیامد؟ چرا آن نماینده خوب کار نکرد؟ ما میگوییم به ما ربطی ندارد ما که نبودیم. اینگونه است که مسئولیتی نمیپذیرند. این یکی از اشکالات است. اشکال دوم قضیه این است که به اصطلاح این عزیزانی هم که انتخاب و تصمیمگیر میشوند اینها حداکثر 4 یا 8 سال آینده را میبینند. من این جمله را چند دفعه تکرار کردم و مرتب هم افتخار میکنم که تکرار کنم من واقعا خیلی گشتم و چراغ برداشتم این طرف و آن طرف، خلاصه دنبال کردم غیر از شخص رهبری، مقام معظم رهبری من احدی را پیدا نکردم که در این کشور فکر 30 یا 50 سال آینده این کشور باشد. همه فکر همین الان و امشب و حداکثر 4 سال آینده هستند. از نماینده مجلس گرفته تا رئیسجمهور گرفته تا مسئول قوه قضاییه گرفته و... دنبال اینکه یک نقشه راه، ما به هر حال در برنامههایمان همیشه میگوییم برنامه کوتاهمدت، میانمدت، درازمدت. الان درازمدت در کشور ما 8 سال است و اصلا درازتر از 8 سال نداریم و این یک عیب اساسی است برای یک نظام حکومتی مردمسالاری. حزب که باشد اگر حزب قدرتمند باشد، چون حزب دیگر خاصیتش این است که نمیخواهد برای 4 سال بماند، میخواهد50 سال بماند. بنابراین حزب موظف است که هم برای امشب مردم برنامه داشته باشد و هم برای میانمدت برنامه داشته باشد و هم برای درازمدت. ولی الان یک نماینده، من احترام میگذارم و خدایی ناکرده قصد توهین ندارم. نمایندگی مجلس در کشور ما بعد از انقلاب متوسط شده است یک و چهاردهم دوره. یعنی اگر از این 1200 و 300 نمایندهای که در هر دوره آمدند و رفتند اینها را همه را جمع بکنید تقسیم بر دورهها بکنید یک نمایندهای یک و چهاردهم دوره توقف دارد در مجلس. به قول مرحوم آقای پرورش خدا رحمت کند یک زمانی نماینده اصفهان بودند و نایب رئیس مجلس بودند میگفتند بعضی از این نماینده وقتی به تهران میآیند تا اسم خیابانهای تهران را یاد میگیرند دورهشان تمام میشود. حالا اینها میخواهند بروند برای اداره کشور نقشه راه تهیه کنند. خب خیلی سخت است یا مثلا 290 نماینده، من اصلا بحث اصولگرا، اصلاحطلب، مشارکت، ائتلاف و اینها را ندارم. نمایندههایی که به مجلس میروند، اصلا فرض بفرمایید افرادی بسیار خوب و متدین و علاقهمند. جالب است که روز هفتم خرداد که مجلس افتتاح میشود این نمایندهها همدیگر را میبینند از این 290 تا 200 تایشان اصلا قبلا همدیگر را ندیدهاند و اصلا نمیشناسند. تازه تا چاق سلامتی کنند و حضرتعالی اسمتان چیست و چه درسی خواندید و کجا کار کردید. تا بخواهند باهم آشنا بشوند دو سال از دوره مجلس میگذرد و آن وقت اینها باید دست به دست هم بدهند تا نقشه راه مملکت را طراحی کنند.
یعنی الان مشکلاتی که ما در مجلس میبینیم به همین دلیل است؟
باهنر: ببینید این است و چیزهای دیگر. مثلا عرض کردم مجلس دو نفر یا سه نفر آدمهایی باشند که خیلی صلاحیتی نداشته باشند اما در مجموع آدمهای متدین و تحصیلکرده و دانشگاهی هستند و فعال اجتماعی و سیاسی بودند، اینها همگی سر جایش. اصلا من میخواهم ادعای بزرگتری بکنم. 70 یا 80 درصد نمایندگانی که به مجلس میآیند و 70 یا 80 درصد نامزدهایی نمایندگی اینها اصلا نمیدانند اختیارات یک نماینده چیست؟ موقع تبلیغات میروند یک وعدههای عجیب و غریبی در حوزه انتخابیه میدهند بعد میآیند در مجلس. من در مجلس 7 دورهای بودهام. به قول معروف، نماینده پوستکلفتی که 7 دوره بوده باشد، کم داریم.
میانگین را شما یک کمی بالا بردید.
