امام خمینی (ره) وابسته بودن اهالی حکومت به قشر اشراف را که تمام ارزش هایشان در امور مالی خلاصه می شد، مصیبت بزرگی برای کشور می دانست و وجود خویِ خانی و خانبازی، تمایل به زمین خواری و تلاش برای داشتن القاب و عناوین ویژه را از ویژگی های رفتاری اشراف و کاخ نشینان به حساب می آورد.
جماران: ازجمله واژگان پربسامد امام خمینی، به ویژه پس از پیروزی انقلاب و تشکیل نظام جمهوری اسلامی، واژگانی چون «کاخنشینی»، «کوخنشینی»، «اشرافیگری»، «تجملگرایی» و دیگر واژگان نزدیک و در پیوند با اینها، بوده است. تصریح و اصرار بر کاربرد این واژگان، بهویژه در هشدار و سفارش به مسئولان، مدیران و مردم، ما را بر آن داشت که با خوانش و کاوش در آثار ایشان، ببینیم آیا دیدگاه امام خمینی، رد و دوری از رفاه و آسایش و گشایش در زندگی مادی است، یا نفی خصلتِ کاخنشینی و اشرافیگری!؟ پس در این مقال نخست در پی پاسخ به این پرسشیم، و سپس اینکه آیا این مطلب از اصول اندیشه امام خمینی به حساب میآید یا نه.
مقدمه
خوی و خصلت کاخنشینی و اشرافیت با آغاز زندگی اجتماعی بشر گِره خورده است. اَشراف گروهی از زمینداران طبقه ممتاز و حاکم بر جوامع سنتی بودند که در تمام زمانها از امتیازات خاصی برخوردار بودهاند (؟) که این امتیازات ویژۀ اجتماعی و حقوقی بهگونۀ موروثی در میان آنان از نسلی به نسل بعد نیز منتقل میشده است.(؟) نخستین حضور اشرافیت در اروپا را در یونان باستان ذکر کردهاند. (؟) در متون تاریخی پیش از اسلام توجه قبایل عرب به ثروتاندوزی و برتریهایِ نَسَبی به چشم میخورد. (؟) از میان این قبایل، قریش تجارت عمدۀ مکه را در دست داشت و از این طریق به ثروتاندوزی میپرداخت. افراد این قبیله که بخشی از اشراف و بزرگان مکه به شمار میرفتند و با کلیدداری کعبه، موقعیت ممتازی بر سایر مردم پیدا کرده بودند، بعدها از مخالفان سرسخت پیامبر اکرم(ص) شدند.(؟) این نشان میدهد که تنها در طبقۀ اَشراف بودن مهم نیست، بلکه داشتن خوی و خصلت اشرافیت و کاخنشینی مهم است. پیامبری که خود از طبقه اشراف قریش بود، نهتنها خوی اشرافی نگرفت؛ بلکه اشراف قبیلهاش در برابرش ایستادند و دشمنش شدند.
جایگاه اشراف و تفکر اشرافیت، به دلیل روحیه و رفتار مسلمانان نخستین، کمکم دچار ضعف شد؛ ولی بعدها بسیاری از حاکمان عرب اندیشه برابری و برادری میان امت اسلام را به فراموشی سپردند و تحت تأثیر رفاه و تجمل ناشی از فتوحات و غنایم، سرگرم احیای سنتهای قومی و قبیلهایِ پیش از اسلام شدند و گونهای دیگر از اشرافیت و کاخنشینی بر جوامع اسلامی حاکم شد. (؟) این تغییر شکل اشرافیت در ادوار گوناگون تاریخ ایران و جهان اسلام ادامه داشت. در دوران صفویه، نخستین سلسلۀ حاکمان شیعی ایران، حدود 32 قبیله یا خانواده اشرافی در کشور وجود داشت که دارای امتیازهای ویژهای بودند و حاکم هر شهر از میان آنان انتخاب میشد. در این دوران طبقه اشراف در کنار شاه و روحانیان، بر امور کشور احاطه داشتند (؟) و به نوعی خصلتاً و عملاً کاخنشینی و کوخنشینی به روند خود ادامه میداد. در دوران قاجار، اشراف کسانی بودند که بر حسب ثروتِ سرشار، یا به علت نزدیکی موروثی به دستگاه حاکم، یا به دلیل خدمات قابل توجه به حکومت، موفق به کسب القاب گوناگون میشدند. این طبقه شیوه زندگی و امتیازاتشان با سایر گروهها تفاوت داشت. (؟) تا این زمان معمولاً قدرت اقتصادی و سیاسی دست طبقه کاخنشین و اشرافیت بود.
