ما، خبره گشتهايم در حرف و در عمل
كس، غير سنگ بر پاي لنگ نميزند
اينجا ز رنگ زندگي، «غم» غصه ميخورد
شادي، چه محكم است و زنگ نميزند!
آسوده باش از آن، در صحنه حيات
كس، حس اعتماد تو را رنگ نميزند...
«عاكف – م»
وجود اعتماد كافي و لازم، به عنوان يكي از عوامل اصلي رفتار صحيح و بسامان شهروندان، ميتواند تحكيم روابط خانوادگي، اجتماعي، انساني افراد يك جامعه را به دنبال داشته باشد.
سرايت بياعتمادي از خانه به جامعه
بياعتمادي، از داخل خانواده و محيط كار آغاز ميشود و در سطوح بالاتر، به دولت هم ميرسد.
وقتي دولت -به عنوان بزرگ خانواده- به وعدههاي خويش عمل نكند موجب بروز بياعتمادي و افزايش آن در ميان مردم خواهد شد.
زماني كه چنين رويهاي، شكلي هميشگي پيدا كند و حكومت، پاسخگويي لازم را به مردم انجام ندهد و نتواند آنان را اقناع كند، رشد و پيشرفت جامعه، متوقف ميشود؛ لكوموتيوهاي فرهنگ و اقتصاد و سياست، از حركت باز ميايستد و هر كسي، سعي خواهد كرد راه خويش رود و كار خودش را به سرانجام برساند.
نتيجه بياعتمادي عمومي
نتيجه، چه خواهد شد؟ مردم، نه به يكديگر اعتماد خواهند داشت و نه، به دولت. در اين شرايط، مردم تنها به خودشان اعتماد ميكنند و به يقين، چنين وضعيتي براي مردم يك جامعه، سم است و آفت بزرگي محسوب ميشود.
نگاهي به زندگي اين روزهاي مردم، نشانگر آن است كه از دوران طلايي اعتماد مردم به يكديگر و حتي، داد و ستدهاي مبتني بر اعتماد مردم به هم، بسيار دور شدهايم.
ديگر، كسي به كسي اعتماد نميكند حتي برادر به برادر.
ديگر، كسي به اعتماد و حرمت نام و اعتبار ديگري، خريد و فروش نميكند.
ديگر، كسي به قول ديگري اعتماد نميكند حتي اگر سبيلش را گرو بگذارد! و اين، نهايت افول و سقوط اخلاق و اعتماد اجتماعي است.
خاموش شدن شمع اعتماد
واقعا، به كجا ميرويم؟ كارشناسان، چنين شرايطي را محصول بدقوليها و بدعهديها و بدتدبيريهاي زمامداران ميدانند كه شمع اعتماد را در وجود شهروندان، به خاموشي كشانده است.
زماني كه شهروندان، كمتر نشانهاي از وفاي به عهد در انجام امور حاكميتي و تلاش حاكميت براي معيشت بيشتر و رفاه بهتر خودشان نميبينند طبيعي است كه جز به خود، به ديگران و حتي به حكومت اعتماد نكنند و سعي كنند فقط خود و اطرافيان خود را، از معركه و مهلكه بيثباتي و بيتدبيري در كشور نجات دهند.
بروز رانش عميق اجتماعي
در اين شرايط يك رانش، يك گسست و يك فاصله عميق اجتماعي و اقتصادي و سياسي در بين مردم و حكومت ايجاد ميشود كه اگر بهموقع، زنگ و هشدار اين رانش، توسط حكومت شنيده نشود اين فاصله و گسست، آنچنان عمقي پيدا خواهد كرد كه شايد نتوان به هيچ ابزار و وسيلهاي، آب رفته را به جوي بازگرداند. بد نيست به تحقيقي كه چند سال پيش، مركز پژوهشهاي مجلس، پيرامون اعتماد افراد جامعه به يكديگر انجام داد، اشاره كنيم. نتيجه اين پژوهش، بياعتمادي بيش از ۸۵درصد مردم به يكديگر بود. به راستي، آيا مسوولان و تصميمگيران و تصميمسازان كشور، توجه و عنايتي به اين پژوهشها دارند و نتايج آن را در تصميمهاي خود، دخالت ميدهند؟ در اين چند سال، براي كاهش اين معضل بزرگ اجتماعي، چه برنامههايي اجرا كرده و چه قدمهايي برداشتهاند؟
به سوي يك رابطه يك سويه
به اين ترتيب و با بررسي روزگار كنوني، ميبينيم كه گويا، ارتباط بين حكومت و شهروندان، از رابطهاي تعاملي و دوسويه، به سوي شكلي يك سويه ميرود كه مردم، ساز خود را ميزنند و راه خود را ميروند و حكومت نيز، در خطي موازي با مردم طي طريق ميكند. البته بعيد نيست كه زمامداران، به مردم اعتماد نداشته باشند! كه در اين صورت، بايد به ياد گفته «برتولت برشت» افتاد كه گفت: دولت، اعتماد خودش به مردم را از دست داده است. بهتر نيست مردم را منحل كنيم تا دولت، مردم ديگري انتخاب كند؟ به يقين و اطمينان ميتوان گفت دلسوزان و مشفقان و مصلحان اين آب و خاك، در آرزوي آن هستند كه زمامداران، گوشهاي خود را باز كنند تا بتوانند صداي زنگها را بشنوند و براي بهبود شرايط مردم سختي كشيده، گامهاي عملي و موثر بردارند.
به نظر ميرسد هنوز، دير نباشد.
*اعتماد