تاريخ انتشار: 22 فروردين 1401 ساعت 02:39:59
اصرار عروس امام (ره) به نوشتن نامه عرفانی و پاسخ ایشان به این درخواست

خانم فاطمه طباطبایی درباره درخواست خود از امام برای نوشتن نامه عرفانی و چگونگی انجام این مهم خاطره شیرینی نقل کرده است.

جی پلاس، خانم فاطمه طباطبایی، عروس امام خمینی (س) درباره درخواست خود برای اینکه ایشان نامه ای عرفانی برای وی بنویسند و نیز چگونگی اجابت این درخواست نقل خاطره کرده است:

‌‌از امام خواسته بودم که نامه ای عرفانی برایم‌‎ ‎‌بنویسند. پس از اینکه قبول کردند، خواهش‌‌‎ ‎‌کردم که نظم و نثر باشد. فرمودند: نه، حالش را ندارم. گفتم: عجله ای‌‎ ‎‌ندارم، هر وقت فرصت کردید بنویسید. بعد از آن هر بار که به نزد ایشان‌‎ ‎‌می رفتم از نامه می پرسیدم و آقا می گفتند: هنوز آن را ننوشته اند. دست‌‎ ‎‌آخر گفتند: خوب چه عجله ای داری؟ فهمیدم که اصلش را قبول کرده اند؛‌‎ ‎‌اما هنوز زمان مناسب نرسیده است. وقتی که نامه را گرفتم دیدم که در آن‌‎ ‎‌شعر هم نوشته اند. این بود که دوباره شروع به اصرار کردم و دیگر‌‎ ‎‌دست بردار نبودم.‌

‌‌     به هر حال، بعد از آنکه نامه را گرفتم و دیدم که در آن شعر هم‌‎ ‎‌نوشته اند، دوباره شروع به اصرار کردم و دیگر دست بردار نبودم. هر بار‌‎ ‎‌به طریقی اشاره می کردم که منتظر شعر هستم. وقتی ایشان شعری را به‌‎ ‎‌من می دادند، می گفتند: بیا بگیر و دست از سر من بردار!‌

‌‌     و هر بار که شعری می گرفتم، مشتاق تر می شدم. می گفتم که این نشد و‌‎ ‎‌باز شعر دیگری می خواهم. گاهی با خودم فکر می کنم که اذیتشان‌‎ ‎‌می کردم، چون خیلی اصرار می کردم. با این حال، وقتی که شعر نوشتنشان‌‎ ‎‌را می دیدم، با خودم می گفتم که وقتی کسی به این راحتی شعر می نویسد،‌‎ ‎‌پس چرا این کار را نمی کند. شعرهایشان را اکثراً در حین قدم زدن‌‎ ‎‌می سرودند و گوشه روزنامه می نوشتند. در واقع، به همان روانی حرف‌‎ ‎‌زدن، شعر می گفتند و می نوشتند. فقط ممکن بود بعداً یکی دو‌ ‎‌خط خوردگی پیدا کند. همان طور که در دست نوشته هایشان، که کنار‌‎ ‎‌شعرشان چاپ می شود، می بینید. گاه آنها را به احمد آقا می سپردم تا گم‌‎ ‎‌نشود؛ چون نگران بودم که امام پشیمان شوند، یا آبی رویش بریزد یا بچه‌‎ ‎‌برود پاره کند. گاهی هم که دیر می جنبیدیم، روزنامه ها را می بردند و‌‎ ‎‌شعرها هم از دست می رفت. وقتی شعرهایشان را می گرفتم، فوراً به‌‎ ‎‌احمد می دادم و ایشان از روی آنها فتوکپی برمی داشتند تا اگر بعداً گم ‌‌شد،‌‎ ‎‌نمونه ای داشته باشیم. چون من واقعاً چشمم ترسیده بود. به هر ترتیب من با‌‎ ‎‌این کارها توانستم مقداری از شعرهای ایشان را جمع آوری کنم.‌‌‎ ‌‎

برشی از کتاب یک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)؛ ص 536-537

  تعداد بازديدها: 1593
   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=92769
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.