با روی کارآمدن رضاشاه پهلوی، از قدرت اشرافیت سنتی کاسته شد و از سال 1312 به بعد این طبقه با حفظ قدرت اقتصادی، قدرت سیاسی را از دست دادند. (؟) در این دوران چند گروه سرمایهدار نظیر نظامیان و دیوانسالاران جای اشراف سنتی زمان قاجار را گرفتند و با افزایش سرمایههای شخصی رضاشاه، خانواده پهلوی نیز در دایره اشراف قرار گرفت. (؟)
در دوران محمدرضا پهلوی نقش اشرافیت به مفهوم سنتی آن تقریباً از میان رفت و جای خود را به سرمایهداران ـ خاندان پهلوی و سران دولتی و نظامیان ـ داد. در این زمان نزدیکان شاه و درباریان در تکاپو بودند تا از راههای گوناگون ـ استفاده از رانتهای مالی، شرکت در معاملات بزرگ، راهاندازی صنایع و دریافت وامهای کلان ـ از امکانات اقتصادی کشور به نفع خود استفاده کنند. (؟) برگزاری مراسم مجلل تاجگذاری و جشنهای 2500 ساله با توجه به نارساییها و کمبودهای کشور، از نشانههای تمایل محمدرضا پهلوی و اطرافیانش به خوی اشرافیگری بود. (؟) گرایش به تجملگرایی و ثروتاندوزی، ساخت کاخها و دربارهای باشکوه، دعوت از رئیسان کشورهای دیگر، هزینههای مسافرتهای رسمی و حفظ مراسم درباری و ادا و رفتارهای خاص آن، سوءاستفاده خاندان سلطنتی و درباریان از امکانات کشور، توجه نکردن به امور عامه، جلوگیری از حضور و مشارکت عموم مردم در امور سیاسی و خودکامگی و استبداد را میتوان از اصول جدانشدنی حکومتهای اشرافی و خصلتهای کاخنشینی دانست. (؟)
امام خمینی حکومتهای پادشاهی ایران در طول تاریخ، بهویژه حکومت پهلوی و صدراعظمها و نخستوزیرانش را نمونههایی از حکومتها و اشخاص اشرافی میدانست. (صحیفه امام، ج 16، ص 442ـ443؛ ج 18، ص 29ـ30) ایشان برگزاری جشنهای شاهنشاهی و هزینههای سنگین دربار را نشانههای اشرافیت در آن دوران میشمرد. (همان، ج 2، ص 124) و معتقد بود رجال پهلوی اطلاعی از اوضاع مردم نداشتند و به آنان توجه نمیکردند و در هر کاری، منفعت خود را در نظر میگرفتند. به عقیده ایشان اگر به روستایی هم رسیدگی ظاهری میشد از آن جهت بود که اشراف مالک آن منطقه بودند (همان، ج 18، ص 27ـ28) ) و سرانجام سودش به جیب خودشان برمیگشت. ایشان تأکید میکرد در مجلس ملی دوران پهلوی، نمایندگان، به جز برخی از آنان، هر یک برای خود کاخهای بزرگ و زندگی اشرافی داشتند و هرگز امکان رودرروشدن فرد معمولی با آنان وجود نداشت. (همان، ج 13، ص 99)