باهنر: بله. واقع قضیه اینکه من شاید بیش از 1000 نماینده را دیدم که آمدند و رفتند. طرف مثلا دوره دهم برای اولین بار به مجلس میآید بعد میگوید هیچکس 9 دوره قبل برای حوزه انتخابیه من کار نکرده است. من آمدهام 2 تا رو بکنم 8 تا، 8 تا را بکنم 16 تا و... بعد از 6 ماه میفهمیم خودش هم اصلا امکانی وجود ندارد، مثلا امکاناتی وجود ندارد، موقعیت وجود ندارد، منافع ملی اجازه نمیدهد و قص علی هذا. بنابراین من عرضم این است که البته این حرف را خیلی تکرار کردم و شاید در مصاحبه قبلی هم گفته باشم. ما بالاخره بعد از جنگ پذیرفتیم یک عرفی در دنیا هست. معذرت میخواهم چپیها و راستیها و اصلاحطلبها و پنتاگون و کاگب همه اینها قبول کردند که اگر کسی در نیروی نظامی میخواهد ژنرال یا سرلشکر بشود یا امیر یا سردار بشود، این اول باید ستوان بشود، بعد سروان بشود ، بعد سرگرد بشود و بعد سرهنگ و اگر یک کار بسیار مهم و خارقالعادهای کرد بعد میتواند برود سردار بشود یا امیر بشود. بنده معتقدم به هر حال اگر در مورد هیچی نتوانم اظهارنظر کنم، به من اجازه میدهید که در مورد مجلس نظر کارشناسی بدهم. مجلس یک جبههای است که در آن به 290 سردار حکمرانی خوب نیاز داریم. این عزیزانی که به مجلس میروند خیلی آدمهای خوبی هستند ولی چقدر درس حکمرانی خواندهاند؟ ممکن است شخص در دانشگاه دکترای فیزیک هستهای خوانده باشد. استاد تمام دانشگاهها هم بوده باشد. ممکن است در پزشکی جراح قلب کودکان باشد یا مثلا فوق تخصص باشد.
باید در مورد بودجه هم نظر بدهد.
باهنر: مجلس که فقط یک مساله بودجه نیست، باید در مورد هزاران مساله نظر بدهد. مثلا در مذاکرات وین باید نظر بدهد. در مورد صدور نفت باید نظر دهد. در مورد بودجه باید بگوید. در مورد استخدام حقالتدریسیها باید بگوید. در مورد بزرگ شدن و یا کوچک شدن دولت باید اظهارنظر بکند. در مورد همه چیز باید اظهارنظر کند. جالب است که وقتی از ایشان میپرسیدیم مربوط به کدام حزب وابسته هستید، میگفت من مستقل هستم. ببخشید شاید این اصطلاح اول را خیلی نپسندند ولی وقتی یک آدمی به مجلس میرود و میگوید من مستقلم و وابسته به هیچ حزبی نیستم مثل این میماند که یک آدمی برود داخل شهر و بگوید من هیچ خانواده و خاندانی ندارم. خب اینکه افتخار نیست. اتفاقا تو باید یک اتاق فکر مجهزی پشت سرت باشد. حداکثر صدها رشته علوم و نیاز مجلس را باید بدانی داشته باشی. حداکثر تو در یک بخش آن تخصص داری، بقیه 99 تا را چه کار میخواهی بکنی. میخواهی بروی یاد بگیری؟ 300 یا 400 واحد درس گذراندی تا مثلا فوق تخصص پزشکی یا فلان رشته شدی. حالا اقتصاد را هم میخواهی 400 واحد مجلس بگذرانی؟ در سیاست خارجی هم میخواهی بروی 300 واحد درس بخوانی؟
آقای مهندس، منتقدان این فرمایش شما میگویند که به ما اجازه ندادند که وارد حوزه حکمرانی بشویم و بنابراین این حرف معنیاش این است که یک حلقه بستهای به تعریف شما سرداران حوزه حکمرانی هستند فقط همانها در مجلس باشند، این را چه پاسخی میشود بهش داد؟
باهنر: نه، ببینید من میخواهم بگویم که برای اکثر رشتهها، تخصص را قبول کردیم. معذرت میخواهم فرض کنید اگر یکی میخواهد مثلا در رشته تکواندو میخواهد قهرمان ملی بشود یا المپیک بشود یا مدال جهانی بیاورد این شخص تمام زندگیاش را برای این کارش میگذارد. این آقای قهرمان دیگر نه اقتصاد میخواند نه سیاست میخواند نه مسائل اجتماعی، نه بهداشتی درمانی و نه چیزهای دیگر.... فقط به دنبال این هدف مشخص خودش میرود. بقیه خدمات را از دیگران میگیرد. یک کسی که میخواهد استاد دانشگاه بشود. فرض کنید یک رشته خوب در یک دانشگاه با برند بالا قبول بشود بعد برود دکترایش را هم بگیرد و فلان و فلان.... من واقعا این بچههایی که در کنکور رتبه تکرقمی یا دو رقمی میآورند کاملا حس میکنم از همان ابتدا یعنی وارد مهدکودک شدند دنبال درس و مشق و اینها بودند و از همه بازی و تفریحات و امثال آن دندان کندند و توانستند بالاخره بین یک میلیون مسابقهدهند رتبه تک رقمی بیاورند. در اقتصاد هم همین است. حتی در دولت، من همیشه این را میگویم. یک بنگاهی که 50 هزار میلیارد تومان گردش مالی دارد یک دفعه یک مدیرعامل میگذارند و میگوییم سابقه ایشان کجاست؟ میگویند این خیلی آدم خوبی است که حتی یک سوپری هم اداره نکرده است. این شرکت 50 هزار میلیارد تومان، این خیلی هنر کرده باشد مثلا قبلا 20 میلیون تا حقوق گرفته باشد. این شرکت 50 هزار میلیاردی واقعا یک تخصص و بیزینس و کارآفرینی خیلی بالایی میخواهد. خب این را به دست این شخص میدهند آن وقت چه میشود؟ خیلی معذرت میخواهم مثل یک آدم خیلی متبحر و گواهینامه 2 شخصی دارد بعد او را پشت اتوبوس مینشانند. بعد اتوبوس و مسافران و خودش را داغون میکند، بعد هیچی از آن نمیماند. در سیاست هم همین است. اگر کسی خواست سیاست را انتخاب کند، اشکال ندارد انتخاب بکند. ولی من نمیخواهم اسم ببرم خیلی از کشورها را داریم که دموکراسی خیلی خوبی دارند اما حکمرانهایشان را میروند از داخل مهدکودک انتخاب میکنند مثل فوتبالیستها. حالا ببخشید مثل خارجیها را خیلی بلد نیستم. مثلا شما فرض میکنید مسی یک دفعه مسی شده است؟ بروید زندگینامهاش را نگاه کنید میبینید از داخل مهدکودک جانش را گرفتهاند تا آمده شده یک آدمی که برای یک نیمفصل حالا چند میلیون دلار میگیرد. یا رونالدو و.... این تمام زندگیاش را وقف این کار کرده است. در کشورهای دموکراتیک میروند حکمران را از داخل مدارس و دبستان میآورند بالا و آن شخص هم واقعا دل میدهد و علاقهمند است. پای کار میایستد و کمکم ستوانش میشود سروان، سروانش میشود سرگرد و... بعد در مجلس 290 نفر رفتند و انتخاب شدند، میروند آنجا که یک فراکسیون 160 نفری داریم که اینها 15 سال باهم کار کردند. همدیگر را میشناسند و باهم تعامل داشتند. مواضع حزب را آشنا هستند. یک زمانی همان اوایل انقلاب، مقام معظم رهبری دبیرکل حزب جمهوری اسلامی بودند. ایشان میفرمودند اولا ما حزبی که بخواهیم در ایران داشته باشیم اول باید بومیسازیاش کنیم. ما حزبهای غربی را که قبول نداریم. معذرت میخواهم مثل فوتبال. 11 نفر این طرف بازی میکنند و 11 نفر آن طرف بازی میکنند. 100 هزار نفر آن طرف هورا میکشند و 100 هزار نفر یک طرف دیگر. ما نمیخواهیم 100 هزار تا هوراکش داشته باشیم. ما میخواهیم 100 هزار تا بازیکن داشته باشیم. یعنی حزب باید یک منبع تولید فکر داشته باشد و مویرگی این فکر را به تمام بدنه بدهد و دوباره بگیرد که بازخورد داشته باشد. بعد مثال که میخواستند بزنند، میگفتند در تحزب، حزب موفق حزب توده بوده است. جالب است بدانید یک کسی که میرفت عضو حزب توده میشد واقعا به اندازه یک دوره کامل دانشگاه کلاس و دوره میدید. شاید الان نداشته باشیم. اگر همین الان کسی گشت و پیدا کرد از این اشخاصی که مثلا سال 1320 در حزب توده بودند. ممکن است الان نمازخوان و مسلمان باشد ولی یک ربع که با ایشان صحبت میکنید متوجه میشوید ته ذهنش تودهای است.
مواضع اینقدر نهادینه میشد؟
باهنر: بله اینقدر نهادینه میشد. تازه حزب تودهای که هیچ بنیه اعتقادی و ایدئولوژیک نداشت. حزب توده همان حزب کمونیست بود که به تعبیر حضرت امام دود شد و به هوا رفت و الان در تاریخ مانده است. آن کمونیستترین کمونیستهای عالم هم دیگر آدم کمونیست را قبول ندارند. اما حزب توده حزبی تربیت میکرد. اینکه اگر بگویند حزب در انحصار میرود بله این بحث در اقتصاد هم میشود. یک عده میروند اقتصاد میخوانند. بنگاههای اقتصادی دست چه کسانی است؟ دست آن کسانی که رفتند و اقتصاد خواندند. مسائل بزرگ فرهنگی دست چه کسانی است؟ دست آن کسانی که مثلا رفتند در حوزه علمیه و مجتهد شدند. خب چرا ایراد نمیگیرند؟ که چرا مسائل فرهنگی باید دست آنها باشد؟ خب عزیزم شما هم اگر دنبالش میرفتید و مثلا میشدید یک آدم پارلمانتاریست قدرتمند، یک حکمران قدرتمند و قص علی هذا. من عرضم این است و البته نمیخواهم بگویم این است و جز این نیست. اینها ممکن است چالش داشته باشد و ممکن است آدم بنشیند و بحث بکند و با اصطلاح «کلکل» بکند ولی باید بالاخره از یکسری تجربیات دموکراتیک دنیا استفاده کنیم. مردمسالاری یعنی میزان رای ملت است. میزان که بخواهد رای ملت باشد باید این آراء ساختاری بشود. آراء تحت تاثیر شعارهای پوپولیستی و جو و هیجان نباشد. من بخواهم برایتان تعریف کنم که صداوسیمای ما یک برنامه خیلی خوبی برای انتخابات ریاست جمهوری دارد. مناظره بین دو یا سه نفر میگذارد. اما جالب است من خودم که یک آدم سیاسی چند ده ساله هستم آن مناظرهها را هم تماشا میکنم. اما میدانید چه اتفاقی میافتد؟ در مناظرات، طرف یک رکب به آن میزند و یک میلیون رای را جابجا میکند. چون آنجا اصلا بحثش این نیست. یکی میآید میگوید شما گازانبری برخورد میکنید، یکی میآید میگوید من سرهنگ نیستم من حقوقدانم. یکی میآید میگوید بچههای فلانی و پروندهها را رو میکنم بگم بگم یا نگم؟ با دو تا واژه یک دفعه چند میلیون رای جابجا میشود. این خوب نیست. این مردمسالاری نیست. البته حزب توده هم همین مشکل را داشت. در 28 مرداد صبح میگفتند درود بر مصدق شب میگفتند مرگ بر مصدق. برای اینکه همان موقع هم همان تعبیری که عرض کردم مقام معظم رهبری داشتند 100 یا 150 نفر آدم بازیکن بودند بعد 100 هزار نفر آدم را دنبال خودشان به عنوان هوراکش داشتند. این نباید باشد. حزب باید یک منبع تولید فکر باشد که به صورت مویرگی به تمام بدنه خودش تزریق کند و مثل قلب میماند که خون را پمپاژ میکند در بدنه و دوباره میمکد.
