تاريخ انتشار: 21 بهمن 1400 ساعت 20:54:25
آیا می توان از این حکومت دفاع کرد؟

شما معنای جنایت را نمی‌توانید بفهمید مگر اینکه به آن دچار شده باشید. این شعر یادتان باشد، «به دریا رفته می‌داند مصیبت‌های طوفان را.» آب در ۱۰۰ درجه به نقطه جوش می‌رسد و دمای سیگار ۴۰۰ درجه سانتی گراد است. بدن من پر از جای سیگار است، هنوز سیاهی برخورد سیگار بر بدنم پاک نشده است. وقتی سیگار روی بدن من روشن می‌کردند و صدایی بدتر از حیوان از من خارج می‌شد.

حدود ۴۴ سال از سال‌هایی که شکنجه می‌شدم، می‌گذرد. اما الان که حضور شما نشسته ام خدا را گواه می‌گیرم که ضربات کابل آن چنان رگ‌های پای من را پاره پاره و متلاشی کرده است هنوز هم پاهایم می‌سوزد.

هر روز صبح که از خواب بلند می‌شوم باید کلی پایم را در آب سرد نگهدارم که خون‌هایی که کف پای من می‌آید، برگردد. افرادی که از شاه و هویدا دفاع می‌کنند این چیز‌ها را ندیدند و اظهار نظر می‌کنند.

«آپولو» را ندیده اند. ظرف یا استوانه مسی بزرگ روی سر می‌انداختند و با چوب یا آهن به آن می‌زدند، به طوری که صدایی شبیه انفجار بمب اتم در گوش شما طنین افکن می‌شد.

آقایانی که امروز از عملکرد رژیم شاه دفاع می‌کنند به پنکه بسته نشده اند تا ۱۰-۱۵ روز ادرارشان دست خودشان نباشد.

 ۶ ماه شما را حمام نبرند تا بدنتان بوی عفونت و نجاست بگیرد. روزی هر چقدر ناله کردم که اسهال گرفته ام و نمی‌توانم خودم را نگه دارم اجازه ندادند به دستشویی بروم در کاسه‌ای مدفوع و ادرار کردم. نیم ساعت بعد در همان کاسه غذا خوردم...

هویدا مسئول مستقیم تمام شکنجه‌ها بود. خواهر من را لخت کردند و مرا تهدید کنند که اعتراف نکنی با خواهرت چنان می‌کنیم. آن‌ها ندیده اند دست بسته را از پشت ببندند و بالا بکشند و آویزان کنند. این شکنجه بیشتر از ۳۰ ثانیه انجام نمی‌شود، چون انسان را می‌کشد. سوزاندن پا‌ها با اتوی داغ را ندیدند و نمی‌دانند چیست.

کف پای من قطرش به بیش از ۲۰ سانت می‌رسید حسینی شکنجه گر معروف ساواک یا همان «استوار شعبانی معروف» برای اینکه پا‌های من عفونت نکند و نیازی به بیمارستان نباشد و بار بعد هم بتواند شکنجه کند با بیش از ۱۰۰ کیلو وزنش روی جفت پای من می‌ایستاد تا چرک‌ها خارج شود در این وضعیت صدایی بدتر از صدای حیوان از انسان خارج می‌شود.

از پدرم می‌خواستند که من را با شلاق بزند. بعد همان شلاق را به من می‌دادند و می‌گفتند پدرت را بزن. وقتی من امتناع می‌کردم آن چنان مرا کتک می‌زنند که پدرم به من می‌گفت: «بزن پسر خودت را راحت کن!»
در دانشکده الهیات بازداشت کردند و تا خود زندان اوین داخل ماشین کتکم می‌زدند. سال ۵۴ به زور به من سم خوراندند و بلافاصله آزادم کردند. یکی، دو ساعت نگه ام داشتند بعد در خیابان رهایم کردند. گوشه خیابان نشستم و خون استفراغ کردم. الان معده من یک سوم معده انسان معمولی است.

«ازغندی» سربازجوی من در زندان بود چنان با پوتین بر دهان من زد که فک من شکست و دندان هایم خورد شد (دهانش را باز می‌کند و می‌گوید:) این‌ها که می‌بینید دندان‌های من نیست و استخوان مصنوعی است. آقایان یادشان نیست، چون ندیدند و تجربه نکردند و امروز متاسفانه هویدا را تطهیر می‌کنند.

  تعداد بازديدها: 1660
   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=92248
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.