امام خمینی وابستهبودن اهالی حکومت به قشر اشراف را که تمام ارزشهایشان در امور مالی خلاصه میشد، مصیبت بزرگی برای کشور میدانست و وجود خویِ خانی و خانبازی، تمایل به زمینخواری و تلاش برای داشتن القاب و عناوین ویژه را از ویژگیهای رفتاری اشراف و کاخنشینان بهحساب میآورد (همان، ج 13، ص 95؛ ج 15، 311ـ312؛ ج 16، ص 442ـ443) و بر این باور بود رفتار آنان با مردم از جایگاه ارباب و حاکمگونه بوده است؛ در حالیکه در برابر بیگانگان و قدرتهای بالاتر از خودشان، خاضع و متواضع بودند. (همان، ج 16، ص 443) امام خمینی معتقد بود در زمان پهلوی ساختار حکومت از اشراف و اعیان بود و کاملاً در رفاه و آرامش زندگی میکردند و درد و رنج قشر تنگدست را نمیفهمیدند. آنان تمام ارزش خود را بر پایه مادیات بنا کرده بودند و امتیاز خود را در محل زندگی، داشتن باغها، تعداد نوکرها، اسبها، پرکردن حسابهای بانکی و تجارتخانههای خود از هر طریق و انباشت سرمایه میدانستند. (همان؛ ج 17، ص 184؛ ج 18، ص 27)
آموزههای دینی در برابر کاخنشینی و اشرافیت
در آیات قرآن خوی کاخنشینی و اشرافیت منفور است و مسلمانان را از خوی ثروتاندوزی نهی میکند (همزه، 2؛ قصص، 75ـ81؛ علق، 6 و 7) همچنین در روایات نیز این خصلت رد شده است. (ابن ابیالحدید، ج 7، 162؛ دیلمی، ج 1، ص 35) در احادیث آمده است که طبقه اشراف و کاخنشینان به دلیل اینکه از بالا به مردم نگاه میکنند و خود را برتر از دیگران میدانند و کوخنشینان و ضعیفان را کوچک میشمرند، نکوهش شدهاند. (کلینی، ج 2، ص 351)
امام خمینی نیز پیامبران و امامان را مبارزان با اشراف و ثروتمندان مینامید و خاستگاه اسلام را از میان ضعفا میدانست؛ و معتقد بود هیچکدام از پیامبران خوی کاخنشینی نداشتند و از اشراف طرفداری نمیکردند. (صحیفه امام، ج 5، ص 216) ایشان فرمودهاند: پیامبر اکرم(ص) با اینکه متعلق به خاندان اشراف قریش بود با مردم فقیر روزگار گذراند و به دلیل آزار و اذیت اشراف، مدتی را در کوهستان زندگی کرد. (همان، ج 8، ص 456)
ماهیت انقلاب اسلامی ضد کاخنشینی و اشرافی
از دیرباز بیشتر حکومتها، بهویژه نوع پادشاهی آن، به ساختن سازوبرگ و ساختار تجملی و همراه با رفاه و استفاده از امکانات پرزرقوبرق گرایش داشتهاند. بسیاری از رهبران با شعار سادهزیستی و مبارزه با کاخنشینی و اشرافیت آغاز میکنند؛ ولی پس از چیرگی، به کاخنشینی و مانور تجمل رو میآورند و این امر تعصب و دلیری حاکمان و سربازان یک حکومت را در دفع دشمنان کاهش داده، موجب سقوط آن می گردد. (؟)
شماری از انقلابها نیز در تاریخ معاصر با شعار حمایت از محرومان و مبارزه با طبقه اشراف و خوی کاخنشینی به پیروزی رسیدهاند، اما با استقرار و گذشت زمان به بیراهه رفته و از اهداف و آرمانها دور شده و سران و حامیان آن به خصلت کاخنشینی و اشرافیت گرایش پیدا کرده و عملاً خود کاخنشین شدهاند. زیرا بُعد مادی دنیا جذاب و لذتبخش است و انسانها را بهسوی خود میکشد. تنها افراد خاص میتوانند از این دام رهایی یابند؛ و یا وجود دموکراسی و حاکمیت قانون است که مانع آن گرایشها میشود.