ما که به قول شما این ظرفیت را نداریم. این ایده تغییر قانون اساسی و پارلمانی شدن بعضا مطرح میشود، عملا جایگاهی دارد که الان بخواهیم بحث کنیم؟
باهنر: ببینید 7 یا 8 سال قبل حضرت آقا در کرمانشاه اصلا نظر ایشان این نبود که پارلمانی بشود یا ریاستی. آقا داشتند تبیین میفرمودند که قانون اساسی یکسری اصول غیرقابل تغییر دارد و یکسری اصول قابل تغییر هستند و میتوانند تجدیدنظر کنند. کما اینکه اول انقلاب هم همینطور شد. ما بعد از 10 سال یکسری از اصول قانون اساسی را تجدیدنظر کردیم. ما یکسری مواضع داریم که از این مواضع الیالابد دفاع میکنیم. اخلاق، معنویت، مشارکت، آزادی، استقلال. اینها چیزهایی نیست که کهنه بشود. بسیاری از جوامع بشری هم هر دینی هم که داشته باشند این واژهها را میپسندند. من فکر نمیکنم در دنیا دینی داشته باشیم که حداقل در تئوری طرفدار عدالت نباشد. حالا ممکن است من عدالت را یکطور تعریف کنم آنها به یک گونه دیگر تعریف کنند. ولی هیچ دینی ما نداریم که بگویند ما طرفدار ظالم هستیم. ما یکسری واژههایی در انقلاب داریم که از اینها الیالابد دفاع میکنیم. یکسری مسائل هم هست که ساختار است. من الان اصلا موضعی در مورد اینکه حکومت ریاستی باشد یا پارلمانی باشد، ندارم. یک مزایایی این دارد و یک مزایایی آن یکی دارد. یک مضاری آن دارد و یک مضاری این دارد. این مثالی که آقا زدند مثال ایشان این بود که بنابراین بعضی جاها قابل تغییر است. اتفاقا همان موقع بعضیها این برداشت کردند که نکند آقا طرفدار نظام پارلمانی است. فکر کنم بعد از 3 یا 4 ماه بود که خود حضرت آقا در بیانیه فرمودند که «من نگفتم که طرفدار نظام پارلمانی هستم. من گفتم که این کار میشود و امکانپذیر است.» اینکه ما میگوییم قانون اساسی اصلاح بشود، اصل 177 آخرین اصل قانون اساسی و اتفاقا در تجدیدنظر و تغییر اصول قانون اساسی هم آمد. اول انقلاب نبود. دقیقا گفته قانون اساسی را چطور میشود درش تجدیدنظر کرد. کجاها خطر قرمز است و اصلا بهش نزدیک نمیشویم و کجاها را میشود تغییر داد. من باز هم به ضرس قاطع میگویم در همه دنیا در همه حکومتها، یکسری از اصول است که اینها خط قرمز هست. اصلا به هیچ وجه قابل تغییر نیست. دموکراتیکترین کشورهای دنیا را هم اگر به حساب بیارید یکسری اصول دارند که اینها غیرقابل تغییر است. ما هم در قانون اساسی یکسری اصول داریم. اصولی که متضمن جمهوریت و اسلامیت است. اینها غیرقابل تغییرند. ما چون جمهوری اسلامی هستیم و 98 درصد مردم هم رای دادند. جمهوریت اسلامیت نباید خدشهدار بشود. مثال ساده زیاد زدم. مثلا فرض کنید یکی از نهادهای نماد جمهوریت مجلس است. ما نمیتوانیم یک زمانی قانون اساسی را اصلاح کنیم و بگوییم مجلس نمیخواهیم. اصلا خط قرمز است. اما میتوانیم بگوییم دو تا مجلس میخواهیم. میتوانیم بگوییم مجلس دورهاش عوض 4 سال 8 ساله یا 6 ساله باشد. اینها اشکالی ندارد ولی مجلس را نمیشود حذف کرد. یا مثلا شورای نگهبان. شورای نگهبان متضمن اسلامیت نظام است و محافظ قانون اساسی است. ما نهاد شورای نگهبان را نمیتوانیم حذف