انقلاب اسلامی ایران نیز ماهیتی ضد کاخنشینی و اشرافیت داشت و با همین شعار مردم را به صحنه آورد. میتوان گفت یکی از برنامههای امام خمینی در دوران انقلاب، کشتن خوی تجملگرایی، تکبر و خودرأیی بود. چراکه آن را برخلاف روحیه سادهزیستی و عدالت در جامعه میدانست و معتقد بود در یک کشور نباید تمام امکانات صَرف رفاه اشراف و اعیان گردد و حکومتها نباید تنها برای منفعت این قشرِ اقلیت کار کنند. (صحیفه امام، ج 4، ص 201) ایشان الگوهای کاخنشینی و اشرافی حکومت را روش نادرستی برای اداره کشور میدانست. (همان، ج 5، ص 323) البته مخالف رفاه و جمعآوری ثروت نبود، حتی ثروتمندانی را که ثروت خود را از راه مشروع به دست آورده بودند، برای همکاری با مردم و کمک به فقرا و نظام دعوت میکرد و کار آنان را عبادتی ارزشمند و ثروت آنان را آزمایش الهی میدانست. (همان، ج 1، ص 260؛ج 21، ص 445)
بااینحال امام خمینی پیروزی انقلاب اسلامی را برآمده از خوی کاخنشینان و اشراف نمیدانست؛ بلکه آن را مدیون مستمندان میدانست و تأکید میکرد در روزهای سخت انقلاب، اشراف در خانههای خود نشسته بودند و این تنگدستان بودند که برای انقلاب از خون خود گذشتند؛ لذا اقتصاد کشور نباید بر مبنای منافع اشراف و اعیان تعیین شود، بلکه باید خواست توده مردم در تعیین برنامههای اقتصادی در نظر گرفته شود. (همان، ج 6، ص 228 و 276) ایشان یکی از شاخصههای انقلاب را ضدیت با خوی اشرافیت میخواند، (همان) و معتقد بود پس از انقلاب اسلامی، مردمیشدن و دوری از خصلت کاخنشینی واشرافیگری در تمام نهادها رخ داده و متصدیان امور از میان قشر مرفه انتخاب نشدهاند و مقامهایی مانند رئیسجمهور و نخستوزیر، خود را از اَشراف نمیدانند و بزرگشده در خانوادهای اشرافی نیستند و میتوانند با مردم عادی تعامل داشته باشند. (همان، ج 13، ص 100؛ ج 16، ص 442ـ445) این نگاه نشانگر آن است که افراد برآمده از طبقۀ اشراف ممکن است خوی کاخنشینی و تجمل داشته باشند، و یا در آینده به آن گرایش پیدا نمایند؛ لذا از رویکار آمدن چنین افرادی ابراز نگرانی کرده و هشدار میدهند.
نگرانی امام خمینی از حاکمیت خوی اشرافی و کاخنشینی
یکی از دغدغههای امام خمینی پس از پیروزی انقلاب، بازگشت فرهنگ و خوی اشرافیت و کاخنشینی در کشور بود. برای همین به همه قشرهای جامعه هشدار داده و از کارگزاران نظام میخواهد پیش و بیش از مرفهان، با فقرا مراوده داشته و از اوضاع آنان با خبر باشند (همان، ج 20، ص 340ـ341) تا گرفتار چنین خصلتی نشوند. ایشان باور داشت تا زمانیکه مسئولان از جنس توده مردم باشند، خطری انقلاب اسلامی را تهدید نمیکند؛ بنابراین آنان را از تغییر وضعیت مادی خودشان برحذر میداشت ( همان، ج 16، ص 446) تا عادت به کاخنشینی نکنند و ضمن سفارش به سادهزیستی به آنان هشدار میداد با زندگی اشرافی و مصرفی نمیتوان ارزشهای اسلامی و انسانی را حفظ کرد (همان، ج 18، ص 471) ایشان از مسئولان میخواست نیازهای طبقه محروم را در اولویت کار خود قرار دهند و مصلحت آنان را بر متمکنانِ گریزان از جبهه و جهاد مقدم بدانند و مسائل مربوط به اشراف را به سبب ثروتشان در رأس برنامههای خود قرار ندهند. (همان، ج 12، ص 362؛ ج 14، ص 261ـ262؛ ج 16، ص 448)