کنیم. ممکن است مثلا یک زمانی اصلاح بشود. فرض کنید به جای 6 تا فقیه، 9 تا فقیه باشد. یا علاوه بر فقها و حقوقدانها، 3 نفر دیگر هم جامعهشناس به آنها اضافه بشوند. ساختارش را میتوانیم تغییر بدهیم ولی اصل شورای نگهبان و ماموریت شورای نگهبان قابل حذف از نظام جمهوری اسلامی نیست. بقیه قابل تغییرند. بله ما یک زمانی نخستوزیر داشتیم. بعد دیدیم بین نخستوزیر و رئیسجمهور اختلاف است. گفتیم خب یک نفر مسئول اجرایی کشور بشود که شد رئیسجمهور. ممکن است الان دوباره بگویند پارلمانها با رؤسای جمهور معمولا زاویه و درگیری دارند. من حالا یک شوخی میکنم آقای مونتسکیو هم که مساله تفکیک قوا را گفت، به قسم حضرت عباس قصدش این نبود که سه قوه در مقابل هم مملکت را اداره کنند. قصدش این بود و میگفت که سه قوا در کنار هم مملکت را اداره کنند. ما متاسفانه در کشورمان تصورمان اینکه مجلسیونی خودشان را انقلابی میدانند که به دهان دولت بزنند. یک زمانی آن نخستوزیر اول انقلاب جالب بود. حضرت امام در بهشتزهرا که تشریف برده بودند و سخنرانی کرده بودند که خب مشهور است. فرموده بودند «من تو دهن این دولت میزنم». آقای نخستوزیر خودش تعریف میکرد میگفت ما نخستوزیر بودیم از این نامههای مردمی به ما میرسید. میگفت یک نفر برای من نامه نوشته بود و بالای آن نوشته بود «من تو دهن این دولت میزنم؛ امام خمینی.» «رئیس دولت باید این کار را برای من بکنید وگرنه من تو دهن تو میزنم.» حالا بعضیها فکر میکنند این شجاعت تو مجلس یعنی مخالفت کردن با دولت است و دولت هم فکر میکند کارآمد بودنش این است که یک طوری مجلس را دور بزند. سه قوه باید باهم مملکت را اداره بکنند. ما شاید الان 30 سال است که بحمدالله رب العالمین سه قوهای داریم که فعلا باهم ظاهرا خوب هستند. ما واقعا استقبال میکنیم. من یکی از نگرانیهایم همین است که خداییناکرده این ارتباط خوب دوباره یک دفعه به تنش کشیده شود. والی خیلی موقعیت خوب و مناسبی است. الان به اصطلاح میگویند تیکآف، الان موقع جهش حرکتهای نظام جمهوری اسلامی است چون سه قوه باهم هستند از نظر تئوریک و به اصطلاح موضع و خاستگاه باهم هستند ولی خب مثلا بعضی وقتها مجلس یک کارهایی میکند که کار به نظر میرسد خیلی مدبرانه نیست.
مثل طرح صیانت؟
باهنر: ببینید طرح صیانت یک منافعی دارد و یک مضار. من الان واقعا نمیخواهم وارد بحث کارشناسی بشوم. یعنی ما بالاخره باید با فناوریهای نو دنیا، چارهای نداریم باید استفاده کنیم اگر نکنیم خودشان را به ما تحمیل میکنند. ما یک زمانی اوایل انقلاب در مجلس یک قانونی تصویب شد که ویدئو ممنوع بود. بعد از مدتی آمدند و گفتند ماهواره ممنوع است. هنوزم که هنوز است یک زمانهایی در بعضی جاها نیروهای انتظامی میروند و....
شما بودید در آن جلسات؟
باهنر: بله بودم. خب بالاخره واقعا تهاجم فرهنگی بود.
شما به آن طرحها رای میدادید؟
باهنر: بله آن موقع. ولی میخواهم هر چیزی در زمان خودش. امروز یک چنین چیزی مثل ماهواره معنا ندارد. امروزه هرکسی یک موبایل دستش است و هرچه را که بخواهد در آن موبایل میتواند ببیند.
یعنی به عنوان کسی که آن موقع به آن طرحها رای دادید، الان توصیهتان به نمایندگان مجلس چیست؟
باهنر: من عرضم این است که ما باید تولید محتوا بکنیم و از پیشرفتهترین فناوریهای دنیا استفاده کنیم که اگر استفاده نکنیم، مقهور میشویم. به استفاده کردن محکوم میشویم. این باید فکر بشود، تولید محتوا باید فکر بشود. و الی شما فرض بفرمایید صداوسیمای به جای 20 شبکه 200 شبکه راه بیندازد. اگر مخاطب نداشته باشد چه فایده؟ باید مخاطب داشته باشد. معذرت میخواهم ما هر تولیدی که میکنیم من در بحث اقتصادی هم بحثم همین است. بعضی وقتها میبینم فلان مسئول میرود فلان کارخانه مثلا کارخانهای قدیمی بوده و الان خوابیده، حیف است باید این را راهاندازی کنیم. من میگویم اولین شرط راه افتادن یک بنگاه اقتصادی این است که محصولش باید مشتری داشته باشد. اگر شما بروی یک کارخانه خودروسازی راه بیندازی و سالانه 5 میلیون خودرو تولید کنی و خودروهایت مشتری نداشته باشد، مغازه را ببندی خیلی بهتر است. در فرهنگ هم همین است در سیاست هم همین است. شما باید مخاطبی داشته باشید که جذبش بکنید، نظرش را جلب بکنید. او دنبال شما بدود نه بنا باشد که شما دنبال او بدوید. ما بعضا سیاسیونمان دنبال مردم میدوند. بعد این حرکتها که پیش میآید بهشان میگویند حرکتهای پوپولیستی. یک چیزی میگویند که یک عده خوششان بیاید. خب اینکه نشد. ما بعضیها منافع ملیمان در این نیست. من یک چیزی را خیلی تکرار کردم این آقای مهاتیر محمد الان فکر کنم حدود 100 سال سن داشته باشند. این ناجی مالزی بود. در حکومت کردنش هم آدم موفقی بود. خاطراتش را نوشته که خیلی قشنگ است. یک جملهای که به فارسی هم ترجمه شده و پشت کتاب این جمله را آورده است. میگوید: «من اگر در حکومت کردن موفق بودم، یک مساله را همیشه مدنظر داشتم و آنکه منافع مردم را فدای رضایت مردم نکردم. من همیشه منافع مردم را بر رضایت مردم ترجیح دادم.» دقیقا کاری که ما عکسش را انجام میدهیم. همیشه و همه جا دنبال رضایت مردم هستیم. یعنی دنبال یک چیزی هستیم که مردم هورا بکشند. خب اینکه نمیشود. آن وقت منافع ملی خیلی وقتها قربانی میشود.
آن وقت همین آدمهایی که الان راضیاند، در آینده معترض میشوند.
باهنر: بله معترض میشوند. من معذرت میخواهم شاید بالاخره مسائل خوبی نباشد ولی فرض بفرمایید یک خانواده متوسطی حالا یک دری به تختهای میخورد و از یک جایی 200 میلیون تومان پول به ایشان میرسد بعد 4 تا بچه سر و نیمسر هم در خانه دارد. بعد با خانم و بچهها را جمع کند و بگوید این را جایی برای سرمایهگذاری بگذاریم شاید شاید بتوانیم 3 سال آینده یک آلونکی برای خودمان تهیه کنیم. این یک راهحل است. راهحل دیگر این است که برویم امسال بگردیم و خوش بگذرانیم. کدام یکی رای میآورد؟ به احتمال قریب به یقین منافع امشب رای میآورد. در حالی که کسی که میخواهد سرپرست خانوار باشد باید به نوعی این رضایت زودگذر بچهها را خنثی بکند نه با دعوا بلکه با تعامل و گفتگو و با نصیحت. باید به فکر منافع درازمدت اینها باشد. اینها پسفردا بزرگ میشوند و میخواهند به مدرسه بروند. اینها کتاب و لباس و شغل میخواهند و امید به آینده میخواهند و چیزهای دیگر... من عرضم این است ما مجبوریم یکسری کارهای پوپولیستی انجام دهیم. آن وقت میدانید به دنبال این پوپولیستی یکسری کارهای دیگری هم میافتد که خیلی برای نظام مضر است. نماینده میرود و از میدان آتش و خون با وعدههای عجیب و غریب رای میآورد. بعد میرود مجلس بعد از 6 ماه مردم میبینند این وعدههایی که این شخص داد اصلا دنبال آنها نیست. میگویند اینها آمدند و رای ما را بردند و رفتند. نمیدانند که این بیچارهای هم که به مجلس رفته تازه خودش فهمیده که اصلا نمیتواند آن کارها را بکند. فکر میکنند که آنها فراموش کردند یا فکر میکردند که این هم دیگر رفت جزو طبقه حکمران و دیگر به فکر ما نیست. شخص معلم است و بین معلمان میرود و کلی سخنرانی میکند و میگوید من اگر رفتم مجلس، حق معلمان را از حکومت میگیرم. حقوقتان را 3 یا 4 برابر میکنم بعد به مجلس میرود و میبیند اصلا چنین خبری نیست و نمیتواند چنین کارهایی را بکند. بعد معلمهایی هم که به ایشان رای دادند میگویند «ای بابا این عجب آدمی است...» واقعیت قضیه اینکه من اینها را مبرا هم میکنم واقعا بسیاری از اینها قصد دروغ گفتن ندارند، قصد کلاهگذاری ندارند. اصلا نمیدانند. یک نوع ناآگاهی است. نمیدانند چه اختیاراتی دارند. فکر میکنند یک نماینده به آنجا رفت، مینشیند در منصب الوهیت و میگوید کن فیکون. بالاخره یکسری امکانات و یکسری نیازها هست. ما پولمان، زمانمان، امکاناتمان محدود است. این محدودهها باید بیشترین بهرهوری از آنها بشود. والی ما که نمیتوانیم 2000 تومان را 6000 تومانش بکنیم. به قول یکی بود شوخی میکرد میگفت «تو خیلی در ریاضی زور بزنی دو دوتا میشود 5 تا. 15 تا نمیشود. حالا خب خیلی اصرار بکنی 5 تا.» بعضیها فکر میکنند دو دوتا 15 تا میشود.