امام خمینی از غلبهی خوی کاخنشینی و تجملگرایی بین روحانیت بسیار نگران بود و بارها در این زمینه به آنها هشدار داده و توصیه میکرد به سراغ مادیات نروند و ارزش روحانیت را که به مقام معنویاش است، با گرایش به تجملگرایی از دست ندهند (همان، ج 16، ص 252) افتخار تاریخی هزاران ساله خود را با امور دنیایی از میان نبرند و از زندگی طلبگی بر مبنای سادهزیستی و زهدگرایی خارج نشوند و از گرایش به تجملات و زرقوبرق دنیا که مخالف شأن روحانیان است، فاصله بگیرند (همان، ج 20، ص 342) ایشان هیچ آفت و خطری را برای روحانیت بالاتر از توجه به رفاه و حرکت در مسیر دنیا و دلبستگی به آن نمیدانست. (همان)
امام خمینی با کار وکسب حلال و قانونی که موجب افزایش ثروت و رفاه فرد و جامعه شود، مخالف نبود و رد نمیکرد، برای همین ثروتمندان جامعه را در راستای اصلاح و دوری آنان از سیرت و صورت کاخنشینی و اشرافیت و تجمل، با توصیههایی مشفقانه راهنمایی میکرد و تذکر میداد تحمل فاصله طبقاتی برای قشر پایین امکانپذیر نیست و اگر جمهوری اسلامی ایران نتواند مسائل اقتصادی مردم را حل کند، انفجاری در کشور رخ میدهد که دامنگیر ثروتمندان نیز میشود و خشک و تر را با هم میسوزاند (همان، ج 8، ص 471؛ ج 10، ص 335) ایشان از آنان میخواست به فکر محرومان باشند و برخلاف دوران پهلوی، به شرایط زندگی آنان بیتوجه نباشند. (همان، ج 11، ص 17ـ18)
نتیجه
خوانش و کاوش آثار امام خمینی و دیدگاههای ایشان در زمینه اشرافیت و کاخنشینی و تأکید و هشدارهای پیاپی در این باره، نشان میدهد حضرت امام پیشتر و بیشتر از هر چیز با غلبه خُلق و خوی اشرافی و کاخنشینی مشکل داشت و آن را خطر میدانست. ایشان سادهزیستی و پیوند خوردن با محرومان از روی ریا و خودنمایی و تحمیق مردم را برنمیتافت و آن را بدتر از خود کاخنشینی میدانست.
از دیدگاه امام خمینی بسیاری از افراد ناخواسته و به دلیل محدودیتهایی که دارند، به زندگی ساده روی میآورند؛ در حالیکه هنر آن است که افراد با داشتن امکانات رفاهی و توان و صورت مالی، سیرت سادهزیستی داشته باشند. به باور ایشان باید ضمن دورشدن از تفکر مادی به معنای کسب مادیات از هر راهی و با هر وسیلهای، با تعقل به سمتی رفت که مادیات در خدمت معنویت و خود انسان باشد. ایشان استفاده از مظاهر دنیوی برای رشد انسانیت و معنویت و رفاه و آسایش معقول را رد که نکرده، بلکه لازم میدانست؛ آنچه برای ایشان دغدغه بود گرایش به خُلق و خوی و عادت به کاخنشینی و اشرافیگری بود.
نگرانی امام خمینی ارزش یافتن و حاکم شدن ادبیات کاخنشینی به جای فرهنگ کوخنشینی در جامعه بود. سیره عملی ایشان اینگونه بود که همواره طبقه کوخنشین را بر طبقه کاخنشین تقدم و ارزش میداد؛ از اینرو میفرمود یک موی کوخنشینان بر همه کاخنشینان ترجیح دارد؛ چراکه اگر کسی خودساخته نباشد، ممکن است صورت کاخنشینی، سیرت کاخنشینی را در پی داشته باشد.
نکتۀ پایانی اینکه واژگان «کاخنشینی»، «کوخنشینی»، «اشرافیگری»، «تجملگرایی» «سادهزیستی» و دیگر واژگان مرتبط با اینها، همه واژگان اعتباری هستند و خود این واژگان و یا مصادیق اینها ممکن در زمان و مکانهای مختلف تغییر یابند؛ لذا اصل توجه به خوی کاخنشینی و اشرافیت است که در هر زمان و مکانی ممکن است ساری و جاری باشد.