آقای مهندس به عنوان آخرین سوال من مطرح میکنم. یک عکسی اینجا دیدم که چهرههایی از جمله آقای روحانی، آقای ناطق. حالا آقای لاریجانی اینجا به نظر نیستند. شما با اینها کار کردید و از ایشان در دورههایی دفاع کردید. در مورد آینده اینها چه فکر میکنید؟ امروز وقتی در مورد این اسمها صحبت میشود یک سوالاتی در ذهن پیش میآید که مثلا آقای لاریجانی آیندهشان چیست؟ آقای روحانی واقعا کجا ایستاده است و چه میکند؟ آقای ناطق چرا اینطور خانهنشین شدهاند؟ فکر میکنید چرا این اتفاق افتاد و نظام چطور باید از این ظرفیتها استفاده بکند؟
باهنر: سوال بسیار مهمی است. این عکس هم که فرمودید مربوط به هیات رئیسه مجلس چهارم است. خب آن موقع آقای لاریجانی نبودند و دیگران هم نبودند. مرحوم آقای عسگراولادی هستند که مرحوم شدند و جالب است که ما الان 20 سال است یک جلسهای به طور مستمر داریم یعنی ماهی یک دفعه دور هم میشویم با همین ترکیبی که الان هستیم. آقای روحانی هم مرتب به این جلسات میآمد. از وقتی رئیسجمهور شد یک مقداری گرفتار شدند و فکر کنم ظرف این 8 سال خودشان، دو یا سه دفعه ماه رمضان در دفترشان جلسه را برگزار میکرد و ما را دعوت میکرد و میرفتیم آنجا و همدیگر را میدیدیم. بعد از دوران ریاست جمهوریشان هم هنوز نیامدند. حالا دیگر نمیدانم دنبال بکنند یا خیر. من میخواهم باز هم اینجا یک جملهای را بگویم که ممکن است خیلیها این حرف مرا نپسندند. ببینید بالاخره ما وقتی میخواهیم از کارهای خوب و مثبتی که در کشور انجام شده یک طومار لیست کنیم واقعا معتقد هستم من اینجا جای تبلیغ نیست ولی واقعا بینی و بینالله کارهای بسیار بزرگ و خارقالعادهای در کشور ما شده است. از دفاع مقدس، از سازندگی، از توسعه دانشگاهها، از توسعه فناوریهای نو و حتی ضریب جینی و چیزهای دیگر... واقعا کارهای خارقالعادهای شده است. البته کارهای انجام نشده هم طومارشان بلند است. دلیلش هم این است که معمولا مطالبات مردم رشدش بیش از امکاناتی است که به وجود میآید. دلیل اصلیاش این است که مطالبات بیشتر تحریک میشود تا واقعیات و امکانات و... حالا شما را هم ارجاع میدهم اگر علاقهمند بودید ما سال 97، چهلمین سال استقرار نظام جمهوری اسلامی را که به اصطلاح جشن گرفتیم هم رسانه ملی و هم بعضی از سایتها یک کار خیلی خوبی کردند. من خیلی علاقهمند بودم یک کارنامه عالمانه و عادلانه از عملکرد نظام جمهوری اسلامی را بتوانیم به نسلهای آتی عرضه کنیم. این را شما میدانید ما الان حدود 80 درصد از شهروندانمان زمان انقلاب نبودند. زمان امام و زمان جنگ نبودند. یا نبودند یا آنقدر سنشان کم بود که ذهنشان قدرت تبعیض و تشخیص نداشتند. سوال من این است که این کارها که کرده است؟ مردم پشتوانه بودند. واقعا دستشان درد نکند. رهبریهای حضرت امام رضوانالله تعالی علیه واقعا توفان بهپا کرد و رهبریهای نزدیک به 37 و 38 سال یا 40 سال مقام معظم رهبری. بسیار موثر بود. اما بالاخره این کارها را همه این دولتهای گذشته کردهاند. خب ما حدود 10 یا 12 دولت داشتیم از دولت زمان جنگ ببخشید من اسم ببرم از دولتهای زمان جنگ گرفته تا دولتهای مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی، دولتهای جناب آقای خاتمی، دولتهای آقای احمدینژاد، دولتهای آقای روحانی و ان شاءلله دولت آقای رئیسی. هرکدام از این دولتها را بخواهیم بنشینیم و در بوته نقد بگذاریم ممکن است چهار تا اشکال هم به ذهنمان برسد. خیلی عذر میخواهم که این حرف را میزنم حتی اگر آدم در جلسه خصوصی بنشیند و رفتار حضرت امام را هم بررسی کند ممکن است دوتا نقد به ذهنش برسد. اما بالاخره مجموعه این خدمات شده است این. این صحیح نیست که هرکس دورهاش تمام شد، یا ما متاسفانه دولتهایمان اینگونه عادت کردهاند که هر دولتی به سر کار میآید اولین وظیفه خود را این میداند دولت قبلی را آسفالت کند و از رویش عبور کند. مجلسیها هم که عرض کردم طرف میآید و میگوید آن 9 دوره قبلی که هیچکی کاری برای ما انجام نداد. بابا این کارهایی که در مملکت شده به حضرت عباس همین دولتها و همین مجالس کردهاند. هر کداممان هم اشکال داریم. بله الان اگر بنده را در بوته نقد بنشانید، ممکن است صدها اشکال داشته باشم. اما بالاخره دوتا کار مفید هم انجام دادیم.
پس چرا از آقای روحانی استفاده نمیشود؟
باهنر: عرضم این است که البته دولت آقای روحانی باز یک مساله ویژهای دارد و من معتقدم دولت آقای روحانی کارهایی که انجام داد واقعا کارهای خیلی خوبی بود. دولت آقای روحانی یک اشکالی داشت و در آن دقت نشد و آن اینکه ارتباطاتش با مردم خیلی ارتباطات خوبی نبود. آقای رئیسی هم شاید خیلی نتواند کاری بکند ولی بالاخره ظرف این شش یا هفت ماه 15 تا استان را سر زده است. رفته نشسته گپ زده، همدردی کرده است. البته من مصاحبههایم هم گفته که آقای رئیسی فکر نکند که کار فقط همین است. اما این کار کار بسیار مهمی است. نماینده مجلس هم همین است. باید برود، سر بزند، ارتباط داشته باشد. مردم احساس نکنند اینها رای ما را گرفتند و رفتند. دولت آقای روحانی در این بخش بسیار ضعیف عمل کرد. اما حرفهایی هم که در موردش زدند، حرفهای کاملا عادلانهای نبود. یعنی موفقیتهایی داشتند. بله ما این داستان را متاسفانه داریم هم در دولتها و هم در مجالس که من فکر میکنم واقعا ظلمی است که دارد انجام میشود.
یعنی شما چه آیندهای برای آقای لاریجانی، آقای روحانی و آقای ناطق پیشبینی میکنید؟
باهنر: ببینید من میخواهم بگویم حالا شاید اینها خودشان مثلا دوران برگشتن به حکومت گذشته باشد همانطور که خودم را مثال زدم. من واقعا تصمیم دارم دیگر تا زمانی که عمر دارم به کارهای تصدیگری اجرایی برنگردم.
آقای لاریجانی هم همین تصمیم را دارند؟
باهنر: واقعا نمیدانم باید با خود ایشان صحبت کنید. ولی من معتقدم بله آقای لاریجانی، آقای روحانی و آقای ناطق اینها هر کدامشان یک ظرفیتی هستند. از این ظرفیتها خوب میشود استفاده کرد. ببخشید یک مربی میآید بالای سر یک تیم میایستد از بازیکنهای باسابقه هم استفاده میکند. اگر به عنوان بازیکن نتوانست استفاده کند از ایشان به عنوان مربی کمک میگیرد. اینکه مثلا فلانی در بازی استرالیا قرار بوده گل بزند، پنالتی را خراب کرده اینکه نمیشود قضاوت کردن در مورد یک فوتبالیستی که مثلا 10 سال در تیم ملی بازی کرده است. خب حالا دو تا گل را هم خراب کرده؛ اگر هر کدام از این دولتها را نگاه بکنید ممکن است چهار تا از این اشکالات در موردشان داشته باشیم. اما این کملطفی است. آن مربی که میخواهد ارنج بکند و مدیریت بکند تا میتواند باید از اینها استفاده کند. البته این مربی است ممکن است او را بشاند به عنوان هافبک چپ یا ممکن است بگذارد فوروارد یا اصلا ممکن است بگوید برو روی نیمکت بنشین. حالا این اصطلاحات را شما جوانها بهتر میدانید من خیلی بلد نیستم. اما اگر دید دیگر نفس ندارد که در زمین 90 دقیقه بدود، میارد او را به عنوان کمکمربی از او استفاده میکند. اتفاقا آن مربی کارآمد تلاش میکند که زیردست خودش چهار تا کمکمربی تربیت کند که اگر خودش بازنشسته شد یکی از اینها مربی بشود. و الی اگر بنا باشد عرض کردم همین فوتبالیستهای قهرمانمان اگر به کارشان دقیق شویم حتما در کاری که کردهاند قطعا دوتا کار افتضاح هم کردهاند، دوتا پاس غلط هم دادند، گل به خودی هم حتی ممکن است زده باشند. اینها که نمیشود دربارهاش قضاوت کرد.
پس فکر میکنید بحثهایی مثل محاکمه آقای روحانی درست نیست؟
باهنر: نه، ببینید خدایناکرده مثلا یک موقعی یک کسی آمده خورده برده و... بله همان پیام مولا علی که «اگر در صداق زنها هم وارد شده باشیم باید پولها را پس گرفت.» ببینید من این را اصلا کار ندارم. ولی اینکه بگویند فلانی مسئول بوده ولی خوب کار نکرده است. خب ملت به ایشان رای دادند و چهار سال هم فرصت دادند. چهار سال که کار کرده چهار سال بعدی هم به ایشان رای دادند. پس مقصر رایدهندگان هستند اگر بخواهیم دنبال مقصر بگردیم. اینکه ایشان چهار کار کرده ولی خوب کار نکرده که فکر نمیکنم این قضاوت عادلانهای باشد.